علل قیام امام حسین (ع) در کلام امام خمینی(ره)
باشگاه خبرنگاران/ کسانى که گفتهاند هدف، حکومت بود، يا هدف، شهادت بود، ميان هدف و نتيجه، خَلط کردهاند. نخير؛ هدف، اينها نبود. امام حسين عليهالسلام، هدف ديگرى داشت؛ منتها رسيدن به آن هدف ديگر، حرکتى را مىطلبيد که اين حرکت، يکى از دو نتيجه را داشت: «حکومت» يا «شهادت».
امام خميني (ره) که همچون جدش حسين بن علي عليهالسلام احياگر اسلام ناب بودند، قيام خود عليه طاغوت زمان و استکبار جهاني را برگرفته از قيام سيدالشهدا معرفي کردند و انقلاب اسلامي ايران را پرتوي از عاشورا و انقلاب عظيم الهي آن دانستند.
پيروزي خون بر شمشير
امام بزرگوار ما، محرم سيدالشهدا را ماه پيروزي خون بر شمشير معرفي کردند و فرمودند: با حلول ماه محرّم، ماه حماسه و شجاعت و فداکاري آغاز شد؛ ماهي که خون بر شمشير پيروز شد، ماهي که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم و داغ باطل بر جبهه ستمکاران و حکومتهاي شيطاني زد، ماهي که به نسلها در طول تاريخ، راه پيروزي بر سر نيزه را آموخت، ماهي که شکست ابرقدرتها را در مقابل کلمه حق به ثبت رساند، ماهي که امام مسلمين، راه مبارزه با ستمکاران تاريخ را به ما آموخت.
امام خميني (ره) قيام جدشان حسين به علي عليهالسلام را رهاييبخش معرفي کردهاند و ميفرمايند: محرم ماهي است که به وسيله مجاهدان و مظلومان، اسلام زنده شده و از توطئه فاسد و رژيم بني اميه، که اسلام را تا لب پرتگاه برده بودند، رهايي بخشيد.
حضرت امام (ره) در بيان علل قيام امام حسين (ع) ميفرمايند: در صدر اسلام، پس از رحلت پيامبر پايه گذار عدالت و آزادي، ميرفت که با کجرويهاي بني اميه اسلام در حلقوم ستم کاران فرو رود و عدالت در زير پاي تبهکاران نابود شود که سيد الشهداء (ع)، نهضت عظيم عاشورا را بر پا نمود. مکتبي که ميرفت با کجرويهاي تفاله جاهليت و برنامههاي حساب شده احياي ملي گرايي و عروبت با شعار «لا خير و لاوحي نزل» محو و نابود شود و از حکومت عدل اسلامي يک رژيم شاهنشاهي بسازد و اسلام و وحي را به انزوا کشاند که ناگهان شخصيت عظيمي که از عصاره وحي الهي تغذيه و در خاندان سيد رسل، محمد مصطفي و سيد اوليا علي مرتضي تربيت و در دامان صديقه طاهره بزرگ شده بود قيام کرد و با فداکاري بي نظير الهي خود واقعه بزرگي را به وجود آورد.
امر به معروف و نهي از منکر، هدف قيام سيدالشهداء
امام خميني (ره) در رابطه با اهداف قيام حضرت اباعبدالله الحسين عليهالسلام، ميفرمايند: سيدالشهدا (ع)، از همان روز اول که قيام کردند براي اين امر، انگيزه شان اقامه عدل بود؛ فرمودند که ميبيني که معروف عمل نميشود و منکر عمل ميشود. انگيزه اين است که معروف را اقامه و منکر را از بين ببرد. انحرافات همه از منکرات است، جز خط مستقيم توحيد هر چه هست منکرات است. اينها بايد از بين برود و ما که تابع حضرت سيدالشهدا هستيم بايد ببينيم که ايشان چه وضعي در زندگي داشت. قيامش، انگيزهاش نهي از منکر بود که هر منکري بايد از بين برود. سيدالشهدا ديدند که مکتب دارد از بين ميرود. قضيه قيام سيدالشهدا و قيام اميرالمؤمنين در مقابل معاويه، قيام انبياء در مقابل قدرتمندان و کفار، مساله اين نيست که بخواهند يک مملکت را بگيرند، همه عالم پيش آنها هيچ است. مکتب آنها اين نيست که کشور گشايي بکنند. اين که سيدالشهدا را کشاند به آنجا، مکتب بود که کشاند به آنجا، عقيده بود که کشاند به آنجا و همه چيزش را داد در مقابل عقيده، در مقابل ايمان، و کشته شد و شکست داد، طرف را شکست داد.
آيا هدف امام حسين(ع) صرفا تشکيل حکومت بود؟
مقام معظّم رهبرى در تشريح اهداف قيام حضرت اباعبدالله الحسين عليه اسلام، ميفرمايند: دوست دارند چنين بگويند که حضرت خواست حکومت فاسد يزيد را کنار بزند و خود يک حکومت تشکيل دهد. اين حرف، نيمه درست است؛ نمىگويم غلط است. اگر مقصود از اين حرف، اين است که آن بزرگوار براى تشکيل حکومت قيام کرد؛ به اين نحو که اگر ببيند نمىشود انسان به نتيجه برسد، بگويد نشد ديگر، برگرديم؛ اين غلط است. بله؛ کسى که به قصد حکومت، حرکت مىکند، تا آنجا پيش مىرود که ببيند اين کار، شدنى است. تا ديد احتمال شدنِ اين کار، يا احتمال عقلايى وجود ندارد، وظيفهاش اين است که برگردد. اگر هدف، تشکيل حکومت است، تا آنجا انسان، جايز است برود که بشود رفت. آنجا که نشود رفت، بايد برگشت.
اگر آن کسى که مىگويد هدف حضرت از اين قيام، تشکيل حکومت حَقّه علوى است، اين درست نيست؛ براى اينکه مجموع حرکت امام، اين را نشان نمىدهد. در نقطه مقابل، گفته مىشود: نه آقا، حکومت چيست؛ حضرت مىدانست که نمىتواند حکومت تشکيل دهد؛ بلکه اصلاً آمد تا کشته و شهيد شود! اين حرف هم مدّتى بر سرِ زبانها خيلى شايع بود. بعضى با تعبيرات زيباى شاعرانهاى هم اين را بيان مىکردند. حتى من ديدم بعضى از علماى بزرگ ما هم اين را فرمودهاند. اين حرف که حضرت، قيام کرد براى اينکه شهيد شود، حرف جديدى نبوده است. گفت: چون با ماندن نمىشود کارى کرد، پس برويم با شهيد شدن، کارى بکنيم! اين حرف را هم، ما در اسناد و مدارک اسلامى نداريم که برو خودت را به کام کشته شدن بينداز. ما چنين چيزى نداريم. شهادتى را که ما در شرع مقدّس مىشناسيم و در روايات و آيات قرآن از آن نشان مىبينيم، معنايش اين است که انسان به دنبال هدف مقدّسى که واجب يا راجح است، برود و در آن راه، تن به کشتن هم بدهد. اين، آن شهادتِ صحيح اسلامى است. اما اينکه آدم، اصلاً راه بيفتد براى اينکه «من بروم کشته شوم» يا يک تعبير شاعرانه که «خون من پاى ظالم را بلغزاند و او را به زمين بزند»، اينها آن چيزى نيست که مربوط بدان حادثه به آن عظمت است. در اين هم بخشى از حقيقت هست؛ اما هدفِ حضرت، اين نيست.
«حکومت» يا «شهادت» دو نتيجه هدف والاي امام حسين(ع)
کسانى که گفتهاند هدف، حکومت بود، يا هدف، شهادت بود، ميان هدف و نتيجه، خَلط کردهاند. نخير؛ هدف، اينها نبود. امام حسين عليهالسلام، هدف ديگرى داشت؛ منتها رسيدن به آن هدف ديگر، حرکتى را مىطلبيد که اين حرکت، يکى از دو نتيجه را داشت: «حکومت» يا «شهادت». البته حضرت براى هر دو هم آمادگى داشت. هم مقدّمات حکومت را آماده کرد و مىکرد؛ هم مقدّمات شهادت را آماده کرد. هم براى اين توطين نفس مىکرد، هم براى آن. هرکدام هم مىشد، درست بود و ايرادى نداشت؛ اما هيچکدام هدف نبود، بلکه دو نتيجه بود. هدف، چيز ديگرى است. هدف چيست؟ اگر بخواهيم هدف امام حسين عليهالسلام را بيان کنيم، بايد اينطور بگوييم که هدف آن بزرگوار عبارت بود از انجام دادن يک واجب عظيم از واجبات دين که آن واجب عظيم را هيچکس قبل از امام حسين، حتى خود پيغمبر انجام نداده بود.
هدف غايي قيام سيدالشهدا: تجديد بناى نظام و جامعه اسلامى ؛ قيام در مقابل انحرافات بزرگ
نه پيغمبر اين واجب را انجام داده بود، نه اميرالمؤمنين، نه امام حسن مجتبى. واجبى بود که در بناى کلّى نظام فکرى و ارزشى و عملى اسلام، جاى مهمى دارد. امام حسين قيام کرد تا آن واجب بزرگى را که عبارت از تجديد بناى نظام و جامعه اسلامى، يا قيام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامى است، انجام دهد. با وجود اينکه اين واجب، خيلى مهم و بسيار اساسى است، تا زمان امام حسين، به اين واجب عمل نشده بود ـ عرض مىکنم که چرا عمل نشده بود ـ امام حسين بايد اين واجب را عمل مىکرد تا درسى براى همه تاريخ باشد. حالا چرا امام حسين اين کار را بکند؟ چون زمينه انجام اين واجب، در زمان امام حسين پيش آمد.
به امام هم مىگفتند: «آقا! شما که با شاه درافتادهايد، خطر دارد.» امام نمىدانست خطر دارد؟! امام نمىدانست که دستگاه امنيتى رژيم پهلوى، انسان را مىگيرد، مىکشد، شکنجه مىکند، دوستان انسان را مىکشد و تبعيد مىکند؟ امام اينها را نمىدانست؟ کارى که در زمان امام حسين انجام گرفت، نسخه کوچکش هم در زمان امام ما انجام گرفت؛ منتها آنجا به نتيجه شهادت رسيد و اينجا به نتيجه حکومت. اين همان است؛ فرقى نمىکند. هدف امام حسين با هدف امام بزرگوار ما يکى بود. اين مطلب، اساس معارف حسين است. معارف حسينى، بخش عظيمى از معارف شيعه است. اين پايه مهمى است و خود يکى از پايههاى اسلام است.
بازگرداندن جامعه اسلامى به خطّ صحيح
پس هدف، عبارت شد از بازگرداندن جامعه اسلامى به خطّ صحيح. چه زمانى؟ آن وقتى که راه، عوض شده است و جهالت و ظلم و استبداد و خيانتِ کسانى، مسلمين را منحرف کرده و زمينه و شرايط هم آماده است. البته دوران تاريخ، اوقات مختلفى است. گاهى شرايط آماده است و گاهى آماده نيست. زمان امام حسين آماده بود، زمان ما هم آماده بود. امام همان کار را کرد. هدف يکى بود. منتها وقتى انسان به دنبال اين هدف راه مىافتد و مىخواهد عليه حکومت و مرکز باطل قيام کند، براى اينکه اسلام و جامعه و نظام اسلامى را به مرکز صحيح خود برگرداند، يک موقع است که وقتى قيام کرد، به حکومت مىرسد؛ اين يک شکل آن است.
قيام حسيني، چه به «شهادت» ختم شود، چه به «حکومت»، در هر دو صورت، تاريخ ساز است
در زمان ما بحمداللّه اينطور شد. يک وقت است که اين قيام، به حکومت نمىرسد؛ به شهادت مىرسد. آيا در اين صورت، واجب نيست؟ چرا؛ به شهادت هم برسد واجب است. آيا در اين صورتى که به شهادت برسد، ديگر قيام فايدهاى ندارد؟ چرا؛ هيچ فرقى نمىکند. اين قيام و اين حرکت، در هر دو صورت فايده دارد ـ چه به شهادت برسد، چه به حکومت ـ منتها هرکدام، يک نوع فايده دارد. اين، آن کارى بود که امام حسين انجام داد.
حماسه حسيني
استاد شهيد مرتضي مطهري در باب اهداف نهضت عاشورا، مطالب نغزي را بيان کرده که اين مطالب در کتاب «حماسه حسيني» گرد آمده است، در ادامه به بخشهايي از اين کتاب اشاره ميکنيم.
فلسفه عزاداري براي امام حسين(ع)
همه ميدانيم که فلسفه عزاداري و تذکر امام حسين عليه السلام که به توصيه ائمه اطهار سال به سال بايد تجديد شود، به خاطر آموزندگي آن است، به خاطر آن است که يک درس تاريخي بسيار بزرگ است. براي اينکه يک درس را انسان مورد استفاده خودش قرار بدهد، اول بايد آن درس را بفهمد و حل کند.
عوامل متعددي که در نهضت حسيني دخالت داشته است
در نهضت حسيني عوامل متعددي دخالت داشته است و همين امر سبب شده است که اين حادثه با اينکه از نظر تاريخي و وقايع سطحي، طول و تفصيل زيادي ندارد، از نظر تفسيري و از نظر پي بردن و به ماهيت اين واقعه بزرگ تاريخي، بسيار بسيار پيچيده باشد.
يکي از علل اينکه تفسيرهاي مختلفي درباره اين حادثه شده و احيانا سوء استفادههايي از اين حادثه عظيم و بزرگ شده است، پيچيدگي اين داستان است از نظر عناصري که در به وجود آمدن اين حادثه موثر بودهاند. ما در اين حادثه با مسايل زيادي روبرو ميشويم، در يک جا سخن از بيعت خواستن از امام حسين و امتناع امام از بيعت کردن است.
در جاي ديگر دعوت مردم کوفه از امام و پذيرفتن اين دعوت است. در جاي ديگر، امام به طور کلي بدون توجه به مساله بيعت خواستن و امتناع از بيعت و اينکه اساسا توجهي به اين مساله بکند که مردم کوفه از او بيعت خواستهاند، او را دعوت کردهاند يا نکردهاند، از اوضاع زمان و وضع حکومت وقت، انتقاد ميکند، شيوع فساد را متذکر مي شود، تغيير ماهيت اسلام را يادآوري مي کند، حلال شدن حرامها و حرام شدن حلالها را بيان مي نمايد و آنوقت ميگويد وظيفه يک مرد مسلمان اين است که در مقابل چنين حوادثي ساکت نباشد.
حادثه کربلا در يک نگاه، يک مصيبت است، يک رثاء است
حادثه کربلا يک جنايت و يک تراژدى است، يک مصيبت است، يک رثاء است. اين صفحه را که نگاه مى کنيم، در آن، کشتن بيگناه مى بينيم، کشتن جوان مى بينيم، شير خوار مى بينيم، اسب بر بدن مرده تاختن مى بينيم، آب ندادن به يک انسان مى بينيم، زن و بچه را شلاق زده مى بينيم، آب ندادن به يک انسان مى بينيم، اسير را بر شتر بى جهاز سوار کردن مى بينيم، از اين نظر قهرمان حادثه کيست؟ واضح است وقتى که حادثه را از جنبه جنايى نگاه کنيم، آنکه مى خورد قهرمان نيست، آن بيچاره مظلوم است. قهرمان حادثه در اين نگاه يزيد بن معاويه است، عبيدالله بن زياد است، عمر سعد است، شمر ذى الجوشن است، خولى است و يک عده ديگر؛ لذا وقتى که صفحه سياه اين تاريخ را مطالعه مى کنيم، فقط جنايت و رثاء بشريت را پس مىبينيم. پس اگر بخواهيم شعر بگوييم چه بايد بگوييم؟ بايد مرثيه بگوييم و غير از مرثيه گفتن چيز ديگرى نيست که بگوييم. بايد بگوييم:
ز آن تشنگان هنوز به عيوق مى رسد / فرياد العطش ز بيابان کربلا.
اما آيا تاريخچه عاشورا فقط همين مصيبت است و چيز ديگرى نيست؟
اشتباه ما همين است. اين تاريخچه يک صفحه هم دارد که قهرمان آن صفحه ديگر پسر معاويه نيست، پسر زياد نيست، پسر سعد نيست، شمر نيست. در آنجا قهرمان حسين است. در آن صفحه، ديگر جنايت نيست، تراژدى نيست، بلکه حماسه است، افتخار و نورانيت است، تجلى حقيقت و انسانيت است، تجلى حق پرستى است. آن صفحه را که نگاه کنيم، مىگوييم بشريت حق دارد به خودش ببالد. اما وقتى صفحه سياهش را مطالعه مىکنيم مىبينيم که بشريت سر افکنده است و خودش را مصداق آن آيه مىبيند که مىفرمايد: «قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک» مسلما جبرئيل امين در مقابل اعلام خدا که فرمود: «انى جاعل فى الارض خليفه» سوالى نمىکند، بلکه آن دسته از فرشتگان که فقط صفحه سياه بشريت را مىديدند و صفحه ديگر آنرا نمىديدند، از خدا اين سوال را کردند که: آيا مىخواهى کسانى را در زمين قرار دهى که فساد کنند و خونها بريزند؟ و خدا در جواب آنها فرمود: «انى اعلم ما لا تعلمون»؛ من مىدانم چيزى را که شما نمىدانيد. آن صفحه، صفحهاى است که ملک اعتراض مىکند؛ بشر سرافکنده است و اين صفحه صفحهاى است که بشريت به آن افتخار مىکند. چرا بايد حادثه کربلا را هميشه از نظر صفحه سياهش مطالعه کنيم؟ و چرا بايد هميشه جنايتهاى کربلا گفته شود؟ چرا هميشه بايد حسين بن على از آن جنبهاى که مورد جنايت جانيان است مورد مطالعه ما قرار بگيرد؟ چرا شعارهايى که به نام حسين بن على مىدهيم و مىنويسيم، از صفحه تاريک عاشورا گرفته شود؟ چرا ما صفحه نورانى اين داستان را کمتر مطالعه مىکنيم، در حالى که جنبه حماسى اين داستان صد برابر جنبه جنايى آن مىچربد و نورانيت اين حادثه بر تاريکى آن خيلى مىچربد پس بايد اعتراف کنيم که يکى از جانىهاى بر حسين بن على ما هستيم که از اين تاريخچه فقط يک صفحه اش را مىخوانيم، و صفحه ديگرش را نمىخوانيم. جانىهاى بر امام حسين آنها هستند که اين تاريخچه را از نظر هدف منحرف کرده و مىکنند.