مردمی که عاشق اشانتیون هستند!
خراسان/ اواسط تابستان 2015 بود که براي شرکت در يک کنفرانس علمي به کشور هلند سفر کردم. هلند کشوري است در شمال غربي اروپا که شانزده و نيم ميليون نفر جمعيت دارد. مردم اين کشور به زبان داچ يا هلندي صحبت مي کنند، زباني پر از واج هاي «خ» و «گ» که به نظرم تلفظ درست کلمات آن يکي از سخت ترين کارهاي دنيا ست. بسياري از زمين هاي هلند در ارتفاعي هم سطح يا حتي زير سطح دريا واقع شده اند، از همين رو هلند را در انگليسي نِدِرلند يا سرزمين پست مي نامند. مردم اين کشور براي مهار آب دريا و رودخانه هاي بسيار زياد در جاي جاي شهرها دست به حفر کانال زده اند که در برخي موارد رفت و آمدشان از طريق همين کانال ها و توسط قايق صورت مي گيرد.اين اولين ويژگي جالب کشور هلند است که چشم هر گردشگري را در سفر به اين کشور به خودش خيره خواهد کرد. مقصد سفرمن شهر اوتريخت بود که در جنوب آمستردام و در مرکز هلند قرار دارد اما افزون بر اوتريخت از پايتخت اين کشور يعني شهر آمستردام و چندين شهر ديگر که در مسير اين سفر بود نيز بازديد کردم. آن چه در ادامه مي خوانيد بخشي از مشاهداتم از اين کشور و آداب و رسوم جالب مردم آن است. در کشور لاله ها خبري از لاله نيست! تصور اوليه ام از کشور هلند سرزميني پر از لاله هاي زيبا و رنگارنگ بود که بارها و بارها در رسانهها و البته کتابها ديده و خوانده بودم اما در تمام يک هفته اقامتم در اين کشور حتي يک عدد گل لاله را از نزديک نديدم! به جرئت مي توانم بگويم تعداد لاله هاي هلندي که شهرداري مشهد هر سال در پارک ملت مي کارد از تعداد نه تنها لاله ها بلکه تمام گل هاي شهر آمستردام بيشتر است. البته نکته در اين است که براي ديدن لاله هاي اين کشور بايد فقط در اوايل بهار به منطقه اي به نام «ليزل» برويد و از مزارع انبوه لاله بازديد کنيد؛ در غير از اين بازه زماني و اين مکان، نمي توانيد از لاله ها و گشت و گذار در بينشان لذت ببريد! بنابراين تصور اينکه مردم اين کشور هر روز، صبحانه يا شامشان را در کنار لالهها ميخورند و روانشان شاد ميشود، همين الان از ذهنتان بيرون کنيد! با اين حال، نبودن لاله هاي چيزي از زيبايي بي نظير شهرهاي هلند کم نمي کند. معماري در هلند منحصر به فرد است، به جرئت مي توان گفت ساختمان هاي هلندي با ساختمان هاي کشورهاي مجاور مانند آلمان، بلژيک و فرانسه بسيار متفاوت است و هويتي کاملاً مستقل دارند. ساختمان هاي بلند و چندين طبقه با راه پله هايي باريک که بسياري از آنها بيش از 200 سال پيش ساخته شده اند. انعکاس اين ساختمان هاي رنگارنگ در آب کانال ها يکي از فراموش نشدني ترين تصاوير از اين کشور زيباست. آمستردام، پايتخت دوچرخه هاي دنيا کنار ايستگاه قطار مرکزي آمستردام يکي از بزرگ ترين پارکينگ هاي دوچرخه جهان قرار دارد. اولين سوالي که با ديدن اين پارکينگ به ذهنم رسيد، اين بود که مردم چگونه دوچرخه خود را از بين صدها دوچرخه مشابه ديگر تشخيص مي دهند؟ بسياري از مردم اين شهر از پير و جوان براي رفت و آمد خود در شهر از دوچرخه استفاده مي کنند. آنها معتقدند با اين کار افزون بر حفظ سلامت و تناسب اندام به پاکيزگي هواي شهرشان نيز کمک مي کنند. البته لازم است يادآوري کنم هزينه بالاي بنزين و حمل و نقل با وسايل نقليه عمومي هم در اين تصميم بي تأثير نيست. دوچرخه سواري در بسياري شهرهاي کوچک اروپا امري عادي است اما آمستردام که به لحاظ وسعت و جمعيت با شهرهاي بزرگي مثل پاريس و برلين مقايسه مي شود در اين زمينه استثنا است. خيابانهاي اين شهر براي استفاده از دوچرخه کاملاً مناسب سازي شده است و چه بسا راندن دوچرخه در بسياري موارد راحت تر از راندن خودرو باشد چراکه آمستردام به ويژه در بخش مرکزي پر از کوچه هاي باريک و کانال ها و پل هايي است که عبور با خودرو تقريباً در آنها غير ممکن است. از آن طرف جالب است بدانيد دوچرخه دزدي در اين شهر بسيار شايع است، به ويژه دوچرخه گردشگرها که از رمز و راز بستن و قفل کردن دوچرخه شان در اين شهر بي خبرند. اين نکتهاي است که تا به اين شهر سفر نکنيد و با اين مسئله مواجه نشويد، کمتر رسانهاي به آن اشاره ميکند! در ضمن و با توجه به تعداد بالاي دوچرخه درآمستردام تعميرکار دوچرخه يکي از پردرآمدترين مشاغل در اين کشور است و کمتر خياباني در اين شهر پيدا ميشود که يک مغازه تعمير دوچرخه نداشته باشد. مردمي که اندامشان ظريف نيست! وقتي در ايستگاه مرکزي قطار اوتريخت پياده شدم، اولين چيزي که توجهم را به خود جلب کرد قد بسيار بلند مردم هلند بود. با عبور چندصد کيلومتر از جنوب آلمان به سمت هلند، اين اختلاف قد به شدت برايم مشهود و مشخص بود. من که با قد 160 سانتي متر در کشور خودمان و با کمي ارفاق در جنوب آلمان متوسط محسوب مي شدم، در هلند همچون ليلي پوتي ها در سرزمين گاليور بودم! تقريباً تمام زنان هلند که از چهره سفيد و نسبتاً بي روحشان قابل تشخيص بودند، يک سر و گردن و چه بسا بيشتر از من بلندتر بودند، به طوري که براي برقراري مکالمه ناگزير بايد سرم را بالا نگه مي داشتم. مردم هلند عموماً چهارشانه با پاهايي کشيده و عضلاني هستند و چهره ها و اندام هاي ظريف کمتر به چشم مي خورد. فروش حشيش، وسط خيابان! دومين روز از اقامتم در شهر اوتريخت فرصتي فراهم شد تا به گشت و گذاري در شهر بپردازم. شهر اوتريخت کليساي بزرگي دارد که برج و ناقوس آن بلندترين برج در بين کليساهاي هلند است. ساعت 9 صبح بود و هنوز بسياري از مغازه ها و فروشگاه هاي دور و بر کليسا مشغول به کار نشده بودند. ورودي کليسا هم بسته بود و مجبور شدم به تنهايي روي يکي از نيمکت هاي مقابل در ورودي به انتظار بنشينم. هواي هلند به طرز عجيبي در اواسط جولاي (اواخر تير) سرد بود، به طوري که با پوشيدن کاپشني بهاره هنوز هم احساس سرما مي کردم. به همين دليل بلند شدم تا در کوچه هاي اطراف چرخي بزنم. چند دقيقه اي نگذشته بود که احساس کردم کسي تعقيبم مي کند. چند بار پشت سرم را نگاه کردم و پسربچه اي حدود 15 ساله را ديدم که از فاصله اي چندمتري به دنبالم مي آيد، با هربار توقف مي ايستد و با حرکت مجدد من راه مي افتد. اگرچه پسربچه کم سن و سال بود و به لباس و چهره اش نميآمد که خلافکار باشد اما باز هم احساس ترس داشتم. بالاخره با فرهنگ آنها آشنا نبودم و احتمال هر خطري را براي خودم متصور بودم. عزمم را جزم کردم و برگشتم و مستقيم در چشم هاي پسرک چشم دوختم. چيزي به هلندي گفت که متوجه نشدم و به انگليسي پرسيدم که چه مي گويد. اين بار به انگليسي پرسيد: "?Do you want weed". مي دانستم که weed به معناي حشيش است اما با خودم فکر کردم حتماً اشتباه شنيده ام و احتمالاً پسرک منظورش wood يا چيز ديگري بوده است. از او پرسيدم که درباره چه حرف مي زند، که پسرک گفت: "?Marijuana, Do you want marijuana" هيچ کلمه اي مشابه ماري جوآنا به ذهنم نرسيد که مثبت انديشانه منظورش را تفسير کنم! نمي دانم در من با آن کوله پشتي سنگين و پوستر لوله شده کنفرانس در دست چه ديده بود که چنين سوالي مي پرسيد اما هرچه بود کوله پشتي را دو دستي چسبيدم، پوستر را روي دوشم انداختم و به سمت خيابان اصلي شروع به دويدن کردم. بعد از چند قدم با وحشت به پشت سرم نگاه کردم و ديدم پسرک نه تنها به دنبالم نيامده، بلکه با تعجب سرجايش ايستاده و من را تماشا مي کند. بعدها فهميدم مصرف ماري جوآنا و برخي مواد روان گردان در هلند آزاد است، آنقدر آزاد که در برخي کافه ها و رستوران ها سرو مي شود و شما مي توانيد از منوي مربوطه آنها را انتخاب کنيد. خريد و فروشش در خيابان هم که براي هر فردي با هر سني مقدور بود و بعد از چند سال، هر وقت آن لحظه را به ياد ميآورم باز هم ترس تمام وجودم را ميگيرد! عاشقان اشانتيون در ادامه مشاهداتم از کشور هلند ميخواهم از اتفاقاتي جالب در زمان حضور در کنفرانسي که براي شرکت در آن به اين کشور سفر کرده بودم، بگويم. کنفرانسي بين المللي با موضوع کاتاليست هاي شيميايي. تقريباً مي توانم بگويم کشوري را سراغ ندارم که نماينده اي در اين کنفرانس نداشته باشد. از آمريکا و کشورهاي اروپاي غربي گرفته تا چين و بنگلادش و هند و سنگاپور؛ حتي از بسياري کشورهاي آفريقايي از جمله آفريقاي جنوبي و مصر و کنيا هم استادان و دانشجويان براي شرکت در اين همايش آمده بودند. از بخش علمي و زورآزمايي کشورهاي مختلف در به رخ کشيدن پيشرفت هاي خود و سخنراني هاي پيچيده برندگان جايزه نوبل که بگذريم؛ بخش هاي غيرعلمي اين کنفرانس هم جذابيت هاي خاص خود ش را داشت. يکي از اين جذابيت ها فرايند گرفتن هديه از اسپانسرهاي نام دار کنفرانس بود. بسياري از استادان و دانشجويان که بيشترشان هلندي بودند چراکه اين کنفرانس در اين کشور برگزار مي شد، براي گرفتن هديه دقايقي را با مسئولان غرفه هاي مختلف هم کلام مي شدند و در نهايت هديه کوچکي را در کيف خود انداخته و به سراغ غرفه ديگر مي رفتند. گاهي تمايل به دريافت هداياي رايگان به حدي بود که افراد قيد شرکت در اجتماعات علمي را مي زدند و براي گرفتن يک خودکار يا يک ليوان بيشتر در سالن عمومي کنفرانس مي ماندند. سپس در پايان هر روز هداياي خود را به هم نشان مي دادند و ديگران را به گرفتن مشابه آن تشويق مي کردند. استادي را در نظر بگيريد که با لباسي کاملاً رسمي به همراه دانشجويانش و ديگر استادان دانشگاه کشورش در اين اجتماع شرکت کرده و با کراواتي شکيل و عينکي ته استکاني و البته بدون خجالت، خودکارها و ليوان ها و دفترچه هاي يادداشت را يکي يکي از داخل ساک پلاستيکي که آن هم هديه يکي از شرکت هاست در مي آورد و به ديگران نشان مي دهد. البته که زمان خوردن نهار و يا ميان وعده هم اوضاع به همين منوال بود و افراد اضافي غذا يا ميوه و شيريني خود و يا ديگران را برداشته و با خود مي بردند. ظاهرا همچنين رفتارهايي در هلند طبيعي بود چون با واکنش عجيب و غريب برگزار کنندگان اين کنفرانس رو به رو نمي شد و انگار آنها توقع ديدن چنين رفتارهايي را داشتند! مسلمانان در هلند يکي ديگر از مواردي که در هلند توجهم را به خود جلب کرد، حضور زنان محجبه در سطح شهرها بود. حدود يک ميليون نفر از جمعيت شانزده و نيم ميليون نفري هلند را مسلمانان تشکيل مي دهند. تفاوت زنان محجبه هلندي با زنان محجبه ديگر شهرهاي اروپايي مثل پاريس يا برلين اين است که شما آنها را تنها در خيابان ها و در حال خريد و يا رفت و آمد مشاهده نمي کنيد بلکه آنها بخشي از نيروي کار در اين کشور محسوب مي شوند و مانعي براي اشتغالشان وجود ندارد. بنابراين در بعضي از فروشگاه هاي آمستردام، فروشنده هاي محجبه به چشم ميخورند و همين طور در دانشگاه ها يا مدارس مشغول به کار هستند. جالب اينکه متصدي هتل محل اقامتم در شهر «اوتريخت» دختري محجبه به نام آمنه بود. آمنه سوري الاصل اما متولد هلند بود و پس از پايان تحصيلات متوسطه وارد بازار کار شده بود. آمنه اعتقاد داشت اگرچه وضعيت زنان مسلمان در هلند درباره بقيه کشورهاي اروپايي کمي بهتر است اما اين شرايط تا رفع تبعيض کامل فاصله دارد. بسياري از کارفرمايان همچنان ترجيح مي دهند زنان غير محجبه را استخدام کنند. از طرفي شرايط زندگي مسلمانان در هلند با وقايع سياسي و تاريخي دستخوش تغيير مي شود. به عنوان مثال بعد از حملات 11 سپتامبر يا هر اقدام گردشگري گروه هايي مثل القاعده، داعش يا طالبان شرايط زندگي براي آنها سخت تر مي شود. اگرچه هلندي ها در هر حال افراد مودب و محترمي هستند و در هر شرايطي از توهين مستقيم خودداري مي کنند، اما تغيير رفتار آنها در اين بازه هاي زماني کاملاً مشهود است. از نظر آمنه مشکل ديگر مسلمانان اروپايي به ويژه مسلمانان هلند موج پناهندگي مسلمانان از کشورهاي سوريه و عراق يا شمال آفريقاست. جوامع ميزبان هنوز ظرفيت پذيرش اين حجم از افراد با فرهنگ و تفکرات متفاوت را ندارد و در تقابل با آنها گروه هاي راست افراطي شروع به فعاليت مي کنند که اين فعاليت ها شرايط را هم براي مسلمانان ساکن و هم مسلمانان تازه وارد دشوار مي کند.