با برنامه ریزی زندگی کنیم
آرمان امروز/ برخي عادت ندارند با برنامهريزي زندگي کنند؛ صبحها هر وقت دوست دارند، از خواب بيدار ميشوند. در طول روز هر کاري دوست داشته باشند، انجام ميدهند. هر ساعتي بخواهند، ميخوابند و... اين برنامه به همين روال ادامه پيدا ميکند تا بالاخره روزي در يکجايي، متوجه ميشوند چقدر ضرر کردهاند. شايد آنوقت خيلي دير باشد، اما بالاخره روزي ميرسد که آن همه خوشي و لذت ـ البته فقط از نظر خودمان ـ از بين ميرود و جايش را افسوس و حسرت ميگيرد.اما اگر ميگوييد زندگي بدون برنامهريزي حسرت ندارد، خوب است نگاهي به زندگي گذشته تا امروزتان بيندازيد و با دقت ببينيد چقدر موفق بودهايد؟! همه ما در زندگيمان هدفهايي داريم که دائم در فکر و خيالمان ميچرخند و جلوي چشممان رژه ميروند. هدفهايي کوچک و ساده يا بزرگ و پيچيده؛ اما براي رسيدن به تکتک اين هدفها، تنها چيزي که مهم است انتخاب مسير صحيح و پيمودن راه درست است. به همين انتخاب مسير و تعيين آن و همچنين حسابکردن چگونگي طي مسير، برنامهريزي ميگويند که اگر آن را ساده بگيريم، مسلما نبايد انتظار داشته باشيم راحت و بيدردسر به مقصد برسيم. در ضمن، همه ما لحظات، دقايق و حتي ساعتهايي از روز را بيهوده و بيکار ميگذرانيم و آن را بدون توجه سپري ميکنيم؛ دقايقي که اگر مجموعشان را در طول زندگي حساب کنيم، بيشتر متوجه ارزش آنها خواهيم شد. پس خوب است با يک برنامه دقيق و حسابشده، از تکتک اين دقايق استفاده کنيم و نگذاريم لحظات ارزشمند زندگيمان به بطالت بگذرد.نکته مهم ديگري که بايد بهخاطر بسپاريم، استفاده از فرصتهايي است که در زندگي برايمان پيش ميآيد و گاه به دليل نبود برنامهريزي بهراحتي از دستمان ميرود. حالا کساني که فکر ميکنند بدون برنامه هم زندگيشان ايدهآل بوده و به موفقيتهاي زيادي دست پيدا کردهاند، حداقل چندماه براي انجام کارهايشان برنامهريزي کنند تا ببينند چقدر موفقيتهايشان بيشتر ميشود؛ چه از لحاظ کيفيت و چه کميت. علاوه بر اين، يکي ديگر از فوايد داشتن برنامه، استفاده از حداقل فرصتها و امکانات است؛ يعني زماني که شرايط براي ما ايدهآل نيست و موقعيت مناسبي براي انجام کار نداريم، با پيروي از يک برنامه دقيق ميتوانيم به بهترين شکل ممکن کارهاي مهم را به پايان برسانيم. پس هيچوقت فراموش نکنيد برنامهريزي يکي از مهمترين ارکان زندگي است که روزبهروز نيز بر ارزش و اهميت آن افزوده ميشود. هميشه برنامهريزي داشته باشيد از بعضيها که بپرسيد «برنامهتان براي سالهاي آينده چيست؟»، لبخندي تمسخرآميز تحويلتان ميدهند و به شما زل ميزنند و ميگويند: «تا سالهاي بعد چه شود؛ هرچه پيش آيد خوش آيد.» اين گروه معمولا اعتقادي به برنامهريزي ندارند و فکر ميکنند برنامهداشتن براي کار و زندگي، عمرشان را هدر ميدهد. آنها ياد گرفتهاند و شايد هم عادت کردهاند که بدون کوچکترين فکري روزگار بگذرانند و به برنامهها اهميتي ندهند. اما ميان همين افراد بيخيال هم کساني پيدا ميشوند که ميدانند بدون برنامهريزي کارها بهدرستي پيش نميرود ولي گاهي تنبلي و بيحوصلگي قدرت بيشتري دارد و آنها را وادار ميکند به نشستن و تسليم حوادث روزگار شدن. اما اگر زماني قرار باشد همين افراد براي برگزاري جشن عروسي يا خدايي ناکرده مراسم ختم اقدام کنند، ناخودآگاه به فکر برنامهريزي ميافتند و دانسته يا ندانسته مطابق آن عمل ميکنند. البته شايد خودشان اسم برنامهريزي را روي اين کار نگذارند اما همين که از روزها و هفتهها قبل به فکر برگزاري مراسم هستند و ميخواهند به بهترين شکل ممکن انجام شود، همين که براي غذاي آن شب از قبل تدارک ميبينند و مهمانهايشان را بهموقع دعوت ميکنند مشخص ميشود که آنها هم در ناخودآگاهشان به داشتن برنامه و اهميت آن باور دارند، اما شايد آن را فقط مختص روزها و مراسم خاص ميدانند. در حاليکه تمام کارهاي زندگي، از سادهترين کار تا دشوارترينشان نيازمند برنامه و طرحريزي است. پس خوب است در ديگر روزهاي زندگي هم برنامه داشته باشيد؛ همانقدر که به روزها و مراسم خاص اهميت ميدهيد و به فکر برگزاري بيعيب و نقص آن هستيد. اگر نميتوانيد، قبول نکنيد «نه»؛ اين کلمه دوحرفي با اينکه خيلي ساده است، اما افراد زيادي را ميتوان پيدا کرد که هيچوقت نميتوانند درست و بجا از آن استفاده کنند. تعجب نکنيد، چون خيليها نميدانند يا نميتوانند بهموقع اين کلمه را بهکار ببرند و در مقابل درخواستهاي ديگران «نه» بگويند. البته همين ناتواني، گاهي برنامههاي آنها را چنان به هم ميريزد که بخشي از زندگيشان دگرگون شده و به قول معروف خودشان نميفهمند اين بلا چگونه بر سرشان نازل شده است. يکي از نتايج اين ناتواني، پذيرفتن کارها و مسئوليتهاي مختلف و متنوعي است که بهراحتي شرايط روحي و زندگي ما را دچار دگرگوني ميکند. پس يادمان نرود که پذيرش کارهاي متعدد و متفاوت، آن هم در شرايطي که برنامههاي قبليمان هنوز انجام نشده، نهتنها خوب نيست بلکه ميتواند ما را از برنامههايمان هم عقب بيندازد. پس براي اينکه در برنامهريزيتان موفق باشيد، هيچوقت بيش از توان خود مسئوليت قبول نکنيد. کار امروز را به فردا نيندازيد با اينکه قديميها هميشه ميگفتند «کار امروز را به فردا نينداز»، اما مثل اينکه ما خيلي براي شنيدن اين مطلب گوش شنوا نداريم و آن را جدي نميگيريم، چراکه اگر آن را جدي گرفته بوديم، اينقدر کار نيمهتمام در برنامههايمان ديده نميشد، اينقدر کارها را پشت گوش نميانداختيم و براي انجام آنها تعلل نميکرديم.نميدانم چرا، اما مثل اينکه عادت کردهايم کار را در همان لحظهاي که بايد انجام ندهيم. اينقدر وقت را تلف کرده و امروز و فردا ميکنيم که انجام کار هم سختتر از قبل ميشود. غافل از اينکه اگر هدفمان را بهدرستي تعيين کرده باشيم و براساس اولويتهايمان پيش برويم، هيچوقت نبايد براي انجام کارها دچار تعلل شويم. البته بعضيها هم کارهاي سخت را به تعويق مياندازند. شايد ترس از نتيجه کار يا نبود موفقيت در انجام آن عامل اصلي چنين تصميمي باشد، اما مسلما راهحل خوبي نيست. هر وقت چنين حسي به سراغتان آمد، خوب است به اين فکر کنيد که کار مورد نظر هر چقدر هم که سخت و طاقتفرسا باشد، بالاخره بايد انجام شود؛ پس زودتر دست بهکار شويد تا استرستان هم کمتر شود و علاوه بر اين، نتايج ناخوشايند تاخير در انجام کار را هم به حداقل برسانيد. چرا موفق نميشويم؟ بارها براي زندگياش برنامهريزي کرده است، اما هيچوقت موفق نشده به تمام برنامههايش عمل کند. يکبار اتفاقات غيرقابل پيشبيني از راه ميرسد و غافلگيرش ميکند، دفعه بعد که حواسش به اين اتفاقات هم هست، برنامهاش چنان دشوار طراحي شده که اصلا توانايي به پايان رساندنش را ندارد. گاهي هم برنامهها اينقدر زياد است که باهم تداخل پيدا ميکند و نميتواند آنها را بهدرستي انجام دهد. همه اين اتفاقات، خوب يا بد، پشت سر هم رديف ميشود تا او بار ديگر باور کند که نميتواند بهخوبي برنامهريزي کند! اما آيا واقعا نميشود اين موانع را حذف کرد؟ آيا بايد تسليم آنها شويم و بپذيريم که قدرت ما کمتر از اينهاست؟ مسلما هيچکاري نيست که انسان بخواهد آن را انجام دهد و نتواند. پس در اين مورد هم بايد دست بهکار شويد و موانع پيش آمده در مسير برنامهريزي را بهدرستي حل کنيد تا بدون کمترين مشکلي از بين برود. بنابر نظر متخصصان، يکي از بهترين شيوهها براي موفقيت در برنامهريزي، اولويتبندي صحيح کارهاست. به اين معنا که بايد براي خودتان تعيين کنيد کدام يک از کارهايي که در فهرستتان قرار دارد، مهمتر است و زودتر از بقيه بايد انجام شود.مثلا روزي را تصور کنيد که کارهاي متعددي را بايد در خانه انجام دهيد؛ ليستي بلند از اجناس مورد نيازتان تهيه کردهايد که بايد آنها را بخريد، غذايتان هم بايد بهموقع آماده شود، بچهها در مدرسه منتظر شما هستند و بايد آنها را به خانه بياوريد، چند لباس بايد اتو شود و پارچههاي نيمهکارهاي هم در انتظار دوختهشدن گوشهاي افتادهاند. به نظرتان بهتر است چه کاري اول انجام شود؟ بيشک اگر بدون برنامهريزي و اولويتبندي پيش برويد و دست بهکار شويد، نهتنها کارهايتان بهخوبي انجام نخواهد شد، بلکه نتيجهاش خستگي و نااميدي شما هم خواهد بود. پس بهتر است قبل از انجام هر کاري، آنها را براساس تقدم و اولويتشان در فهرست قرار دهيد. البته يادتان باشد اگر موضوع اولويت را در نظر نگيريد، حتي ممکن است کارهاي مهم و ضروري نيز انجام نشود. شايد شما هم ديده باشيد افرادي را که ساعتهاي طولاني مشغول انجام کارهاي کوچک و بياهميت ميشوند و کارهاي اصلي را فراموش ميکنند يا وقتي به آنها ميرسند که ديگر هيچ فرصتي برايشان باقي نمانده است. پس هيچوقت بدون اولويتبندي مشغول کار نشويد. «فردا» و «هفته آينده» کي ميآيد؟ «از شنبه رژيم ميگيرم و ورزش ميکنم تا به وزن ايدهآل برسم»، «برنامهريزي کردهام از اول هفته درسخواندن را شروع کنم»، «از ماه آينده به کلاس زبان ميروم» و... اين اول هفتهها، شنبهها و شروع ماههايي که هميشه در خيال داريم تا روزي فرا برسد و زندگي ما را تغيير دهد، بالاخره کي ميآيد؟ تا به حال اين سوال را از خودتان کردهايد؟ امان از اين شنبهها و اول هفتهها که گويي اصلا در تقويم زندگي بعضيها وجود ندارد و هيچوقت فرانميرسد! اما چرا هيچوقت راضي نميشويم اين برنامهها را عملي کنيم؟ چرا از شروع آنها ميترسيم و دائم آنها را به روزي ديگر موکول ميکنيم؟ شايد اينقدر هدفي که در ذهنمان ترسيم کردهايم، دور از ذهن و بعيد است که خودمان هم نميخواهيم به اين زوديها سراغش برويم يا ميترسيم انجامدادن آن غيرممکن باشد. بعضي از اين هدفها هم واقعا غير قابل دسترسي است و خودمان هم ميدانيم هيچوقت نميتوان آن را عملي کرد و براي همين دائم روزي ديگر را برايش تعيين ميکنيم. اما موضوع مهم اين است که به هر دليلي امروز و فردا کنيم و برنامهمان را به تاخير بيندازيم، فقط خودمان ضرر ميکنيم و نه هيچکس ديگر، حتي اگر آرزو و هدفمان غيرواقعي باشد که آنوقت بايد با حسي ناخوشايند دستوپنجه نرم کنيم. پس خوب است همه کارهايي را که بايد انجام شود و در ذهنمان برايش برنامهريزي کردهايم به مرحله اجرا برسانيم. فکر نميکنم هيچوقتي بهتر از شروع يکسال جديد باشد؛ از تمام اول هفتهها و اول ماهها هم بهتر خواهد بود. البته اگر واقعا بخواهيم آن برنامه را اجرا کنيم. در ضمن، براي برنامهريزي و اجراي برنامههاي مختلف هم هيچوقت نبايد منتظر روز خاصي باشيد، چراکه هر روز و هر دقيقه ميتوان برنامهها را اجرا کرد و فقط بايد بخواهيم و برنامههاي قابل اجرا براي رسيدن به هدفهاي معقول و در دسترس، طراحي کنيم.