خود را از زیر بهمن تعویق و تعلل نجات دهیم
جوان آنلاين/ شير آب چند روزي است که چکه ميکند، درِ دستشويي را که باز ميکني انگار ضامن دهان دهها جيرجيرک را همزمان با هم ميکشي، کنسرت خشکي لولا اول صبح همه را بيدار ميکند. يک هفته است قبض برق يا موبايل را در جيبت گذاشتهاي يا شناسه قبض و پرداخت در گوشي تلفن همراهت جا خوش کرده است، دو ماه است پاياننامهات را ميخواهي شروع کني، اما هنوز به حومهاش هم نزديک نشدهاي، دو هفته است ميخواهي ماشينت را به تعميرگاه ببري، يک ماه است امروز و فردا ميکني براي خواندن کتابي که بسيار مشتاقش بودي، همسايهتان بچهدار شده و با سرعتي که بچه دارد رشد ميکند همين روزهاست که تقريباً هم سن خودت و همسرت ميشود، اما هنوز شما فکر ميکنيد براي عرض تبريک آمادگي لازم را نداريد. يک سال است ميخواهي ايدهات را در کسب و کار عملي کني، اما هنوز يک قدم هم جلو نرفتهاي. تعلل و تأخير يکي از آن عادتهاي آزاردهندهاي است که در زندگي امروز سراغ ما ميآيد، حاضريم هر روز با صداي جرجر در دستشويي از خواب بپريم، اما به اندازه چند دقيقه وقت نگذاريم و لولاي در را روغنکاري کنيم، حاضريم صداي قطرههاي آب مثل صحنههاي شکنجه در يک فيلم سينمايي از استخوان جمجمهمان رد شود و مستقيم به مغزمان بخورد، اما آچار به دست نشويم. پول در حسابمان براي پرداخت قبضها هست، اما ميگذاريم که مأمور برق ناگهان دم در خانه ظاهر شود و تهديد به قطع برق کند يا حتي تهديدش را عملي کند آن وقت به فکر پرداخت قبض بيفتيم. از اين و آن شنيدهاي که فلان کتاب معرکه است و وقت گذاشتهاي، هزينه کردهاي و رفتهاي کتاب را گرفتهاي، اما هنوز لايش را باز هم نکردهاي، پزشک تجويز کرده بروي استخر، اما مدام امروز و فردا ميکني، ميخواهي براي تبريک قدم نورسيده به خانه همسايه بروي و آنقدر اين کار به تعويق ميافتد که آن طفلک کاملاً از حالت نورسيدگي و نورس بودن خارج ميشود و آخر سر هم تو به خانه همسايه نميروي، اما چرا اين اتفاقات با وجود اينکه بسيار آزاردهنده هستند در زندگي روزمره ما روي ميدهند. تعلل و تأخير، ريشههاي مختلفي ميتواند داشته باشد. تعلل براي کاري که ۵ دقيقه بيشتر طول نميکشد فرض کن عصر يک روز کاري خسته و هلاک جلوي تلويزيون لم دادهاي و ميخواهي مسابقه فوتبال يا برنامه مورد علاقهات را ببيني، آن وقت صداي داد همسرت را ميشنوي که سينک ظرفشويي گرفته است، پاسخ تو در اين لحظه چيست: فردا درست ميکنم و پاسخ همسرت چيست؟ ديروز هم همين را گفتي. راست ميگويد ديروز هم همين را گفته بودي. چرا در آن لحظه ميخواهي از زير باز کردن سيفون سينک ظرفشويي و تخليه پسماندها، آشغالها، خرده غذاها، چربيها، موها و پرزها شانه خالي کني؟ دو اتفاق دست به دست هم ميدهد تا تو بگويي: فردا درست ميکنم. اول اينکه مشغول شدن به باز کردن سيفون سينک تو را از برنامه مورد علاقهات بازميدارد. بعد از يک روز کاري خستهکننده تو ميخواهي به خودت پاداشي بدهي، پاداش، ديدن برنامه مورد علاقهات است و حالا يکي بيرحمانه ميخواهد اين پاداش را از دست تو بگيرد، اما دليل دوم چيست؟ تصوير ذهني که از اين کار داري درافتادن با چيزهاي لزج و مشمئزکننده است، بالاخره در سيفون ظرفشويي حلوا خيرات نميکنند، يک مشت آشغال و خردهريز لزج و بويناک که با خرده موهاي دراز و کوتاه به هم وصل شدهاند آنجا منتظر تو نشستهاند. منطقي است که تو بگويي فردا، اما زني که در آشپزخانه کارهايش لنگ مانده چه؟ آرامآرام کار بالا ميگيرد و تو آخر سر با عصبانيت بلند ميشوي و با داد و بيداد ميروي سراغ سيفون هيولايي، سيفون در فاصله بين دو نيمه فوتبال باز ميشود و برخلاف تصورت که فکر ميکردي دل و روده سيفون شهر فرنگ و از همه رنگ است کمتر از پنج دقيقه تخليه و شسته ميشود، حالا نشستهاي پاي فوتبال و به آن عصبانيت بيجهتي فکر ميکني که از کف رفته است. چرا ما زير بهمن تعويق دفن ميشويم؟ گاهي ما کارهايمان را به تعويق مياندازيم، به خاطر اينکه تصويري هيولايي از آن کار ميسازيم و تجربه نشان داده هر اندازه که يک کار به تعويق انداخته شود، موجود هيولايي متورمتر و بزرگتر ميشود. درست مثل گلوله برفي که در شيب پايين آمدن هيبت يک بهمن را به خود ميگيرد. در واقع بهمن در ذهن ما ساخته ميشود. اول يک گلوله برفي وجود دارد که حجم مشخصي دارد مثلاً نوشتن پاياننامه، اما وقتي همين پاياننامه دو سه ماه به تأخير ميافتد آن گلوله برفي به تدريج در ذهن ما بزرگ و بزرگتر ميشود، بنابراين خبر بد براي کساني که کارهايشان را به تعويق مياندازند اين است که هر اندازه که يک کار به تعويق ميافتد، انجام دادنش سختتر و جانکاهتر ميشود. چرا؟ چون تصوير ذهني ما از آن کار دچار تحريف بيشتري ميشود. وقتي شما نگاه ميکنيد و ميبينيد در دو ماه گذشته هيچ کاري درباره پاياننامهتان انجام ندادهايد خود را ناتوانتر از زماني ميبينيد که نوشتن پاياننامه فقط يک هفته به تعويق افتاده بوده، بنابراين کساني که در برابر کارهاي انجام نداده زمان ميخرند هر چقدر زمان بيشتري بخرند، احتمال اينکه آن کار را انجام بدهند ضعيفتر ميشود. يک کوه ظرف نه، بلکه يک ليوان پرسش اين است که بسيار خب! من دچار اين اشتباه مهلک شدهام و مدام زمان خريدهام، بلکه يک روز بتوانم پروژه يا کارم را انجام دهم و حالا حس آزاردهندهاي سراغم آمده است. حال چه کنم از اين حس رها شوم و بتوانم کار را به سرانجام برسانم؟ اين مسئله به ويژه وقتي شما در برابر ديگران تعهداتي داريد که به موقع بايد تحويل دهيد با شدت بيشتري احساس ميشود. فرض کنيد شما به يک سازمان تعهد دادهايد که مقالهاي را در تاريخ مقرر تحويل دهيد و حالا علاوه بر اينکه کار انجام نشده فشار مديران آن سازمان نيز بالاي سر شماست و اين بار ذهني آزاردهنده را بيشتر ميکند. بهترين تکنيک در چنين مواقعي اين است که شما حجم آن هيولا را در ذهنتان و البته در عمل بشکنيد. چطور؟ روزهايي بوده که همسرم در خانه نبوده و من يک وقت متوجه شدهام حجم عظيمي از ظرفهاي نشسته و آشپزخانه شلوغ و خانه نامرتب مثل يک بوکسور آماده و سرحال مرا به گوشه رينگ فرا ميخواند، اما در نهايت من با يک تکنيک آن بوکسور را به گوشه رينگ بردهام. به خودم گفتهام تو که نميتواني ۴۰، ۵۰ ظرف کثيف را که مثل سلسله جبال هيماليا در سينک و بيرون سينک، روي اجاق و در گوشههاي مختلف خانه صف کشيدهاند بشويي، اما يک ليوان را که ميتواني بشويي و آن ليوان را شستهام. تو که نميتواني بشقابها را بشويي يا آن ماهيتابهاي که از جنگ جهاني دوم برگشته، تو توان مواجهه شدن با اين لشکر تا دندان مسلح را نداري، اما دست کم ميتواني همه ليوانها را بشويي و به اين ترتيب همه ليوانها را شستهام و بعد با خودم گفتهام بگذار امتحان کنم، ببينم يک بشقاب را ميتوانم بشويم يا نه و در کمال تعجب ديدهام از پس شستن يک بشقاب برآمدهام و جان گرفتهام براي اينکه بشقاب بعدي را هم بشويم به اين ترتيب طولي نکشيده که آن ماهيتابه جنگ جهاني دوم را هم زير بمباران بيرحمانه سيم و اسکاچ و مايع ظرفشويي قرار دادهام، قابلمهها شسته شدهاند و حريف کف رينگ دست و پايش را ضربدري دراز کرده، چشمهايش را بسته و براي هميشه از دنياي قهرماني خداحافظي کرده است. تعويق از هيولايي شدن تغذيه ميکند توجه کنيم که تعويق و تعلل هميشه از هيولايي شدن تغذيه ميکند. چرا انجام نميدهيم؟ چون کار را در ذهنمان سنگين ميکنيم و، چون يک حجم انباشته بزرگ در برابر ما قد علم ميکند، خودمان را در هيبت کسي ميبينيم که با يک کلنگ داغون ميخواهد به جنگ رشته کوه البرز برود، اما وقتي همين رشته کوه در ذهن شما به تپههايي کوچکتر تقسيم شود انگيزه شما براي انجام کار افزايش مييابد. وقتي کوه ظرفهاي انباشته به يک ليوان تقليل مييابد انگيزه شما براي شستن ظرفها بيشتر ميشود. وقتي کوه کارهاي عقبمانده به يک کار کوچک قابل انجام تقليل مييابد، احتمال اينکه شما کار را انجام بدهيد به شدت بالا ميرود. خانه نامرتب است و حريف ميطلبد. من کار را اينطور انجام ميدهم: فقط ميخواهم لباسها را به رخت آويز پشت دري بزنم، همين! اما به اندازهاي که آن شلوغي کم ميشود انگيزه مييابم سيديهايي هم که کف خانه پخش و پلا شدهاند را جمع کنم و در کشو قرار دهم و به اين ترتيب طولي نميکشد که جاروبرقي هم روشن ميشود، درحاليکه روشن کردن جاروبرقي در گام اول کاملاً محال به نظر ميرسد. ۲ تکنيک کليدي در مواجهه با تعللها اگر ميخواهيد کاري را که مدتهاست به تعويقش انداختهايد به سرانجام برسانيد دو کار را انجام دهيد: اول آنکه حجم کار را با تقسيم آن به قطعات، کوچک کنيد و دوم سراغ قطعههايي برويد که در انجام آن مهارت بيشتري داريد يا براي شما دلخواهتر است. اگر اول سراغ قابلمه جنگ جهاني برويد، احتمال اينکه قابلمه شما را بمباران کند بيشتر است، پس از دلخواهها شروع کنيد. اگر ميخواهيد جهيزيه جمع کنيد و مشکل مالي داريد از يخچال سايدبايسايد شروع نکنيد، از کوچکترها شروع کنيد. گاهي اين کوچکترها هستند که بزرگترها را به دنبال خود ميکشند. اگر ميخواهيد مقاله ۱۰ هزار کلمهاي بنويسيد ذهنتان را درگير ۱۰ هزار نکنيد. به خودتان بگوييد يک کلمه هم يک کلمه است، يا درستتر بگويم حتي همين را هم نگوييد فقط آن يک کلمه را بنويسيد. همچنان که شستن فقط يک ليوان در نهايت يک کوه ظرف را از ميان برميدارد، يک کلمه در نهايت ۱۰ هزار کلمه ميشود و حقيقت هم همين است: ۱۰ هزار کلمه، از ۱۰ هزار يک کلمه تشکيل شده و در نهايت همان يک کلمه است که واقعيت دارد، بنابراين به جاي آنکه ذهن منفيباف، مدام فاصلهاي را که شما با ۱۰ هزار داريد يادآور شود، شما فقط به انجام کار در آن لحظه فکر کنيد يا درستتر بگويم به انجام کار هم فکر نکنيد، فقط کار را انجام دهيد. بهعبارت درستتر کلمات را نشماريد، چون در اين صورت بسيار زود خسته خواهيد شد، مثل کوهنوردي که براي رسيدن به قله مدام در قيد و بند شمردن گامهاست و همين شمردن ميتواند او را به سرعت از پا دربياورد. نکته مهم و کليدي ديگر اينکه اگر ميخواهيد کار به تعويق افتاده را انجام دهيد آساني پس از انجام آن را ببينيد، نه سختياي که احتمالاً در حال انجام دادن تجربه خواهيد کرد. دري که هفتهها و ماههاست به خاطر خشک شدن لولا صداي آزاردهندهاي دارد. سختي متوقف کردن اين صدا چيست؟ رفتن به يک ابزارفروشي و خريد روغن براي چرب کردن لولا، ميزان انرژياي که صرف اين کار ميشود در برابر سودي که دارد بسيار اندک است، اما، چون در ذهن ما اغلب به انرژي انجام دادن کار توجه ميشود و آن سهولت و راحتي بعد از انجام کارِ به تعويق افتاده، ناديده انگاشته ميشود ما بيشتر ترغيب ميشويم کار را به تعويق بيندازيم. دوگانگي نتراشيد و پروندهها را در ذهنتان ببنديد اما احتمالاً يک توصيه ديگر نيز دراينباره ميتواند راهگشا باشد. يک روز بنشينيد و حسابتان را با همه کارهايي که به تعويق انداختهايد صاف کنيد. در واقع فضاي درون و آرامش شما بسيار مهمتر از کارهاي به تعويق افتاده است. شما ارزشمندتر از آن هستيد که با دست خودتان براي خودتان دوگانگي بتراشيد. منظورم چيست؟ منظورم اين است که پرونده آن کار را يک بار براي هميشه در ذهنتان ببنديد. اگر قرار است صداي جرجر در شنيده شود، پس اجازه بدهيد که اين صدا شنيده شود و در ذهنتان دوگانگي ايجاد نکنيد. اگر مدتهاست ميخواهيد ادامه تحصيل بدهيد، اما اين کار را نميکنيد، بنشينيد و يک بار براي هميشه يا پرونده ادامه تحصيل را در ذهنتان ببنديد: «نخواستيم»، يا اينکه گام عملي درباره ادامه تحصيل برداريد. ميخواهم چه بگويم؟ ميخواهم بگويم بيجهت خود را در وضعيت کشاکش و دوگانگي و تنش قرار ندهيد. شما مهمتر از ادامه تحصيل هستيد، پس چرا اجازه ميدهيد اين پروژه به تعويق افتاده مدام عين يک مار شما را نيش بزند و فضاي درونتان را مسموم کند. ميخواهم فعلاً پاياننامهام را ننويسم. من در شرايط فعلي نميتوانم خانه بخرم. نميخواهم بچهدار شوم يا ميخواهم بچهدار شوم، خودتان را از وسط معرکهاي که ذهنتان ميسازد، بيرون بکشيد.