اکوتوریسم/ خانه های بومگردی که اقتصاد روستا را دگرگون کردند
سایز متن
الف الف
لینک کوتاه در کلیبرد کپی شد!http://akhr.ir/4668421
۴۶۹
۰
روزنامه شهروند/ يک ميدان ديگر براي فعاليت زنان؛ اقامتگاههاي بومگردي. زنان روستايي هميشه از اعضاي فعال جوامع روستايي بودهاند اما امروز زنان شهري هم به آنها پيوستهاند. يکدهه است که اقامتگاههاي بومگردي در نقاط مختلف روستايي کاري کردهاند که چرخ اقتصاد روستاها بچرخد، شغلي براي جوامع محلي ايجاد شود و مهاجرتي که داشت روستاها را خالي از سکنه ميکرد، معکوس شود. حالا زنان شهري بسياري براي توسعه اقامتگاههاي بومگردي يا به موطن و خانههاي پدري خود بازگشتهاند يا اينکه ده به ده گشتهاند و خانههاي کهنه را آباد کردهاند. اين کار شايد به زبان ساده باشد اما ارتباطگرفتن با روستاييان، خود را وفقدادن با امکانات و زندگي روستايي و ايجاد اشتغال پايدار براي جوامع محلي کار آساني نيست. با اينهمه بعد از گلکردن گردشگري پايدار روستايي، زنان هم عقب ننشستهاند و تبديل شدهاند به کساني که توسعه بومگردي، بدون آنها شدني نيست. آمار سازمان ميراث فرهنگي، صنايعدستي و گردشگري ميگويد: اکنون نزديک به ٧٠٠ اقامتگاه بومگردي در سرتاسر کشور داريم؛ اقامتگاههايي که بيشترشان با تراکمهاي مختلف در ٢٨ استان و ٢ منطقه آزاد پخش شدهاند، تا مردادماه سال پيش از ٦٦٩ اقامتگاه کشور ٢٠٨ مورد در استان اصفهان، ١٠٤ مورد در کرمان و ١٠٢ مورد در استان يزد فعال بودهاند و آذربايجانشرقي و البرز هنوز هيچ اقامتگاهي ندارند و اينها همه درحالي است که سازمان متولي اقامتگاهها از سهسال پيش وعده داده که شمار خانههاي بومگردي را به ۲۰۰۰ واحد ميرساند.
به اميد برگرداندن اميد به زنان «ساسنگ»
«راحله احمدي» يکي از زناني است که با رفتنش از شهر به روستايي دورافتاده از توابع مينودشت در استان گلستان و راهاندازي يک خانه بومگردي، هم به زندگي خودش رنگ و روي ديگري داد، هم به زندگي مردم و بهويژه زنان روستا.
«ساسنگ» روستايي از توابع بخش مرکزي شهرستان مينودشت در استان گلستان ايران و در فاصله ۲۱ کيلومتري شهر مينودشت است؛ روستايي که از سالهاي دور ابريشمبافي و پارچهبافي در آن رواج داشته اما در سالهاي اخير کمرنگ شده و حالا با راهاندازي نخستين اقامتگاه بومگردي در آن در حال برگشتن دوباره به رونق صنايع دستياش است. اين روستا ٣٠٠ خانوار و ٦٠٠ نفر جمعيت دارد و از دو سال پيش تا به حال در حال تغييرکردن است.
اقامتگاهي که راحله احمدي در روستاي ساسنگ راهاندازي کرد، در دو ساختمان مجزا هفت اتاق دارد و در دل جنگلهاي هيرکاني است. براي راهاندازي اقامتگاه ساسنگ، مشکلات زيادي بر سر راه «راحله» بود؛ زني تنها که ظاهر متفاوتي با اهالي روستا داشت، پشت خودروي پلاک تهران مينشست و يک دختربچه هم همراهش بود. او درباره راهاندازي اقامتگاه بومگردي ساسنگ که يکسالونيم طول کشيد، اينطور ميگويد: «نوروز ١٣٩٥ براي اولين بار همراه دخترم جادههاي روستايي را ميگشتيم تا يک مکان خوب براي راهاندازي اقامتگاه بومگردي انتخاب کنيم تا به ساسنگ رسيديم. از اينجا خيلي خوشم آمد و همان روز با زنان روستا در کوچهها صحبت کردم و از آنها درباره اجارهکردن خانه پرسيدم و با روي خوش بهشان گفتم که «دوست دارم همسايه شما باشم.» اما برايشان خيلي عجيب بود که زني شهري ميخواهد در روستا خانه بگيرد. سعي کردم رابطه خوبي با اهالي روستا برقرار کنم؛ با شوراي ده و بهويژه با زنان ساسنگ. با دهيار و رئيس اداره ميراثفرهنگي مينودشت هم صحبت کردم و گفتم کمکم کنند تا زميني اجاره کنم و فضايي مناسب اقامتگاه ايجاد شود. اما هرچه تلاش ميکردم، اعتماد اهالي جلب نميشد و کار به سختي پيش ميرفت و گاهي اصلا پيش نميرفت.»
با اينکه او از ابتدا از خانهاي که حالا اقامتگاه بومگردي ساسنگ شده و روزي از حضور گردشگران خالي نميشود، خوشش آمده بود، اما اهالي نه ميفروختند، نه اجاره ميداند. آنها «با يک زن کنار نميآمدند.» تا اينکه يکسال بعد راحله با يکي از همکاران سابقش که مرد است، به ساسنگ رفت و او را بهعنوان يکي از همکاران و دوستان خانوادگي معرفي کرد و در کمال تعجب ديد که با او براي اجاره خانه قرارداد بستند. «بعد از آن مرمت خانه را آغاز کرديم و سه ماهه تمام شد. از مهر ٩٦ کار را با يک خانه کاهگلي سه خوابه شروع کرده بوديم و ٥، ٦ ماه بعد بخش دوم اقامتگاه را راه انداختيم و بناي تازهاي ساختيم که اسمش اتاق دورهمي است.» اقامتگاه ساسنگ، اکنون تنها اقامتگاه روستاست و زنان روستايي از اصليترين نيروهاي کار آن هستند.راحله ميگويد در آغاز کارش، نااميدي زنان بوده که او را براي راه انداختن اقامتگاه مصممتر کرده است: «زماني که کار در روستا را انتخاب کردم، يکي از اصليترين انگيزههايم ايجاد اشتغال براي زنان بود. هرچند دور از شعار، يکي از سختترين بخشهاي اين کار، تصميم به زندگي و کار در روستا بود.
رسيدن به اينکه «آيا اين تصميم درستي است يا نه؟» مهم بود. بايد زندگي در تهران را رها ميکردم و عادت به آن فرهنگ و سبک زندگي را کنار ميگذاشتم؟ براي فهميدن جواب تصميم گرفتم از نزديک روستا را ببينم و وقتي به ساسنگ آمدم ديدم واقعا سخت است و شايد نتوانم از پسش بربيايم. اما حس دردمندي که در حرفهاي زنان روستا بود، واقعا تحتتاثيرم قرار داد. از من ميپرسيدند چرا ميخواهي بيايي اينجا؟ و ميگفتند: «آرزو داريم که جايمان را با تو عوض کنيم.» نااميدي عميقي در حرفها و رفتار و نگاهشان بود که خيلي مرا متاثر ميکرد. آدمها در زندگي پي لذتهاي مختلفي هستند و در اين ميان بعضي از اينکه پاي صحبت ديگران بنشينند و تلاش کنند که باري از دوش عدهاي بردارند، احساس رضايتمندي ميکنند. من هم از کودکي اين روحيه را داشتم و وقتي آنها با من از نااميدي مطلقشان درباره روستا گفتند، تصميمم را گرفتم.» راحله در طول اين مدت روزها زيرانداز حصيرياش را از صندوق خودرواش درميآورد و مينشست زير درخت گردو. آنجا سميه و فاطمه و آسيه و رقيه؛ دختران روستايي پيشش ميآمدند و درددل ميکردند.
«با خودم ميگفتم اگر اين کار حتي يکي از اين دختران را اميدوار ميکند، بايد انجامش دهم. تصميم گرفتم ١٠سال از زندگيام را براي اين کار بگذارم تا روستا از بنبستي که گرفتارششده، بيرون بيايد و اين يأس مطلق به اميد تبديل شود.» عملي کردن اين تصميم اما آسان نبود؛ چنان که راحله ميگويد از دوسالي که در ساسنگ بوده، يکسال و نيم نخست به سختي بسيار طي شده است، چون جامعه محلي او را پس ميزد: «در روستا الگوهاي رفتاري و اجتماعي خيلي پيچيدهاي وجود دارد و سردرآوردن از اين روابط و وفق پيدا کردن با آن و ريشه زدن در روستا اصلا آسان نيست. ديدن اينکه زن شهري جواني در روستا کار ميکند، تنها بخشي از داستان است که به چشم ميهمانان ميآيد. بخش ديگري که ديگران نميبينند، حضور دو مرد خيلي قوي در زندگي من است: پدر و برادرم. با وجود اينکه خيلي استقلال و انگيزه دارم، اگر آنها نبودند، احتمال موفق شدنم خيلي کم بود. من تنها زماني توانستم اعتماد اهالي روستا را جلب کنم که آدمهايي به قدرت پدر و برادرم کنارم بودند. من بهعنوان زني تنها و با ظاهر متفاوت، بهطور بالقوه ميتوانستم براي اهالي روستا سوءتفاهم ايجاد کنم، اما تلاش کردم تا همرنگشان باشم، پاي حرفها و مشکلاتشان بنشينم و حمايت خانوادهام کمکم کرد.»
يکي از اهداف اصلي توسعه خانههاي بومگردي در روستاها، توسعه اقتصاد آنها است؛ توسعهاي که «راحله احمدي» معتقد است در بلندمدت اتفاق ميافتد: «واقعيت اين است که يک اقامتگاه بومگردي کسبوکار کوچک محلي است که تعداد محدودي را به عنوان نيروي کار ميتواند استخدام کند، نهايتا چهار تا شش نفر بهطور مستقيم در يک پروژه بومگردي ميتوانند درگير شوند؛ ولي اينکه ما بگوييم با يک پروژه بومگردي ميشود به اقتصاد همه روستا کمک کرد، نه اينطور نيست. نتيجه بلندمدت ايجاد يک اقامتگاه بومگردي در يک روستا اين است که آدمهاي آن روستا ميتوانند به اين باور برسند که در محيط زندگي خودشان ميتوانند کسبوکاري را ايجاد کنند و در همانجا از آن کسبوکارشان پول دربياورند و اين علاوه بر دامداري و کشاورزي است که قبلا داشتهاند که البته در استان گلستان به دليل کمبود منابع آبي در حال از بين رفتن است.» او معتقد است که با توسعه خانههاي بومگردي روستاييان ميتوانند به اين باور برسند که ميتوانند در روستاهايشان بمانند و به درآمد برسند: «کما اينکه اين اتفاق در ساسنگ افتاد؛ مثلا بعد از يک سال و بعد از شروع به کار اقامتگاه بومگردي ما، زن و شوهري که اهل اين روستا هستند و البته در مينودشت زندگي ميکنند، تشويق شدهاند و برگشتهاند و در حال مرمت خانه پدربزرگشانند؛ آنها از ما در حال يادگرفتن کارند. موضوع ديگر خانههاي روستا است؛ در زمان پيک سفر که اقامتگاه ٢٥ نفري ما پر ميشود، ما براي خانههاي محلي گردشگر ميفرستيم و از اين طريق برايشان درآمدزايي ميشود. آنها ميهمان را با خودشان ميبرند و روستا را به آنها نشان ميدهند و از اين طريق درگير گردشگري ميشوند.» احمدي ميگويد که بومگردي و کار در روستا نياز به صبر و آرامش زيادي دارد و آدمهايي که عجولند و زود خسته ميشوند، نميتوانند در روستا کار و زندگي کنند: «اگر صبور باشي ميتواني کمکم جامعه محلي را با خودت همراه کني و به جامعه محلي کمکم اين باور را بدهي که ميتوانند در روستا زندگي کنند، بچههايشان که به شهر رفتهاند، ميتوانند برگردند و از همين خانههايشان پول دربياورند.
به نظرم به مرور، اين باور دارد در روستاييها ايجاد ميشود.» احمدي ميگويد: «بومگردي کسبوکاري است که در خانه شکل ميگيرد و خانه موجوديتش را از زن خانه ميگيرد. من مسافراني را ميشناسم که به اقامتگاههاي مختلف رفتهاند ولي وقتي به اقامتگاه ما آمدهاند، ميگويند که اينجا فرق ميکند، اينجا يک روح زنانه دارد که جاهاي ديگر ندارد. معمولا زنان در ميزباني بهتر عمل ميکنند و به همين دليل در بومگردياي که يک زن حضور دارد، ميهمان حس بهتري دارد و چون جنس اين شغل بيشتر زنانه است، زنان بيشتر از مردان درگير ميشوند؛ مثلا در آشپزخانه و فروشگاه اقامتگاه ما زنان خيلي بيشتر درگيرند در آشپزي و صنايع دستي و .... بنابراين توسعه اين اقامتگاهها به زنان روستاها کمک بيشتري ميکند.»
«هر خانهاي سامان بگيرد به خانه ديگري ميروم»
منير تقديسي از پيشکسوتان فعال حوزه بومگردي و صاحب اقامتگاه «نورخونه» در روستاي «پاده» آرادان است. او تا به امروز دو خانه روستايي در بيارجمند و آرادان را آباد و به اقامتگاه بومگردي تبديل کرده است؛ خانههاي قديمي و خشت و گلي که تا پيش از آن خرابه بودند و هيچکدام از روستاييان فکر نميکردند روزي پاتوق گردشگران داخلي و خارجي شوند. تقديسي که حالا در روستاي پاده، ميزبان اقامتگاه نورخونه است، نخستين زني است که خانه و زندگياش در تهران را رها کرد و ده به ده گشت تا خانهاي قديمي پيدا کند و گردشگران را به تجربه يک روز زندگي در روستا دعوت کند؛ کاري که به قول خودش بسيار سخت اما شدني است.
اهالي پاده او را «منير خانم» صدا ميزنند. منيرخانم حالا ميگويد: «من بازنشسته صداوسيما هستم، تدوينگر فيلمي که عشق سفر و بناهاي تاريخي او را خانهنشين روستاها کرد. اين عشق آنقدر در جانم رخنه کرده بود که براي يادگرفتن بيشتر هر کاري کردم؛ شرکت در دورههاي گردشگري و تورليدري، سفر با محيط زيستيها و فعالان ميراث فرهنگي، گذراندن دورههاي آشپزي و کافيشاپ. همه اينها را تجربه کردم و دست آخر فهميدم عاشق ميهمانداريام، بافتهاي تاريخي را دوست دارم و تمام خواستهام اين است که خانههاي قديمي را احيا کنم و کاري کنم که زنان و مردان روستايي به دهشان برگردند، آنجا بمانند و زندگيشان را به شکل سنتي بچرخانند.»
او ميگويد که هدفش از راهاندازي اقامتگاههاي بومگردي، آبادکردن بافتهاي قديمي روستايي است؛ چون «آبادکردن خانههاي روستايي، جلوي مهاجرت را ميگيرد، زنان و مردان روستايي را به کار مشغول ميکند و توسعه بومگردي در روستاها، اقتصاد را به جريان مياندازد.» همين حالا در اقامتگاه او صنايع دستي، شيريني، مربا و ترشي توليد دست زنان روستايي به فروش ميرسد و زنان اولين نيروهاي کار نورخونه هستند.
منيرخانم پيش از راه انداختن اقامتگاه بومگردي نورخونه ارادان، سال ١٣٩٠ پس از جستوجوهاي بسيار، نورخونه ديگري در روستاي «قلعه بالا» در بيارجمند شاهرود داشت. منير خانم اين خانه را هم با سختي بسيار آباد کرده بود: «به پيشنهاد يکي از دوستانم خانه خرابهاي انتخاب کردم که روستاييان به من اجاره نميدانند. گره به کار افتاده بود و من که تخصصم چيز ديگري بود، در کارم مردد شده بودم. اهالي روستا، زنان و مردان به ديده شک به من نگاه ميکردند. برايشان عجيب بود که زني تهراني خانه و زندگياش را ول کرده تا در يک روستاي دورافتاده زندگي کند. اجارهنامهاي هم وجود نداشت، اما سرانجام راضيشان کردم و آن خرابه را به خانهاي زيبا تبديل کردم؛ خانهاي که همه ميترسيدند واردش شوند و ٨٠ گوني خاک و نخاله از آن بيرون آوردم تا بتوانم بازسازياش کنم.» اين کار يکسال طول کشيد و مردم فکر ميکردند زن تازهوارد روستا «ديوانه» است، اما منير خانم کارش را خوب بلد بود. «در طول يکسال ساخت خانه مدام با مردم معاشرت ميکردم. کمکم يکديگر را شناختيم و چنان دوستي بين ما شکل گرفت که زبانزد شد.»
نورخونه قلعه بالا حالا يک اقامتگاه بينالمللي است، هرچند منيرخانم از آنجا رفته و خانه ديگري را در ارادان آباد کرده. «بعد از اينکه نورخونه قلعه بالا سروسامان گرفت، اهالي روستا دست به کار شدند و ١٥ اقامتگاه بومگردي ديگر آنجا به راه افتاد. حالا زنان دستساختههايشان را به گردشگران داخلي و خارجي ميفروشند و اين شهرت حسابي به اقتصاد روستا کمک کرده است.»
بعد از فعاليت در حوزه بومگردي و آشنايي با صنايع دستي و توليدات روستايي، منير خانم معتقد است فعاليت زنان بيشتر ديده ميشود. او مثال ميآورد که «بعد از اينکه در قلعه بالا صنايعدستي توليد دست زنان شناخته شد و فروشش رونق گرفت، خود من هم شکل کادو دادنم را عوض کردم. از آن به بعد در اقامتگاهها به ميهمانانم بهعنوان يادگاري صنايعدستي کادو ميدهم. زنان هم شروع به توليد کارهاي دستي کردهاند؛ دوخت لباس، تزيينات و ... در روستاي قلعه بالا سه فروشگاه صنايعدستي راه افتاده و در يکي از آنها کافيشاپي براي پذيرايي از ميهمانان درست کردهاند.» او بعد از اين همه تغيير از تاثير کارش در روستاها خوشحال است و ميگويد: «زنان روستايي از ابتدا فعال بودهاند، مثلا اگر مردان به کشاورزي مشغول بودهاند، زنان لبنيات توليد ميکردند و فرش ميبافتند.
حالا با راه افتادن خانههاي بومگردي شايد شکل اين فعاليتها تغيير کرده باشد، اما با زندهکردن خانههاي روستايي، اين دست کارها در مناطق بومي، به اقتصاد روستاها کمک کرده و روستاها را زنده نگه داشته است.» او بعد از آباد کردن دو خانه، ميخواهد به خانه ديگري در روستايي ديگر برود و آنجا را هم آباد کند، با اين همه گله دارد که دادن وامهاي ١٠٠ ميليوني راهاندازي اقامتگاههاي بومگردي باعث شده بسياري از کساني که علاقهاي به اين کار ندارند، تنها با فکر پول درآوردن اقامتگاههايي راه انداختهاند که با روح بومگردي همخواني ندارد.
ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد