داستانک/ قبری در مغازه
تبيان/ اين داستان مال ابن بطوطه است: در سفرنامه اش مي نويسد: در شيراز سه روز بودم و اين سه روز در مسجد جامع شيراز ماندم، مردم در اين مسجد اعتکاف مي کردند که اين مسجد مربوط به ششصد سال قبل است بعد رفتم بازار شيراز چشمم به دکاني افتاد که يک نفر نوراني اهل تقوي ظاهر الصلاح در آن نشسته قرآن مي خواند، رفتم نزديک سلام کردم نشستم او هم پذيرايي کرد، گفتم شما اينجا چه مي کني؟ گفت: من شغلم تجارت است هرگاه مشتري نباشد قرآن مي خوانم، نگاه کن فرشها را عقب زد ديدم قبر است، گفت: اين گور خودم است، کنار قبر خودم مي نشينم براي خودم قرآن مي خوانم، قبرم را در مغازه ام قرار داده ام که گول دنيا را نخورم معارف از قرآن شهيد دستغيب ص 287