کدام گناهان هرگز نزد خداوند بخشیده نمیشوند؟
مهر/ يکي از حکمتهاي غيبت امام زمان، آماده بودن جامعه بشري براي محقق کردن آن هدف والاي امام عصر است که استقرار عدالت است. اين استقرار عدالت، پذيرش عدالت هم ميخواهد و فقط مجري آشناي به مواضع عدالت، کافي نيست. براي ايجاد اين آمادگي، در جامعه برون ديني براي رسيدن به آن آمادگي آزمون و خطا ميکنند تا به اين برسند که هيچکس جز يک شخصيت وحياني نميتواند به ما کمک کند. ما هر آنچه بوده امتحان کرديم و نتيجه نگرفتيم. ولي جامعه درون ديني يک مزيت دارد و آن اين است که اگر بخواهد به آن آمادگي برسد بايد دو مطلب را نسبت به امام زمان رعايت کند. مطلب اول اين است که ايشان از ما چه مطالبهاي دارد و مطلب دوم اين است که ما نسبت به او چه وظيفهاي داريم؟ پيامبر فرمود «اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي» حضرت شاخص را داده است، ولي ما شاخص را کم کم، کمرنگ کرده ايم. قرآن تبديل شده به وسيله استخاره و تبرک، در حالي که کتاب هدايت است و ما بهره برداري هدايتي از قرآن نداريم. اهل بيت هم که منشا هدايت هستند تبديل شده اند به مظهر مودت و ما فقط به آنها عشق ميورزيم نه اينکه از هدايت گري آنها بهره ببريم. فردي به نام خيثمه روايتي از امام باقر (ع) نقل ميکند که ميگويد ما اعمال حج را انجام داديم و براي خداحافظي شرفياب محضر امام باقر (ع) شديم که اگر حضرت پيامي دارند به دوستان و شيعيان آن حضرت برسانيم. حضرت فرمودند «يَا خَيْثَمَةُ أَبْلِغْ مَنْ تَرَي مِنْ مَوَالِينَا السَّلَامَ وَ أَوْصِهِمْ بِتَقْوَي اللَّهِ الْعَظِيمِ وَ أَنْ يـَعـُودَ غَنِيُّهُمْ عَلَي فَقِيرِهِمْ وَ قَوِيُّهُمْ عَلَي ضَعِيفِهِمْ وَ أَنْ يَشْهَدَ حَيُّهُمْ جِنَازَةَ مَيِّتِهِمْ وَ أَنْ يـَتـَلَاقـَوْا فـِي بـُيـُوتـِهـِمْ فـَإِنَّ لُقِيَّا بَعْضِهِمْ بَعْضاً حَيَاةٌ لِأَمْرِنَا رَحِمَ اللَّهُ ا أَمْرَنَا يَا خـَيـْثـَمـَةُ أَبـْلِغْ مـَوَالِيـَنـَا أَنَّا لَا نـُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِلَّا بِعَمَلٍ وَ أَنَّهُمْ لَنْ يَنَالُوا وَلَايَتَنَا إِلَّا بِالْوَرَعِ وَ أَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلًا ثُمَّ خَالَفَهُ إِلَي غَيْرِهِ» يعنياي خيثمه هر کس از دوستان ما را ميبيني سلام برسان و آنها را بتقواي خداي بزرگ سفارش کن و اين که توانگرشان بر فقيرشان توجه کند و قويشان بر ضعيف و زنده آنها بر جنازه ميتشان حاضر شوند و در منازل به ملاقات يکديگر روند، زيرا ملاقات آنها با يکديگر موجب زنده ساختن امر ماست، خدا رحمت کند بندهاي را که امر ما را زنده دارد.اي خيثمه به دوستان ما پيغام ده که ما از طرف خدا آنها را جز به عملشان بي نيازي ندهيم و چاره سازي نکنيم، جز باورع به دوستي ما نرسند و پرحسرتترين مردم روز قيامت کسي است که عدالتي را بستايد و سپس به خلاف آن گرايد (مانند کسي که به ولايت ائمه تظاهر کند و از آنها پيروي ننمايد يا عمل صالحي را بستايد و به آن عمل نکند). وقتي ما را توصيه به تقوي ميکنند يعني ما چه کار بايد بکنيم؟ کلام اميرالمومنين معنا را روشن ميکند که فرمود «اُوصِيکُم بتَقوَي اللّه ِ فيما أنتُم عنهُ مَسؤولُونَ و إلَيهِ تَصِيرُونَ» يعني شما را درباره آنچه نسبت بدان بازخواست ميشويد و به سوي آن ميرويد، به پروا داشتن از خدا سفارش ميکنم. اين عبارت حکايت از اين مطلب ميکند که شما از عملتان سوال ميشويد و شما به سوي عملتان باز ميگرديد. «فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا يره»؛ بنابراين وقتي ائمه به تقوي توصيه ميکنند، رعايت تقوي اين است که در عمل خدا را در نظر بگيريم. زندگي ما مجموعهاي از کنشها و واکنشها است که در تحقق آن يک انگيزه ميخواهد، انگيزه هر فرد هر چه باشد به سوي آن عمل ميکند. اگر انگيزه اعمال من خدا باشد من موجودي خدايي ميشوم. شما اگر ده دقيقه در دکان قصابي قرار بگيريد بوي گوشت ميگيريد و يا ده دقيقه در دکان عطاري يا عطر فروشي قرار بگيريد، بوي آن را ميگيريد. مهم است که صبغه شما چه باشد. اگر ميخواهيد صبغه الله بگيريد بايد در عمل خدا را رعايت کنيد. يعني مثلا من نماز را براي قربه الي الله بخوانم نه براي اينکه بخاطر احترام گذاشتن مردم بخوانم. پس اولين توصيه اين است که در عمل خود خدا را راعايت کن. ادامه روايت ميفرمايد «وَ أَنْ يـَعـُودَ غَنِيُّهُمْ عَلَي فَقِيرِهِمْ وَ قَوِيُّهُمْ عَلَي ضَعِيفِهِمْ» اين مربوط به کسي است که اگر صاحب منصب شد، رويهاي اينچنين داشته باشد. در نهج البلاغه نامه ۵، اميرالمومنين به يکي از کارگزاران خود ميفرمايند «وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَيْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لَکِنَّهُ فِي عُنُقِکَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًي لِمَنْ فَوْقَکَ» يعني حوزه فرمانرواييت طعمه تو نيست، بلکه امانتي است بر گردن تو، و از تو خواستهاند که فرمانبردار کسي باشي که فراتر از توست. خود حضرت امير همين کار را ميکرد. ابن عباس روايت ميکند که «دخلت علي اميرالمومنين (ع) بذي قار و هو يخصف نعله فقال لي ما قيمه هذه النعل فقلت لا قيمه لها فقال عليه السلام و الله لهي احب الي من امرتکم الا ان اقيم حقا و ادفع باطلا» يعني او گفت در محلي به نام ذي قار بر اميرالمومنين (ع) وارد شدم و ديدم که با دست مبارک خود کفش خود را وصله ميزند پس از اين که کار اصلاح کفش تمام شد فرمودند قيمت اين کفش چه قدر است عرض کردم اين کفش هيچ ارزشي ندارد فرمود به خدا قسم همين کفش در نظر من محبوبتر است از امارت و فمرانروايي شما مگر اين که حقي را اقامه کنم يا از باطلي جلوگيري کنم؛ لذا اگر کسي بخواهد بگويد که من مسئوليتي که قبول کردم سفره نيست و لقمه چرب و نرم نيست، بايد دائماً در دو کار باشد، يا اقامه حق کند و يا دفع باطل کند. اين يک مسئوليت خيلي مهم است. اين مطالبه امام از صاحب منصبان است. اين به معني مردم مداري است. اميرالمومنين وقتي محمد ابن ابي بکر را به ولايت مصر منصوب کردند فرمودند «فانت محقوق ان تخالف علي نفسک و ان تنافخ عن دينک و لو لم يکن لک الا ساعة من الدهر» يعني بر تو شايسته است که با هواهاي نفساني مخالفت و از دين خود دفاع کني، هر چند براي تو ساعتي از زندگي نمانده باشد. ملاک اميرالمومنين براي کارگزار خود دو چيز است يکي تهذيب نفس داشته باشد و ديگري اينکه دين را بشناسد و جانش را براي دينش بدهد. نکته ديگر بحث شايسته سالاري است. پيامبر فرمود «مَنْ تَقَدَّمَ عَلي قَوْمٍ مِنَ الْمُسْلِمينَ وَ هُوَ يَري أَنَّ فيهِمْ من هو افضل منه فقد خان اللَّه و رسوله و المسلمين.» يعني هر کس جلودار - امام - عدهاي از مسلمانان گردد در حالي که ميداند در بين مسلمين فردي بهتر از او وجود دارد پس خائن به خدا، رسولش و مسلمانان خواهد بود. نکته بعدي که حضرات معصومين از ما مطالبه ميکنند «وَ أَنْ يـَعـُودَ غَنِيُّهُمْ عَلَي فَقِيرِهِمْ» است. يعني ثروتمندان مراقب فقرا باشند. فراز قبلي اين بود که صاحب منصبان مراقب زيردستان باشند، اما اين فراز براي کل مردم است. در مباني ديني ما چيزي وجود دارد به نام اداء حقوق مومن. قرآن ميفرمايد «انما المومنون اخوه» خداوند بين اجزاي جامعه پيوند برادري ايجاد کرده است. اين برادري فقط در عنوان نيست، بلکه به اين معني است که شما حقوقي داريد و من موظف به اداء اين حقوق هستم. امام صادق (ع) ميفرمايد «ما عبد الله بشيء افضل من اداء حق المؤمن.» يعني خداوند، به چيزي برتر از «اداي حق مؤمن»، عبادت نشده است. ما در سوره مبارکه نساء آيه ۴۸ اين عبارت را داريم که «إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَکَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ يَشَاءُ» يعني محققاً خدا گناه شرک را نخواهد بخشيد و سواي شرک را براي هر که خواهد ميبخشد. اين خيلي آيه اميدوارکنندهاي است که خدا غير از شرک هر گناه ديگري را اگر بخواهد ميبخشد. از اين «ما دون ذلک» دو گناه استثنا ميشود. اول آيه ميگويد شرک را نميبخشد، اما همه گناهان مشمول مغفرت ميشوند مگر دو گناه. امام زين العابدين ميفرمايد «يغفر الله للمؤمنين کل ذنب و يطهر منه في الدنيا و الاخرة ما خلا ذنبين: ترک التقيه، و تضييع حقوق الاخوان» يعني خداوند هر گناهي را از مؤمنان مي بخشد و دنيا و آخرت را از آن پاک مي کند، مگر دو گناه: ترک تقيه و از بين بردن حقوق برادران ديني. اگر حقوق برادارن ديني، يعني پيکره جامعه ادا نشود، خدا اين گناه را نميبخشد. اولين سوال اين است که مومنين بر ما چه حقي دارند که اگر من آن را ادا نکنم خدا از تقصيرات من نميگذرد؟