طنز/ همه را محکوم میکنم پس هستم
روزنامه شهروند/ چند روز پيش مناظرهاي ميان دو نفر از افراد سياسي اصلاحطلب و اصولگرا پيرامون برخي وقايع تاريخي دهههاي اخير صورت گرفت. اينکه کداميک وقايع را دقيقتر و درستتر بيان ميکردند هيچ ربطي به ما ندارد، اما نکته جالب ادبيات آقاي اصولگرا بود که کلا همه را محکوم ميکرد و يک حالت آمفوتر در مناظره را داشت. همين امر باعث شد شهرونگ هم يک مصاحبه اختصاصي با يک فعال اصولگرا در مورد مسائل مختلف و زندگي شخصي ترتيب دهد که در اينجا براي اولين بار منتشر ميشود. شهرونگ: سلام يهکم از خودتون بگيد؟ کجا متولد شديد؟ يهکم از بچگيهاتون برامون بگيد. فعال اصولگرا: با سلام. من سال ١٣٤٤ در تهران به دنيا اومدم. از همون ساعات اوليه تولد طرف دانشجوها بودم. پرستاران بخش زنان و زايمان در لحظه تولد من، خواستند بند نافم رو قطع کنند که من فرياد زدم و سينه سپر کردم و سنگ خوردم. گفتم مگه خون من از بقيه بچهها رنگينتره که اول بند ناف من رو ميبرين. بريد اول بند ناف بقيه بچهها رو ببريد. بعد بين پرستاران اختلاف افتاد. البته من هر دو طرف رو محکوم ميکنم. هم پرستارايي که طرفدار بريدن بند ناف من در اون لحظه بودند و هم پرستارايي که مخالف بودن. به همين خاطر من سينه سپر کردم و جلوي هر دو گروه وايسادم. چوبشم خوردم. شهرونگ: خب آقاي اصولگرا دوران تحصيلتون چطور گذشت؟ فعال اصولگرا: من دوران ابتدايي از فعالان دانشجويي بودم تو مدرسه. شهرونگ: آخه هنوز شما دانشگاه نرفته بوديد که. اول ابتدايي چطور فعال دانشجويي بودين؟ فعال اصولگرا: سوال بسيار خوبيه. فرق ما با اصلاحطلبها همينه که فعاليت دانشجويي از همون ابتدا تو خون ماست اما اونها از دانشجو فقط استفاده ابزاري ميکنند. عليايحال من تو مدرسه بسيار حقطلب بودم طوريکه روز اول مدرسه يکي از دانشآموزها سر کلاس خنديد. معلم عصباني شد و گفت «اگه چيز خندهداري هست بگين ما هم بخنديم.»بعد يه گچ پرت کرد سمت اون. من همونجا بلند شدم و جلوي معلم سينه سپر کردم که معلم يه گچ هم سمت من پرتاب کرد. البته من هر دو طرف رو همون موقع محکوم کردم. هم دانشآموزي که خنديد و هم معلم که گچ پرت کرد. لذا يک طرفه به قاضي نريم. شهرونگ: خب اگه اجازه بدين يکم وارد مسائل شخصي و علاقهمنديهاتون بشيم. به چه ورزشي علاقه داريد؟ فعال اصولگرا: راسش من از زمان دانشجويي فوتبال رو دنبال ميکردم. طرفدار استقلال نيستم، اما طرفدار پرسپوليس هم نيستم. چوبشم خوردم. اما هر دو رو محکوم ميکنم. شهرونگ: غذاي مورد علاقتون چيه؟ فعال اصولگرا: والا من از همون زمان دانشجويي طرفدار فسنجون بودم. تو همون زمان يه عده معتقد بودند فسنجون رو بايد شيرين خورد و يه عده ديگه معتقد بودند ملس. اصلاحطلبها معمولا ملس ميخوردند. واسه همين هميشه تو سلف دانشگاه اعتراض و جنجال بود. من اونجا هم طرف دانشجوها و معتقد بودم اين دعوا دانشجوييه و نبايد کسي دخالت کنه. واسه همين با اينکه خودم فسنجون رو شيرين دوست داشتم، اما بين دو طرف دعوا سينه سپر ميکردم و چوبشم خوردم. البته من هر دو طرف رو محکوم ميکنم. چه شيرينخورهاچه ملسخورها. لذا نبايد يک طرفه به قاضي رفت. شهرونگ: ممنون از وقتي که در اختيار ما قرار داديد. اگه صحبت پاياني داريد، بفرماييد. فعال اصولگرا: نه ممنون. فقط يه اعتراضي داشتم نسبت به رويه صفحه شهرونگ. ببينيد من بارها ديدم شما و رفقاتون از دانشجوها استفاده ابزاري ميکنيد. خواستم بگم من هر دو طرف رو محکوم ميکنم. هم شما رو محکوم ميکنم. هم خودم رو محکوم ميکنم. لذا يکطرفه به قاضي نريم. وحيد ميرزايي طنزنويس