عهدی که عابس با امام حسین(ع) بست
تسنيم/ . «عابس» فرزند «ابيشبيببن شاکر شاکري» از طايفه بنوشاکر است که اين طائفه تيرهاي از «همدان» هستند. مردم اين طائفه از شجاعان جنگها بودند از اين جهت اعراب به آنها «فَتَيان الصباح، يعني جوانمردان صبح» لقب داده بودند. در الحدائق نقل است اميرمؤمنان عليه السلام در بزرگداشت بنوشاکر که در صفين حضور داشتند، فرمود: «لو تمت عدتهم الفا لعبد الله حق عبادته؛ اگر عده آنها به هزار ميرسيد، خداوند بهحقيقت عبادت ميشد». (ابصار العين في انصار الحسين(ع)، ص127) دلاوري عابس همراه با حب به اهلبيت(ع) عبادت و تهجد عابس کنار توانمندي و دليري و شجاعتش که زبانزد خاص و عام بود و ذکر دلاوريهاي او در جنگ صفين در سپاه اميرالمؤمنين (عليه السلام) براي مبارزه با دشمنان اسلام، از او شخصيتي ممتاز ساخته بود، بنابراين عابس شخصيتي بود که خداوند به او توفيق داده بود عشق و حبّ اهلبيت عليهم السلام با پوست و گوشتش عجين شود تا هميشه در صحنههاي سخت کنار امامانش جانفشاني و سرفرازي کند تا جايي که در همين مسير پاک و زلال به لقاي خداوند پيوست. او نخستين کسي بود که پس از قرائتِ نامه مسلمبن عقيل بهپاخاست و پس از حمد و ثناي خداوند خطاب به مسلم گفت: «من درباره مردم به شما خبر نميدهم و نميدانم نيتشان چيست و از جانب آنها وعده فريبنده نميدهم. بهخدا قسم از چيزي که درباره آن تصميم گرفتهام سخن ميگويم، هنگامي که دعوت کنيد ميپذيرم و همراه شما با دشمنانتان ميجنگم و با شمشير از شما دفاع ميکنم تا به پيشگاه خداوند روم و از اين کار جز ثواب چيزي نميخواهم» (الفتوح، ج5، ص34)، اين عهدي بود که عابس صادقانه با نماينده امام حسين (عليه السلام) در کوفه بست. پس از آن، عابس جزو کساني بود که نامه اول مسلم را بههمراه قيسبن مسهر صيداوي به امام (عليه السلام) رسانيد. (الاحزان، ابننما الحلي، ص32) اما پس از رساندن نامه به امام (عليه السلام)، او ديگر محبوب خود را يافته بود و بنا گذاشت تا با کاروانيان همراه شود لذا از مکه تا کربلا امام(ع) را همراهي کرد. عاشورا محل بروز صفات اصحاب بود عابس بههمراه کاروانيان هراندازه به زمان شهادت و لقاي پروردگارشان نزديکتر ميشد، معرفت و حبّش به امام زمانش بيشتر از گذشته ميشد و در رفتارهاي آنها تأثير فراواني ميگذاشت؛ اين مسأله را بهراحتي ميتوان با مطالعه رفتارهاي آنان در روز عاشورا فهميد. صحنه عاشورا محل بروز رفتار و صفات اصحابي بود که در معيت امام عالم رشد يافته و به عاليترين درجات رسيده بودند. اما در روز عاشورا عابس پس از شهادت غلامش ــ شوذب ــ نزد امام حسين عليه السلام آمد و خطاب به امام عرض کرد: «يااباعبدالله، در روى زمين و در دور و نزديک، کسى عزيزتر و محبوبتر از شما نزد من نيست؛ اگر مىتوانستم با چيزى عزيزتر از جان و خونم، ظلم و ستم و قتل را از شما دور کنم، انجام مىدادم»؛ سپس گفت: «السلام عليک يا أباعبداللّه، اُشهد اللّه أني على هُداک و هديً أبيک؛ سلام بر تواي اباعبدالله، من گواهي ميدهم که بر راه شما و پدر شما استوارم و به راه راست هدايت مييابم»، پس از کسب اجازه از امام عليه السلام راهي ميدان شد. (وقعةالطف، ص237) ربيعبن تميم همداني از لشکر عمر سعد ميگويد: «زماني که ديدم عابس بهسوي ميدان ميآيد او را شناختم؛ من نبرد او را در جنگها ديده بودم و ميدانستم که او از شجاعترين مردم است؛ پس به سپاه عمربن سعد گفتم: «هذا أسد الأسود، هذا ابنأبيشبيب، لايخرجنّ إليه أحد منکم؛ اين شخص شير شيران است، اين فرزند شبيب است، مبادا کسي به جنگ او برود»، پس عابس مکرر فرياد ميزد و مبارز ميطلبيد و کسي جرأت نميکرد به ميدان او برود». (تسلية المجالس، ج2، ص298) ربيع ميگويد: بهخدا قسم ميديدم که عابس به هر طرف که حمله ميکرد، بيشتر از دويست تن از پيش او فرار ميکردند و بهروي يکديگر ميريختند. بهخدا قسم، ديدم لشکر را در پيش انداخته و ايشان چنان فرار ميکردند مانند گوسفنداني که از گرگ فرار ميکنند و او مانند شير ميزند و ميکشد و از چپ و راست مياندازد. اما لشکر دشمن زماني که از مقابله مستقيم با عابس نااميد شد، بهدستور عمر سعد ملعون، او را محاصره کرده با سنگ و نيزه او را مورد هدف قرار دادند تا جايي که به فيض شهادت رسيد و به لقاي الهي دست يافت. در زيارت ناحيه اين افتخار بر او ثبت شد که امام (عليه السلام) نام او را به اين صورت بياورد: «السَّلَامُ عَلَى عَابِسِبْنِ شَبِيبٍ الشَّاکِرِي». با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد