هجده درس از زندگی امام حسن عسگری (ع)
باشگاه خبرنگاران/ ابومحمد حسن بن علي عسکري عليهما السّلام (۲۳۱ يا ۲۳۲ - ۲۶۰ ه. ق) يازدهمين امام شيعيان است. ايشان فرزند امام هادي عليه السلام است و پس از شهادت پدر بزرگوارشان در سال ۲۵۴ به امامت رسيدند. سالهاي امامت ايشان در شهر سامرا و غالبا تحت کنترل شديد خلفاي عباسي سپري شد به نحوي که ارتباط آن حضرت با شيعيان بسيار محدود و تنها به وسله وکيلان خاص آن حضرت بود. آن حضرت در سال ۲۶۰ هجري به وسيله زهري که به دستور معتمد عباسي به ايشان خورانده شد به شهادت رسيدند. ايشان پدر حجت خدا بر زمين، امام زمان عجل الله فرجه الشريف هستند. ۱- هلاکت در رياست و افشاگري «دَعْ مَنْ ذَهَبَ يَمينًا وَ شِمالاً، فَإِنَّ الرّاعِىَ يَجْمَعُ غَنَمَهُ جَمْعَها بِأَهْوَنِ سَعْى وَ إِيّاکَ وَ الاِْذاعَةَ وَ طَلَبَ الرِّياسَةِ، فَإِنَّهُما يَدْعُوانِ إِلَى الْهَلَکَةِ.»: آن که را به راست و چپ رود واگذار! به راستى چوپان، گوسفندانش را به کمتر تلاشى گِرد آوَرَد. مبادا اسرار را فاش کرده و سخن پراکنى کنى و در پى رياست باشى، زيرا اين دو، آدمى را به هلاکت ميکشانند. ۲- دوستي نيکان و دشمني بدان «حُبُّ الاَْبْرارِ لِلاَْبْرارِ ثَوابٌ لِلاَْبْرارِ، وَ حُبُّ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ فَضيلَةٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ زَيْنٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الاَْبْرارِ لِلْفُجّارِ خِزْىٌ عَلَى الْفُجّارِ.»: دوستى نيکان به نيکان، ثوابست براى نيکان؛ و دوستى بدان به نيکان، فضيلت است براى نيکان؛ و دشمنى بدان با نيکان، زينت است براى نيکان؛ و دشمنى نيکان با بدان، رسوايى است براى بدان. (تحفالعقول، ص۵۱۷) ۳- خنده بيجا: «مِنَ الْجَهْلِ أَلضِّحْکُ مِنْ غَيْرِ عَجَب. «خنده بيجا از نادانى است. (تحفالعقول، ص۵۱۷) ۴- پليدي خشم «الْغَضَبُ مِفْتاحُ کُلِّ شَرٍّ.»: خشم و غضب، کليد هر گونه شرّ و بدى است. ۵- ويژگيهاي شيعيان «شيعَتُنا الْفِئَـةُ النّاجِيَةُ وَالْفِرْقَةُ الزّاکِيَةُ صارُوا لَنا رادِئًا وَصَوْنًا وَ عَلَى الظَّلَمَةِ أَلَبًّا وَ عَوْنًا سَيَفْجُرُ لَهُمْ يَنابيعُ الْحَيَوانِ بَعْدَ لَظْىِ مُجْتَمَعِ النِّيرانِ أَمامَ الرَّوْضَةِ.» پيروان ما، گروه هاى نجات يابنده و فرقه هاى پاکى هستند که حافظان [آيين]ما هستند و ايشان در مقابل ستمکاران، سپر و کمک کار ما [هستند]. به زودى چشمه هاى حيات [منجىِ بشريّت]بعد از گدازه توده هاى آتش! پيش از ظهور براى آنان خواهد جوشيد. ۶- نا آرامي کينه توزي: ««أقَلُّ النّاسِ راحَةً أَلْحُقُودُ. کينه توز، ناآرامترينِ مردمان است. (تحفالعقول، ص۵۱۹) ۷- دوست نادان «صَديقُ الْجاهِلِ تَعَبٌ.»: دوست نادان، مايه رنج است. ۸- بهتراز حيات و بدتر از مرگ «خَيْرٌ مِنَ الْحَياةِ ما إِذا فَقَدْتَهُ أَبْغَضْتَ الْحَياةَ وَ شَرُّ مِنَ الْمَوْتِ ما إِذا نَزَلَ بِکَ أَحْبَبْتَ الْمَوْتَ.»: بهتر از زندگى چيزى است که، چون از دستش دهى، از زندگى بدت آيد، و بدتر از مرگ چيزى است که، چون به سرت آيد مرگ را دوست بدارى. (تحفالعقول، ص۵۲۰) ۹- نعمت بلا «ما مِنْ بَلِيَّة إِلاّ وَ لِلّهِ فيها نِعْمَةٌ تُحيطُ بِها.»: هيچ بلايى نيست، مگر اين که در آن از طرف خدا نعمتى است. (تحفالعقول، ص۵۲۰) ۱۰- اکرام بدون افراط «لا تُکْرِمِ الرَّجُلَ بِما يَشُقُّ عَلَيْهِ.»: هيچ کس را طورى اکرام مکن که بر او سخت گذرد. ۱۱- تواضع و فروتني «ألتَّواضُعُ نِعْمَةٌ لا يُحْسَدُ عَلَيْها.»: تواضع و فروتنى، نعمتى است که بر آن حسد نبرند. (تحفالعقول، ص۵۲۰) ۱۲- سختي تربيت نادان «رِياضَةُ الْجاهِلِ وَ رَدُّ المُعْتادِ عَنْ عادَتِهِ کَالْمُعْجِزِ.»: پرورش دادن نادان و ترک دادن معتاد از عادتش، مانند معجزه است. (تحفالعقول، ص۵۲۰) ۱۳- کليد تمام گناهان «جُعِلَتِ الْخَبائِثُ فى بَيْت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ الْکَذِبَ.»: تمام پليدىها در خانه اى قرار داده شده و کليد آن دروغگويى است. (بحار الانوار ج۷۸، ص۳۷۷) ۱۴- چشم پوشي از لغزش و يادآوري احسان: «جُعِلَتِ الْخَبائِثُ فى بَيْت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ الْکَذِبَ.» تمام پليدىها در خانه اى قرار داده شده و کليد آن دروغگويى است. (بحار الانوار ج۷۸، ص۳۷۷) ۱۵- مدح نالايق: «مَنْ مَدَحَ غَيْرَالمُسْتَحِقِّ فَقَدْ قامَ مَقامَ المُتَّهَمِ. ِ» هر که نالايقى را ثنا گويد، خود در موضعِ اتّهام قرار گيرد. ۱۶- انس با خدا: «مَنْ آنـَسَ بِاللّهِ إِسْتَوْحَشَ مِنَ النّاسِ» کسى که با خدا مأنوس باشد، از مردم گريزان گردد. ۱۷- خرابي منارهها و کاخها: «إِذا قامَ الْقائِمُ أَمَرَ بِهَدْمِ الْمَنائِرِ وَ الْمَقاصيرِ الَّتى فِى الْمَساجِدِ. ِ» هنگامى که قائم (عليه السلام) قيام کند، دستور به خرابى منارهها و کاخ هاى مساجد دهد. (الغيبةللشيخالطوسي، ص۱۳۳) ۱۸- ادبي بسنده: «کَفاکَ أَدَبًا تَجَنُّبُکَ ما تَکْرَهُ مِنْ غَيْرِکَ. َ» در مقام ادب براى تو همين بس که آنچه براى ديگران نمي پسندى، خود، از آن دورى کنى. (مسند الامامالعسکرىعليه السلام، ص۲۸۸)