ریشه ضرب المثل/ دروغ از دروازه تو نمی آید…
آفتاب/ در گفتو شنود و زبان عاميانه ما ايراني ها از ضرب و المثل هاي گوناگوني استفاده مي شود و بعضي وقت ها دريک حالت کنايه فرم و يا رساندن غير مستقيم منظور به کسي استفاده مي شود در کل مثال هايي زيادي داريم از قبيل ضر ب المثل دروغ از دروازه تو نمي آيد که بسيار کاربردي است و مردم در زبان عاميانه از ان استفاده مي کنند مثلا در خطاب فردي که زياد بخواهد دورغ بگويد و دروغ هايش باور نکردني باشد اين مثال را بکار ميبرند که در ادامه مي خوانيد. ضرب المثل دروغ از دروازه تو نمي آيد ضرب المثل مثل دروغ از دروازه تو نمي آيد… يکي بود يکي نبود . در روزگاران قديم پادشاهي تصميم گرفت که دخترش را به دروغگوترين آدم کشورش بدهد . آدم هاي زيادي نزد پادشاه آمدند و دروغ هاي زيادي گفتند و او را خنداندند . اما پادشاه همه ي آنها را رو کرد و گفت دروغ هاي شما باور کردني هستند . تا اينکه جواني دانا و باهوش تصميم گرفت کاري کند تا پادشاه را مجبور کند تا او را داماد خودش کند . پولي تهيه کرد و سراغ سبد بافي رفت و از او خواست خارج از دروازه ي شهر بنشيند و سبدي ببافد که از دروازه ي شهر بزرگتر باشد و داخل دروازه نشود . بعد به سراغ پادشاه رفت و گفت: من دروغي دارم که هم بايد بشنويد و هم بايد آن را ببينيد . پادشاه گفت : بگو چه کنم ـ گفت با من به دروازه شهر بيائيد با هم به دروازه رفتند جوان زيرک گفت اي پادشاه پدر شما پيش از مرگشان به پول احتياج داشتند از پدر من وام خواستند و پدر من هم هفت بار اين سبد را پر از سکه و طلا کرد و براي پدر شما فرستاد . اگر حرف مرا باور داريد پس قرض ها را پس بدهيد . اگر باور نداريد اين دروغ مرا بپذيريد و دخترتان را به عقد من در آوريد . پادشاه تسليم جوان زيرک شد و چاره اي جز اين نداشت . از آن زمان به بعد به هر کس که دروغ بزرگي بگويد مي گويند : دروغش از دروازه تو نمي آيد …