طنز/ گفتم که خدا چرا کشاورز شدم!
شيرين طنز/ از لحظه ي خلقتم در اين شهر بزرگ در باغ و زمين خود کشاورز شدم باغات و زمين و مرتع من خُشکيد در سوگ زمينم علف هرز شدم گفتند برو خانه بساز و بفروش تا بيخ گلويم همه در قرض شدم يک وام گرفتم که بسازم يک برج در قسط همين وام پر از دَرز شدم!! گفتم که به فال نيک ميگيرم و بعد روزي بشود که خارج از مرز شدم!! روزي که به پولي برسم يا شايد روزي که سوار بنز بر فرض شدم دندان به جگر گذاشتم بدتر شد تا عمق وجودم همه در لرز شدم تا چشم گشودم و خودم را ديدم انگار که من مُفسِد فِي الاَرض شدم من در غلطي که کرده بودم ماندم بدبخت تر از قبل و چه بي ارز شدم!! آخر به کشاورزي خود بر گشتم تقدير من اين بود و کشاورز شدم تقدير من اين باغِ پُر از خالي بود! گفتم که خدا !!چرا کشاورز شدم!؟ بهار نژند