مصادیقی از ظلم به خویشتن
کيهان/ هر کاري که انسان در دنيا انجام ميدهد، آثار و تبعاتي دارد که در وهله نخست، خود عامل از آن سود ميبرد و يا چوبش را ميخورد. البته آثار خوب و بد عمل در دنيا کمتر به چشم ميآيد؛ زيرا به دلايلي از جمله تاثير تدريجي اعمال و ويژگي سنت اسباب و مانند آنها، آثار و تبعات عمل در دنيا چنان به چشم نميآيد که انسان به سرعت تحت تاثير قرار گيرد و از آن درس و عبرت بگيرد و به بازسازي اعمال بد يا اصلاح آن بپردازد يا به اعمال نيک اهتمام بيشتري داشته باشد؛ اما در آخرت چنين نيست؛ زيرا ويژگي آخرت اين است که هر چه انسان در دنيا انجام داده بهعنوان بخشي از هويت و شخصيت او در ميآيد و با تجسم اعمال تاثير هر عملي را در وجود خويش با علم حضوري و علم وجداني حاضر مييابد؛ چنانکه خدا ميفرمايد: و کارنامه عمل شما در ميان نهاده مىشود، آنگاه بزهکاران را از آنچه در آن است بيمناک مىبينى و مىگويند: اى واى بر ما اين چه نامهاى است که هيچ کار کوچک و بزرگى را فرو نگذاشته جز اينکه همه را به حساب آورده است؛ و آنچه را انجام دادهاند حاضر مييابند؛ و پروردگار تو به هيچ کس ستم روا نمىدارد. (کهف، آيه ۴۹) خدا در جايي ديگر ميفرمايد: روزي که هر کس آنچه را از کار خير و کار بد در دنيا انجام داده حاضر شده مييابد و عين آن اعمال را بهصورت قيامتي مجسّم ميبيند، آرزو ميکند که کاش ميان او و عملهاي بدش مدت زمان درازي بود و قيامت به تأخير ميافتاد؛ و خدا شما را از خود بر حذر ميدارد و خدا دلسوز بندگان است. (آلعمران، آيه ۳۰) از اين آيات و آيات ديگر قرآن به دست ميآيد که سازه اخروي انسان چيزي جز اعمال او در دنيا نيست؛ به اين معنا که شکل و شخصيت هر انساني در آخرت، بازتابي از اعمال دنيوي اوست و بهشت و دوزخ نيز چيزي جز همين اعمال دنيوي نيست که در آخرت تجسم يافته است. انسان در دنيا همانند کسي است که صفحه سفيدي جلويش است و او با هر کاري نقطه سپيد يا سياهي بر آن صفحه ميگذارد؛ مجموعه اين نقطهها شکلي را ترسيم ميکند که حقيقت خود شخص خواهد بود. بنابراين، بايد توجه داشته باشد که چگونه عمل ميکند؛ زيرا اين اراده و اختيار آزادانه براي انتخاب خوب و بد است که حقيقت شخصيتي و بهشت و دوزخ انسان را ميسازد. پس نميتواند کس ديگري را سرزنش کند که او را در اين شرايط بد قرار داده و هويت و شخصيت دوزخي را براي خود آفريده است؛ حتي ابليس، اين شيطان لعين با همه وسوسهگري ميگويد که انسان بدکار بايد خودش را سرزنش کند؛ زيرا من هيچگونه سلطهاي بر انسان نداشتم و خود شخص است که با انتخاب آزادانه دنبال شيطنت رفته (ابراهيم، آيه ۲۲) و خودش را چارپا يا زغال سنگ يا هيزم دوزخ ساخته است. (اعراف، آيه ۱۷۹؛ جن، آيه ۱۵؛ انبياء، آيه ۹۸) انواع ظلم از نظر آموزههاي قرآني، ظلم ضد عدل به معناي خروج از جايگاه حقي است که خدا براي هر کسي يا هر چيزي قرار داده است؛ زيرا نظام هستي بر مدار و محور حق و عدل بنا گذاشته شده و هر چيزي داراي جايگاه خاص خودش است که خدا مقدر و معين کرده است. (طه، آيه ۵۰) اين خروج از دايره حق و عدل، داراي اقسامي است که شامل دو دسته اصلي: ظلم به خود و ظلم به ديگران است. ظلم به ديگران شامل ظلم به خدا و ظلم به مخلوقات ديگر است، البته ظلم به ديگران از خدا و خلق، چيزي جز ظلم به خويشتن خويش نيست؛ زيرا کسي که به ديگري ظلم ميکند، پيش از آنکه به ديگران صدمهاي بزند به خود زيان و صدمه وارد کرده است و در آيات قرآن تضييع حقوق ديگران يا ناديده گرفتن تکاليف و وظايف الهي يا کفران نعمت و عدم استفاده درست از نعمت به معناي ظلم به خود معرفي شده است. (نحل، آيات ۳۳ و ۱۱۴؛ اعراف، آيه ۱۶۰) چنانکه گفته شد ظلم به ديگران بهويژه خدا از طريق مخالفت با آموزههاي وحياني کتب آسماني و کفران نعمت بهجاي شکر نعمت، چيزي جز ظلم به خويشتن نيست؛ همچنين ظلم و ستميکه نسبت به حقوق ديگران از انسان و جانور و گياه انجام ميشود؛ چيزي جز ظلم به خويشتن نيست؛ زيرا آثار و تبعات اينگونه ظلمها پيش از آنکه ديگران را تحت تاثير قرار دهد، خود انسان را گرفتار ميکند. در آيات قرآن برخي از موارد و مصاديق ظلم بهعنوان ظلم به خويشتن بهصراحت مطرح شده است که گواه بر اين معنا است که ظلم به ديگران همان ظلم به خويشتن است. از جمله مصاديقي که در قرآن بيان شده است ميتوان به موارد زير اشاره کرد: ۱- اذيت همسر خويش: کساني که همسر خويش را طلاق داده و سپس به نيت و قصد اذيت و آزارش به او رجوع ميکنند تا همچنان همسرش باشد، از مصاديق ظلم به خويشتن است. (بقره، آيه ۲۳۱) بهنظر ميرسد که علت آن را ميبايست در هدف از ازدواج جستوجو کرد؛ زيرا هدف از ازدواج سکونت و آرامش خاصي است که در محيط خانواده و زناشويي بهدست ميآيد (روم، آيه ۲۱)؛ پس کسي که همسرش را طلاق داده و سپس به قصد اذيت و آزار به او رجوع ميکند، هميشه در فکر اذيت و آزار اوست و همين درگيري فکري، موجب سلب آرامش و سکونت از او خواهد شد؛ پس پيش از آنکه به زنش آسيب برساند و ظلمش در ديگري تاثير بگذارد، در خودش تاثير ميگذارد و آسايش و آرامش را از وي و زندگياش سلب ميکند. در حقيقت فکر ضرررساني و تعدي و تجاوز نسبت به همسر، بزرگترين آسيب را به خودش ميرساند. از همين رو در قرآن اين نوع ظلم به ديگران، ظلم به خويشتن معرفي شده است. ۲- تمسخر عذاب الهي: عذاب الهي در دنيا به اشکال گوناگون صورت ميگيرد. بايد توجه داشت که مصيبتهايي که انسان در زندگي با آنها مواجه ميشود شامل دو دسته مصيبتهاي ابتلايي و آزمايشي و نيز مصيبتهاي کيفري و مجازاتي است. دسته دوم از عذابها بهاشکال گوناگوني، چون بيماري، از دست رفتن نعمت، سيل، زلزله و مانند آنها است که گاهي انسان گمان ميکند که امر و رخدادي طبيعي است؛ در حالي که هيچ چيز در عالم، خارج از ربوبيت وپروردگاري عالم نيست و هر قطره يا سنگي يا چيزي مامور و سربازي از لشکر خدا است؛ پس اگر سيلي و زلزلهاي موجب خرابي براي کسي شد، اين مصيبتها در چارچوب ابتلاء يا کيفر خواهد بود. خدا ميفرمايد: وَلِلَّهِ جُنودُ السَّماواتِ وَالأَرضِ وَکانَ اللَّهُ عَليمًا حَکيمًا؛ همه آسمانها و زمين لشکر خدا هستند و خدا با علم به جزئيات و کليات و اهداف حکيمانه آنها را به کار ميگيرد. (فتح، آيه ۴) خدا در قرآن بيان ميکند که هر قطره باران به هدفي شکل گرفته و خدا است که او را سوار بر ابرها بهجاييکه ميخواهد ميرساند. (روم، آيات ۲۶ و ۲۷) بنابراين، کساني که عذابهاي الهي را در هر شکلي به تمسخر ميگيرند، بايد بدانند که اين رويه آنان ظلمياست که به خودشان بر ميگردد. شايد علت اينکه اين نوع رفتار بهعنوان ظلم به خويشتن تلقي ميشود، ناديده گرفتن سنتهاي الهي در کيفر و مجازات بدکاران در دنيا و آخرت است، زيرا کسي که به اين مسئله توجه ندارد، گمان ميکند که مشکلات و مصيبتهاي دنيوي بيحساب و کتاب و امري اتفاقي و تصادفي است و مثلا زلزله براساس انباشت زياد انرژي در زيرزمين يا سيل بر اثر عدم مديريت باران و بحران و مانند آنها است؛ بنابراين وقتي ميشنود که اين امور طبيعي ميتواند از مصاديق عذاب الهي يا ابتلائات الهي باشد، آن را به تمسخر ميگيرد و با ناديده گرفتن حقيقت، از اين حوادث و رخدادها عبرت نميگيرد و به همان رويه باطل قبلي عمل و رفتار ميکند تا جاييکه فرصت عمر از دست ميرود يا نعمت را از کف ميدهد و گرفتار نقمت ميشود به طوري که ديگر زماني براي جبران نباشد. اين بزرگترين ظلمياست که انسان به خودش ميکند که از حوادث و رخدادها درس وعبرت نميگيرد و بهجاي تدبر و تامل و توبه و استغفار به تمسخر ميپردازد و شرايط را براي خود در دنيا و آخرت سخت و دشوار ميکند و دوزخ را براي خود ميسازد. ۳- استکبار: روحيه خودبرتربيني و تکبر موجب ميشود تا رويه شخص، استکباري شود و با ديگران به شکل مستکبرانه رفتار کند. مستکبران در برابر براهين روشن حاضر نيستند تا آن را بپذيرند و به مجادله با آن ميپردازند. از نظر قرآن، اين رفتار استکباري که ظلم به ديگران در ذات آن نهفته است، پيش از آنکه ظلم به ديگران باشد، ظلم به خويشتن است؛ زيرا روحيه تکبر و رويه استکباري اجازه نميدهد تا شخص در برابر حق تسليم شود و اينگونه دنيا و آخرت خويش را تباه ميکند. (نحل، آيات ۲۹؛ عنکبوت، آيات ۳۹ و ۴۰) ۴- انکار پيامبران: انکار پيامبران به معناي دوري از صراط مستقيم الهي و هدايتهايي است که خدا براي دستيابي انسان به کمال بايسته و شايسته ارائه کرده است. پس کسي که به انکار پيامبران ميپردازد، خود را از هدايتهاي الهي محروم کرده و امکان دستيابي به کمالات را بر روي خويش بسته است. بيگمان چنين شخصي به خويشتن ظلم ميکند، هر چند که به ظاهر به ديگران ظلم روا داشته است. ظالمان به خويشتن در شرايطي قرار ميگيرند که نميتوانند به خواستههاي خويش دست يابند و گرفتار خسران دنيا و آخرت ميشوند. (توبه، آيه ۷۰؛ يونس، آيات ۴۱ و ۴۴؛ ابراهيم، آيه ۴۵؛ هود، آيات ۱۰۰ و ۱۰۱؛ روم، آيه ۹) ۵- تجاوز به حدود الهي: قوانين شرعي بهعنوان حدود الهي مطرح است. اين قوانين به سبب آنکه مبتني بر مصالح و مفاسد در متعلق و موضوعات احکام است، بهطور طبيعي در راستاي حکمتهاي آفرينش از جمله آفرينش انسان است تا اينگونه انسان بهعنوان خليفهًْالله به مقام خلافت دست يافته و بتواند بهعنوان مظهر در ربوبيت در جهان تصرف کند. از نظر آموزههاي قرآن، طيبات در برابر خبيثات به هر چيزي گفته ميشود که تامينکننده اين هدف و نياز باشد. بنابراين، احکام در حوزه شهوات غذايي و جنسي مثلا در راستاي تامين طيبات براي انسان است. (بقره، آيه ۱۷۲؛ نور، آيه ۲۶) با چنين نگرش و رويکردي در حوزه احکام و حدود الهي ميبايست گفت هر کسي به اين حدود تجاوز کند در حقيقت به خود ظلم روا داشته است؛ زيرا امکان بهرهمندي از طيبات را از خود سلب کرده و ديگر امکان رشد و نمو و دستيابي به خلافت الهي را ندارد. (بقره، آيات ۲۳۰ و ۲۳۱؛ طلاق، آيه ۱) از نظر قرآن، کساني که احکام الهي را مراعات نميکنند و آن را نقض ميکنند در حقيقت به خويشتن ظلم روا داشتهاند. (طلاق، آيه ۱) در همين رابطه شکستن حرمت ماههاي حرام و پرداختن به جنگ در اين ماه از مصاديق ظلم به خويشتن دانسته شده است. (توبه، آيه ۳۶) ۶- ترک اطاعت از خدا و پيامبر: براساس تعاليم قرآن اطاعت از خدا لازم است؛ زيرا اوست که بر همه هستي ولايت دارد (شوري، آيه ۹)؛ اطاعت از پيامبر (ص) نيز به سبب آنکه مظهر ولايت الهي است، واجب و لازم است. (بقره، آيه ۲۵۷؛ اعراف، آيه ۱۹۶؛ نساء، آيه ۵۹) هدف از ولايت الهي و پيامبر (ص) و امامان معصوم (نساء، آيه ۵۹؛ مائده، آيه ۵۵) ايجاد بستري براي دستيابي انسان به کمالات الهي است. بنابراين، کسي که از ولايت الهي خارج و از اطاعت امر اولياي خدا سرباز ميزند، در حقيقت به خويشتن ظلم روا ميداريد. (نساء، آيه ۶۴) براساس اين آيه و آيات ديگر قرآن، پيامبران، براي اطاعت فرستاده شدهاند تا با اطاعت آنان انسان در مسير صراط مستقيم اسلام و شرايع آن به کمال دست يابد و تقواي جامع را در خويش تحقق بخشد و بهعنوان عبادالله و عبادالرحمن در جايگاه برتر قرار گيرد. پس کسي که اطاعت از ايشان را نميپذيرد دقيقا در مسيري ضد آن گام برداشته و در ساختار ولايت طاغوتي از نور به ظلمت وارد شده و از کمال به نقص ميرود و اينگونه به خويشتن ستم روا ميدارد. از نظر قرآن، کساني که بر خلاف احکام خدا و دستورهاي عام و خاص او عمل ميکنند، به خودشان ظلم روا ميدارند؛ چنانکه حضرت آدم (ع) با خوردن ميوه درخت ممنوع به خود ظلم کرد (اعراف، آيات ۲۲ و ۲۳) يا حضرت يونس (ع) که بر خلاف ماموريت، بياذن خدا از منطقه ماموريتي خود خارج شده بود، به خود ظلم کرده است. (انبياء، آيه ۸۷) ۷- جرم و گناه: برخي از گناهان داراي بار حقوقي و کيفري است که شخص ميبايست در همين دنيا در قالب حدود و تعزيرات و مانند آنها پاسخگو باشد. به اين نوع از گناهان در اصطلاح جرم گفته ميشود. کسي که مجرم است و جرم کردن بهعنوان شاکله شخصيتياش در آمده، انساني است که پيش از ديگران به خود ظلم ميکند. اين سقوط در کردارها و رفتارهاي ضد قانوني و ضد اجتماعي موجب ميشود که شخص مجرم به کيفر و مجازاتهاي دنيوي و اخروي گرفتار شود. (توبه، آيات ۶۶ تا ۷۰؛ زخرف، آيات ۷۴ تا ۷۶) بايد توجه داشت که از نظر قرآن هرگونه گناه يعني عمل خلاف احکام الهي و شرايع اسلاميبه معناي ظلم به خويشتن است؛ زيرا شخص با چنين رفتاري از دايره حق خارج و گرفتار باطل ميشود و اينگونه از کمالات دور شده و به نقص و شقاوت آن مبتلا ميشود. (آلعمران، آيه ۳۵؛ نساء، آيات ۶۴ و ۱۱۰ و ۱۱۱ و ۱۱۲) ۸- پذيرش مستکبران: افراد مستضعف به دو دسته تقسيم ميشوند: کساني که ميتوانند از استضعاف خارج شوند، ولي هيچ اقدامينميکنند؛ و کساني که توانايي خروج از اين حالت را نداشته و مستکبران بر ايشان حکومت ميکنند. دسته اول به سبب آنکه پذيراي ظلم و استکبار ظالمان و مستکبران هستند، هيچ عذر و بهانهاي ندارند که بر خلاف اسلام و آموزههاي شرايع عمل کرده و در حکومت طاغوتي مستکبران زيستند؛ زيرا ميتوانستند دستکم از محيط مستکبران خارج شوند اگرچه توانايي مبارزه با آنان را نداشتند. از نظر قرآن، چنين افرادي که در جهالت علميو علميو فکري و فرهنگي زيست ميکنند، از جمله کساني هستند که به خودشان ظلم ميکنند. (نساء، آيات ۹۷ و ۹۸) از نظر قرآن کساني که از محيطهاي آلوده، چون شرک هجرت نميکنند، در حقيقت خودشان به خودشان ظلم روا ميدارند. (همان) ۹- شرک: شرک در همه اقسام و انواع آن از اسباب پرستي تا گوساله پرستي، خورشيد پرستي تا فرشته پرستي و جن پرستي از مصاديق ظلم به خويشتن است. (بقره، آيات ۵۱ و ۵۴؛ نمل، آيات ۲۴ و ۳۳ و ۴۴؛ نحل، آيات ۲۷ و ۲۸؛ يونس، آيه ۱۰۶؛ انبياء، آيات ۶۴ و ۶۶ و ۹۷ تا ۹۹) ۱۰- خوشگذراني: اتراف و خوشگذراني از مصاديق ظلم به خويشتن است (انبياء، آيات ۱۳ و ۱۴)؛ زيرا مترفان بر خلاف اهداف آفرينش انسان و نيز عدم توجه به شکر نعمت، نسبت به نعمتهاي الهي کفران ميکنند و با خوشگذراني، نعمت عمر و نعمتهاي ديگر را تباه ميسازند. از نظر قرآن، هرگونه کفران نعمت يعني عدم استفاده درست از نعمت در راستاي اهداف آفرينش چيزي جز ظلم به خويشتن نيست. (سباء، آيات ۱۷ تا ۱۹؛ اعراف، آيه ۱۶۰؛ بقره، آيه ۵۷) ۱۱- طرد مومنان: مومنان ميبايست در کنار هم همچون برادر زندگي کرده و ارتباط منسجم اجتماعي داشته و در قالب تعاون در نيکي و تقوا يار و ياور يکديگر باشند. هر کسي که مومنان را تنها به سبب ايمانشان طرد کند، در حقيقت به خودش ظلم روا داشته است. (هود، آيات ۳۰ و ۳۱) ۱۲- عجب و خودپسندي: کساني که به اخلاق پست و رذايل دچار هستند از مسير حق و حقيقت دور ميشوند و به خود ظلم و ستم روا ميدارند. از نظر قرآن خودپسندي و خودبرتربيني از مصاديق ظلم و ستم به خويشتن است (کهف، آيات ۳۴ و ۳۵)؛ چرا که اين افراد پيش از آنکه به ديگري ظلم روا دارند، به خويشتن خويش ظلم و ستم ميکنند. براساس همين آيات، چنين افرادي به سبب برخي از داراييهاي دنيوي، چون مال و ثروت گرفتار فريفتگي دنيا ميشوند و خود را گم ميکنند. ۱۳- پذيرش حکومت طاغوت: جز خدا کسي بر کسي ولايت ندارد؛ بنابراين، ولايت کساني مجاز است که خدا آنان را به حکم تکويني مانند ولايت پدر يا به حکم تشريعي همانند پيامبران و اولياي الهي، ولايت بخشيده است. از نظر آموزههاي قرآن، هر کسي که ولايت غيراينان را پذيرا باشد، گرفتار ولايت طاغوت است. ولايت طاغوت در هر شکلي باطل و پذيرش آن گناه است. کسي که بهجاي اولياي الهي تحت حکومت و حاکميت طاغوت ميرود به خود ظلم روا داشته است. (نساء، آيات ۶۰ و ۶۴) بر همين اساس مراجعه به دادگاههاي ناصالح براي داوري حتي به عناوين زيبا مانند دادگاه بينالمللي لاهه مراجعه به ظالم و پذيرش ولايت طاغوت است. (همان) از نظر قرآن هر کسي که ظلم به خويشتن روا ميدارد ميبايست به آثار زيانبار آن نيز توجه کند که شامل خواري در دنيا و آخرت (نحل، آيات ۲۷ و ۲۸؛ اعراف، آيات ۱۶۰ تا ۱۶۲)، عذاب دوزخ (نساء، آيه ۹۷)، فروپاشي اجتماع انساني (سباء، آيه ۱۹؛ توبه، آيه ۷۰)، خودکشي (بقره، آيات ۵۱ و ۵۴) و مانند آنها ميشود.