خراسان/ يکي از همسايه هاي مرحوم آيت ا... بهجت مي گويد: همسرم که فوت کرد، بستگان ما از تهران، اراک، بروجرد و شهرهاي مختلف به قم آمدند. خانه ما شلوغ شده بود و سر و صدا به خانه آقا ميرفت و من نگران بودم که آقا اذيت شود. يک روز، زنگ خانه به صدا در آمد. دم در رفتم، ديدم خود آقاست. مبلغي به من دادند و فرمودند که اين قابلي ندارد. آقا در آن وضع خاص که مشکلاتي هم پيدا شده بود، کمک حال من شدند. بعد از مدتي اوضاع مالي خوب شد و ميخواستم پول را به ايشان برگردانم. اما قبول نميکردند. خيلي اصرار کردم. فرمودند: پس من اين پول را ميدهم تا براي همسرتان قرآن بخوانند!
بازار