برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo
جذاب ترین هابرگزیده
دیدنی-خواندنی

نوجوان 15 ساله ای که با لبخند جاودانه شد

منبع
خبرآنلاين
بروزرسانی
نوجوان 15 ساله ای که با لبخند جاودانه شد
خبرآنلاين/ سعيد صادقي عکاس دوران دفاع مقدس درباره لحظه ثبت اين تصوير ميگويد: کودکي را در آغوش داشت و با خنده از من خواست يک عکس يادگاري بگيرم. کودک يک ساله بود و با حيرت به آنچه در اطرافش مي‌گذشت، نگاه مي‌کرد. حضور آن نوزاد در جمع بدرقه کنندگان نوجواني که عازم جبهه بودند، فضايي شاد را پديد آورده بود. اينک که به اين عکس مي‌نگرم، باورم نمي‌شود آن دختر کوچک امروز بزرگ شده و برادر بزرگش مردي ميان سال شده است. اين تصوير را سال 1363 در ميدان جمهوري تهران ثبت کردم؛ روزي که گروهي از رزمندگان پايگاه مقداد در حال اعزام به جبهه بودند. نام اين شهيد نوجوان مرتضي کارور است.
مهديه کارور خواهر شهيد در باره عکس گفت: 
اين تصوير مربوط به سال 1365 است و دختر بچه اي که مرتضي بغل کرده، خواهر زاده اوست. برادرم 15 سال سن داشت و چند ماه پس از گرفتن اين عکس در عمليات کربلاي پنج با اصابت ترکش خمپاره به پهلويش به شهادت رسيد.» مرتضي در همه لحظات زندگي اش مثل همين عکس خندان، شاد و سرزنده بود. چهره او مثل آن چه در اين تصوير مي بينيد، با لبخند در خاطره ما جاودانه شده است.
ما ساکن ورامين بوديم و پدر و مادر من سه پسر و چهار دختر داشتند که هر سه برادر من به شهادت رسيده اند. حسن که همافر بود در ابتداي انقلاب به طرز مشکوکي جان باخت. محمد رضا فرمانده گردان ويژه مالک لشکر محمد رسول الله (ص) بود که در عمليات خيبر در اسفند 1362 به شهادت رسيد و پيکرش در همان جزيره مجنون ماند. مرتضي ها هم که کوچکترين فرزند خانواده بود، بعد از چند بار حضور در جبهه، 21 دي 1365 در عمليات کربلاي پنج به شهادت رسيد. مرتضي کارور در کنار مادرش در روز اعزام به جبهه (1365) مرتضي پسري فعال، شاد و نترس بود که از همان کوچکي اصرار داشت به جبهه برود. عاقبت اواخر سال 61 بود که برادر بزرگش کوتاه آمد و او را که تنها 11 سال داشت، به منطقه برد. اما حاج همت، فرمانده لشکر محمد رسول الله(ص) او را که خيلي کوچک بود به خانه بازگرداند که خيلي بهش برخورد. بعد از شهات محمد رضا، مرتضي شناسنامه اش را دست کاري کرد و براي آن که جلويش را نگيرند، به جاي ورامين از فيروزکوه عازم جبهه شد. اين بار هم ما دنبالش رفتيم و به خانه بازگردانديم. فرمانده هاي لشکر هم که دوست برادر بزرگش بودند، چون او تنها پسر باقي مانده خانواده بود، بهش اجازه ماندن در منطقه را نمي دادند. او با اين که کوچکترين عضو خانواده بود و سن و سالش کم بود، اما چنان خوب فکر مي کرد و حرف مي زد که عاقبت مادرم که انس و الفتي عجيب و عميق با مرتضي داشت، رضايت داد به جبهه برود. اين عکسي که شما منتشر کرده ايد مربوط به همان زمان است. آخرين وداع با خانواده خواهر در باره شهادت برادر نوجوانش توضيح داد: 
 بعد از عمليات کربلاي چهار چند روزي به خانه برگشت و اما خيلي زود به جبهه بازگشت. او که بي سيم چي بود، در روز دوم عمليات کربلاي پنج با اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسيد. چون پدرم هم آن زمان در جبهه بود، پيکرش را چند روزي نگه داشتند و بعد با حضور او در گلستان شهداي امام زاده حسين رضاي ورامين به خاک سپردند. خواهر شهيد کارور که معلم منطقه شهر ري است، در باره خانواده خود گفت: «پدرم سال 1387 درگذشت و مادرم همچنان در خانه قديمي مان در ورامين سکونت دارد که بسياري از اوقاتش را به ويژه شب هاي جمعه بر مزار برادر شهيدم سر مي کند.» با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد
اخبار بیشتر درباره
اخبار بیشتر درباره