روایاتی زیبا و پند آموز از زندگی حضرت فاطمه زهرا (س)
آنا/ سراسر زندگاني صديقه طاهره (عليها السلام)، مملو از مکارم اخلاق و رفتارهاي نمونه و انساني است. ما در اين مجال جهت رعايت اختصار تنها به چند مورد از داستانهاي آموزنده زندگي ايشان اشاره مينماييم. پاداش پاسخگوئى به مسائل امام حسن عسگرى صلوات اللّه و سلامه عليه حکايت فرمايد: روزى زنى نزد حضرت فاطمه زهراء عليها السلام وارد شد و گفت: مادرى دارم ضعيف و ناتوان که براى انجام نماز، مسئله اى برايش پيش آمده و مرا فرستاده است تا پاسخ آن را از شما دريافت نمايم. حضرت زهراء عليها السلام پس از گوش دادن به سخنان آن زن، جوابش را داد و آن زن دو مرتبه سؤ ال خود را تکرار کرد و حضرت دوباره جواب او را داد؛ و به طور مرتّب آن زن سؤ ال خود را بازگو کرد تا آن که به ده مرتبه رسيد و حضرت زهراء عليها السلام بدون هيچ گونه احساس و اظهار ناراحتى و بلکه به عطوفت پاسخ او را بيان مى نمود. پس از آن، زن خجالت زده شد و گفت: شما را خسته و ناراحت کردم، بيش از اين مزاحم شما نمى شوم؛ و حضرت زهراء عليها السلام اظهار نمود: خير، براى من زحمتى نخواهد بود و سپس افزود: چنانچه شخصى اجير شده باشد تا بارى سنگين را به جائى ببرد و در إزاى آن مبلغ صد هزار دينار مزد بگيرد آيا ناراحت مى شود؟! و آن زن در جواب حضرت گفت: خير. بعد از آن فرمود: من براى هر سؤ ال که جوابش را بگويم اجير تو هستم و مزد و پاداش آن نزد خداوند متعال به ارزشى بيش از آنچه که در اين جهان است، مى باشد. پس اکنون آنچه مى خواهى سؤ ال کن و براى من ناراحت مباش، که از پدرم رسول اللّه صلوات اللّه عليه شنيدم، فرمود: علماء و دانشمندان، شيعيان و پيروان ما در روز قيامت در حالى محشور مى شوند، که تاج کرامت بر سر نهاده اند. چون آنان در دنيا بر هدايت بندگان خدا، تلاش و کوشش داشته اند مورد لطف و رحمت خداوند قرار مى گيرند و هدايا و خلعت هاى گرانبهاى بهشتى تقديمشان مى شود ... پس از آن حضرت زهراء عليها السلام فرمود: اى بنده خدا! ارزش يکى از آن خلعت ها، هزار بار بيش از آنچه است که در اين دنيا وجود دارد وخورشيد بر آن مى تابد. چون که چيزهاى اين دنيا هر چند هم به ظاهر ارزش والايى داشته باشد؛ امّا فاسد شدنى و فناپذير است، بر خلاف قيامت و بهشت که هر چه در آن باشد سالم و جاويد خواهد بود. ملاقات در بستر بيمارى ابن قُتيبه يکى از علماء و تاريخ نويسان اهل سنّت در کتاب خود آورده است: پس از گذشت مدّتى از جريان سقيفه، روزى عمر به ابوبکر گفت: ما فاطمه، دختر رسول اللّه را از خودمان خشمناک و ناراحت گردانيده ايم، بيا با يکديگر به ملاقات و ديدار او رويم تا از ما راضى و خوشنود شود؛ لذا هر دو حرکت کردند و، چون به درب منزل رسيدند، اجازه ورود خواستند؛ ولى به ايشان اجازه داده نشد. رواياتي زيبا و پند آموز از زندگي حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه عليها به ناچار حضور امام علىّ عليه السلام آمدند و در اين باره با او سخن گفتند؛ بنابر اين امام علىّ عليه السلام براى آنها اجازه ورود طلبيد و، چون وارد شدند، روبروى حضرت زهراء سلام اللّه عليها نشستند؛ و حضرت روى خود را از آنها برگرداند، سلام کردند، امّا حضرت جوابشان را نداد. ابوبکر گفت: اى حبيبه رسول اللّه! سوگند به خدا که من تو را بيش از دخترم، عايشه دوست دارم. روزى که پدرت از دنيا رفت، اى کاش من مرده بودم؛ علّت آن که تو را از حقّ ميراث پدرت منع کردم، چون شنيدم که فرمود: ما ارثيّه اى به جاى نمى گذاريم، آنچه از اموال ما باقى بماند، صدقه است. در اين هنگام، فاطمه سلام اللّه عليها فرمود: اگر حديثى را از پدرم رسول خدا برايتان بگويم، تاييد مى کنيد؟ گفتند: آرى. فرمود: خداوند را بر شما گواه مى گيرم، آيا نشنيديد از پدرم، رسول اللّه صلّلى اللّه عليه و آله که مى فرمود: رضايت فاطمه رضايت من است، خشم و غضب فاطمه خشم و غضب من مى باشد، هرکه فاطمه را دوست دارد مرا دوست داشته است و هر که او را خشمگين و ناراحت کند، مرا خشمگين و ناراحت کرده است؟! گفتند: بلى، چنين سخنى را از رسول اللّه شنيده ايم. حضرت فاطمه فرمود: خدا و ملائکه را شاهد و گواه مى گيرم که شما دو نفر مرا خشمگين و ناراحت کرده ايد و من از شما خوشحال و راضى نخواهم شد تا پدرم، رسول خدا را ملاقات کرده و شکايت شما را به او کنم. ابوبکر گفت: از خشم خداوند و غضب فاطمه به خداوند پناه مى برم و سپس در حال گريه از نزد حضرت خارج شدند. قضاوت در بهترين خطّ روزى حضرت فاطمه زهراء عليها السلام مشغول انجام کارهاى منزل بود و دو فرزند عزيزش حسن و حسين عليهما السلام خطّى را نوشته بودند و هر يک ادّعا مى کرد، که خطّ من بهتر و زيباتر است. پس جهت قضاوت نزد مادرشان آمدند و از او خواستند تا نظر دهد که خطّ کدام يک بهتر و زيباتر مى باشد. ولى حضرت زهراء عليها السلام براى آن که هيچ کدام را ناراحت نکند اظهار داشت: از پدرتان سؤ ال نمائيد. و، چون حسن و حسين عليهما السلام موضوع را براى پدرشان عرضه داشتند، او نيز نخواست که يکى از آن دو عزيز را ناراحت و مايوس نمايد، به همين جهت فرمود: برويد و از جدّتان رسول خدا سؤ ال نمائيد؛ لذا آن دو عزيز، نزد رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله آمدند وخطّشان را نشان دادند، همچنين حضرت فرمود: من نيز قضاوت نکنم تا آن که با جبرئيل مشورت نمايم. همين که جبرئيل عليه السلام بر حضرت رسول وارد شد و در جريان موضوع قرار گرفت، اظهار داشت: بايستى از خداوند سبحان نظر خواهى کنم و در نهايت خداى مهربان خطاب نمود: بايد مادرشان نظر دهد و قضاوت نمايد. به همين جهت، حضرت زهراء عليها السلام گردنبند مرواريد خود را از گردن در آورد و نخ آن را پاره نمود و دانه هايش را بر زمين ريخت و سپس به فرندانش خطاب نمود و اظهار داشت: هر کدام از شما دانه هاى بيشترى بردارد خطّ او بهتر است؛ و هر يک به طور مساوى از دانه هاى مرواريد برداشت و در نهايت هيچ کدام ناراحت و غمگين نگشتند و خطّ هر دو خوب و زيبا تشخيص داده شد. در فکر ديگران و براى ديگران روزى امام حسن مجتبى عليه السلام وارد اتاق مادرش، حضرت زهراء عليها السلام گرديد، ديد که مادرش در حال رکوع نماز است و براى مردها وزن هاى مؤ من با ذکر نامشان دعا مى کند. گوش کرد، که ديد مادرش فقط براى ديگران دعا مى نمايد و براى خويش، هيچ دعائى نمى فرمايد، جلو آمد و اظهار داشت: اى مادر! چرا مقدارى هم براى خودت دعا نمى کنى همان طورى که براى ديگران دعا مى نمائى؟ حضرت زهراء سلام اللّه عليها پاسخ داد: اى فرزندم! اوّل ما بايد به فکر نجات همسايه باشيم و سپس براى خودتلاش و دعا کنيم؛ و در حديثى وارد شده است که: دعاى مؤمن در حقّ ديگران مستجاب مى شود و موقعى که انسان در حقّ ديگران و براى ديگران دعا کند، ملائکه الهى براى او دعا خواهند کرد، که حتما، دعاى آنها مستجاب خواهد شد. حيا و پوشيدگى امير المؤ منين عليه السلام مى فرمايد: روزى شخص نابينائى اجازه گرفت و به خانه فاطمه عليها السلام آمد و زهرا عليها السلام خود را از او پوشاند. رسول خدا صلى اللّه عليه و آله به او فرمود: چرا از اين نابينا حجاب گرفتى در حالى که او تو را نمى بيند؟ فاطمه عليها السلام در جواب گفت: اگر او مرا نمى بيند من که او را مى بينم علاوه او بوى نامحرم را که استشمام مى کند! رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: شهادت مى دهم که تو پاره تن من هستى. استقبال از مرگ يا رفتن به ميهمانى سلمى همسر ابو رافع غلام و يار حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله و همچنين اسماء بنت عميس و عبداللّه بن عبّاس و ديگر بزرگان حکايت کرده اند: در آن هنگام که حضرت فاطمه زهراء عليها السلام لحظات آخر عمر پر برکت خويش را سپرى مى نمود، به اطرافيان خطاب کرد و فرمود: مقدارى آب برايم بياوريد. و، چون آب آماده گشت، حضرت بدن خود را شستشو و غسل داد و سپس فرمود: بهترين و تميزترين لباس هاى مرا بياوريد؛ و وقتى لباس هاى مورد نظر آن مخدّره مظلومه در کنارش گذارده شد، آنها را پوشيد. پس از آن دستور داد که رختخواب مرا در وسط اتاق بيندازيد؛ و حضرت بعد از آن با حالت مخصوصى، آرام آرام وارد اتاق شد و در رختخواب خود، رو به قبله خوابيد و دست خود را زير سر گذاشت و اظهار نمود: من در همين لحظات از ميان شما خواهم رفت و به سوى پروردگار خويش رحلت مى کنم و از اين دنياى فانى راحت مى شوم و به ميهمانى و ملاقات خداوند رحمان و همچنين ديدار پدرم رسول خدا مى روم. از شما مى خواهم که پس از وفاتم، بدنم را برهنه و عريان نکنيد، چون که من خود را شستشو داده و تميز کرده ام؛ و سپس پارچه اى روى خود کشيد؛ و شايد مقصود اين بوده باشد که حضرت زهراء عليها السلام، اين اوّلين مظلومه جهان بشريّت، نخواسته است که همسرش، امام علىّ صلوات اللّه عليه از صدمات و شکنجه هاى وارده بر بدن نازنينش توسطّ دشمنان دوست و مسلمان نما آگاه شود و قلب حضرتش غمگين و دلخراش گردد.