هوای تازه/ چه خوش مهمان نوازی میکنند این بی وفا مردم
تسنيم/ به يال باد پيچيده است حرم شيوني خونين که هر آلالهاي سرخ است و هر آويشني خونين حکايت ساقه ياس است در انبوه قيچيها حکايت رزم خوبان است با اهريم وضو با خون بگير و گوش کن بانگ اذاني که محرم ميوزد ار محضري خونين جهان در التهاب است و خدا از گنجهاي در عرش برون آورده از نو بيرق پيراهني خونين نوازش زخم را سامان دهد اما به شرطي که نباشد دست با تاول نباشد گردني خونين چه خوش مهمان نوازي ميکنند اين بي وفا مردم به نعل تازه اسبان وحشي با تني خونين چه بيرون رفته از دوش پدر از خيمه، سيبي سرخ چه برگشتهاست قنداقي در آغوش زني خونين همين فقدر از سر ساقي بگويم که، سلامت نيست عمود آهنين کج شد، عمود آهنين خونين نوک انگشت خود را تر مکن مقتل که ميخواني که کاغذهاي سوزان را ورث که ميزني خونين خودش در ناحيه گفتهست صبح و شام ميگريد خودش در ناحيه گفتهست گريه کردني خونين همين بس هر دو دنياي مرا وقتي که ميخواند ميان روضه اين اشعار را سينهزني خونين حامد عسکري