باشگاه خبرنگاران/ سوره قصص بيست و هشتمين سوره قرآن است و در جزء بيستم آن قرار دارد.
هدف اصلي سوره قصص بيان وعده پيروزي مؤمناني است که قبل از هجرت به مدينه در مکه گروه کوچکي بودند و در سختترين شرايط به سر ميبردند و خداوند بر آنان منت نهاده با پيروزي بر فراعنه زمان، در زمين مکنتشان ميدهد. اين سوره به نقل داستان موسي از ولادت تا پيروزي بر فرعون ميپردازد.
سوره قصص در بخش ديگري به داستان قارون پرداخته که با تکيه بر علم و ثروت خود دچار غرور شد و سرنوشتي مانند فرعون پيدا کرد.
بيان داستان نابودي فرعون و قارون در برابر موسي در اين سوره روشن کننده اين نکته براي مسلمانان مکه است که نه ثروتمندان مکه و نه قدرتمندان مشرک توانايي مقابله با اراده خدا مبني بر پيروزي مستضعفان را ندارند.
در بخشهايي نيز سوره قصص به درسهايي از توحيد و معاد، اهميت قرآن، وضع مشرکان در قيامت، مسئله هدايت و ضلالت و پاسخ به بهانهجوييهاي افراد ضعيف براي ايمان نياوردن به پيامبر (ص) پرداخته است.
امام صادق (ع) درباره فضيلت سوره قصص ميفرمايد: کسي که سه سوره نمل، شعرا و قصص را در شب جمعه بخواند، از دوستان خدا و در جوار رحمت او و تحت حمايتش خواهد بود و هيچ گاه دچار سختي نخواهد شد و در آخرت بهاندازه رضايت و حتي بيشتر از آن از بهشت به او خواهند داد.
پيامبر (ص) در مجمع البيان درباره فضيلت اين سوره فرمودند: هر کس سوره قصص را بخواند به تعداد کساني که حضرت موسي (ع) را تصديق و کساني که تکذيبش کردند به او ده پاداش داده ميشود.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداي بخشاينده مهربان
طسم ﴿١﴾
طا، سين، ميم (۱)
تِلْکَ آيَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِينِ ﴿٢﴾
اين است آيات کتاب روشنگر (۲)
نَتْلُو عَلَيْکَ مِن نَّبَإِ مُوسَىٰ وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿٣﴾
بخشي از گزارش حال موسي و فرعون را براي آگاهي مردمي که ايمان ميآورند به درستي بر تو ميخوانيم (۳)
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَ يَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ ۚ إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ ﴿٤﴾
فرعون در سرزمين مصر سر برافراشت و مردم آن را طبقه طبقه ساخت؛ طبقهاي از آنان را زبون ميداشت: پسرانشان را سر ميبريد و زنانشان را براي بهرهکشي زنده بر جاي ميگذاشت که وي از فسادکاران بود (۴)
وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ ﴿٥﴾
و خواستيم بر کساني که در آن سرزمين فرو دست شده بودند منت نهيم و آنان را پيشوايان مردم گردانيم و ايشان را وارث زمين کنيم (۵)
وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ جُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا کَانُوا يَحْذَرُونَ ﴿٦﴾
و در زمين قدرتشان دهيم و از طرفي به فرعون و هامان و لشکريانشان آنچه را که از جانب آنان بيمناک بودند، بنمايانيم (۶)
وَ أَوْحَيْنَا إِلَىٰ أُمِّ مُوسَىٰ أَنْ أَرْضِعِيهِ ۖ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لَا تَخَافِي وَ لَا تَحْزَنِي ۖ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْکِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿٧﴾
و به مادر موسي وحي کرديم که: او را شير ده و، چون بر او بيمناک شدي او را در نيل بينداز و مترس و اندوه مدار که ما او را به تو بازميگردانيم و از زمره پيمبرانش قرار ميدهيم (۷)
فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَنًا ۗ إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ جُنُودَهُمَا کَانُوا خَاطِئِينَ ﴿٨﴾
پس خاندان فرعون، او را از آب برگرفتند تا سرانجام دشمن جان آنان و مايهاندوهشان باشد آري، فرعون و هامان و لشکريان آنها خطاکار بودند (۸)
وَ قَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي وَ لَکَ ۖ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَىٰ أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَ هُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿٩﴾
و همسر فرعون گفت: اين کودک نور چشم من و تو خواهد بود او را مکشيد شايد براي ما سودمند باشد يا او را به فرزندي بگيريم، ولي آنها خبر نداشتند (۹)
وَ أَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَىٰ فَارِغًا ۖ إِن کَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَىٰ قَلْبِهَا لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿١٠﴾
و دل مادر موسي از هر چيز جز از فکر فرزند تهي گشت اگر قلبش را استوار نساخته بوديم تا از ايمانآورندگان باشد چيزي نمانده بود که آن راز را افشا کند (۱۰)
وَ قَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ ۖ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَ هُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿١١﴾
و به خواهر موسيگفت: از پي او برو پس او را از دور ديد در حالي که آنان متوجه نبودند (۱۱)
وَ حَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَىٰ أَهْلِ بَيْتٍ يَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ نَاصِحُونَ ﴿١٢﴾
و از پيش، شير دايگان را بر او حرام گردانيده بوديم پس خواهرش آمد و گفت: آيا شما را بر خانوادهاي راهنمايي کنم که براي شما از وي سرپرستي کنند و خيرخواه او باشند؟ (۱۲)
فَرَدَدْنَاهُ إِلَىٰ أُمِّهِ کَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لَا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿١٣﴾
پس او را به مادرش بازگردانيديم تا چشمش بدو روشن شود و غم نخورد و بداند که وعده خدا درست است، ولي بيشترشان نميدانند (۱۳)
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوَىٰ آتَيْنَاهُ حُکْمًا وَ عِلْمًا ۚ وَ کَذَٰلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿١٤﴾
و، چون به رشد و کمال خويش رسيد به او حکمت و دانش عطا کرديم و نيکوکاران را چنين پاداش ميدهيم (۱۴)
وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَىٰ حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَـٰذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَـٰذَا مِنْ عَدُوِّهِ ۖ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيْهِ ۖ قَالَ هَـٰذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ ۖ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ ﴿١٥﴾
و داخل شهر شد بيآنکه مردمش متوجه باشند پس دو مرد را با هم در زد و خورد يافت: يکي از پيروان او و ديگري از دشمنانش بود آن کس که از پيروانش بود بر ضد کسي که دشمن وي بود از او ياري خواست پس موسي مشتي بدو زد و او را کشت. گفت: اين کار شيطان است چرا که او دشمني گمراهکننده و آشکار است (۱۵)
قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿١٦﴾
گفت: پروردگارا، من بر خويشتن ستم کردم مرا ببخش پس خدا از او درگذشت که وي آمرزنده مهربان است (۱۶)
قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِيرًا لِّلْمُجْرِمِينَ ﴿١٧﴾
موسي گفت: پروردگارا به پاس نعمتي که بر من ارزاني داشتي هرگز پشتيبان مجرمان نخواهم بود (۱۷)
فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ ۚ قَالَ لَهُ مُوسَىٰ إِنَّکَ لَغَوِيٌّ مُّبِينٌ ﴿١٨﴾
صبحگاهان در شهر، بيمناک و در انتظار حادثهاي بود ناگاه همان کسي که ديروز از وي ياري خواسته بود باز با فرياد از او ياري خواست. موسي به او گفت: به راستي که تو آشکارا گمراهي (۱۸)
فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَا قَالَ يَا مُوسَىٰ أَتُرِيدُ أَن تَقْتُلَنِي کَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ ۖ إِن تُرِيدُ إِلَّا أَن تَکُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَ مَا تُرِيدُ أَن تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ ﴿١٩﴾
و، چون خواست به سوي آنکه دشمن هر دوشان بود حمله آورد، گفت:اي موسي، آيا ميخواهي مرا بکشي چنانکه ديروز شخصي را کشتي؟ تو ميخواهي در اين سرزمين فقط زورگو باشي و نميخواهي از اصلاحگران باشي (۱۹)
وَجَاءَ رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَىٰ قَالَ يَا مُوسَىٰ إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِکَ لِيَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَکَ مِنَ النَّاصِحِينَ ﴿٢٠﴾
و از دورافتادهترين نقطه شهر مردي دوان دوان آمد و گفت:اي موسي، سران قوم درباره تو مشورت ميکنند تا تو را بکشند پس از شهرخارج شو من جدا از خيرخواهان توام (۲۰)
فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ ۖ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿٢١﴾
موسي ترسان و نگران از آنجا بيرون رفت در حالي که ميگفت: پروردگارا، مرا از گروه ستمکاران نجات بخش (۲۱)
وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّي أَن يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيلِ ﴿٢٢﴾
و، چون به سوي شهر مدين رو نهاد با خود گفت: اميد است پروردگارم مرا به راه راست هدايت کند (۲۲)
وَ لَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودَانِ ۖ قَالَ مَا خَطْبُکُمَا ۖ قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّىٰ يُصْدِرَ الرِّعَاءُ ۖ وَ أَبُونَا شَيْخٌ کَبِيرٌ ﴿٢٣﴾
و، چون به آب مدين رسيد گروهي از مردم را بر آن يافت که دامهاي خود را آب ميدادند و پشت سرشان دو زن را يافت که گوسفندان خود را دور ميکردند موسيگفت: منظورتان از اين کار چيست؟ گفتند: ما به گوسفندان خود آب نميدهيم تا شبانان همگي گوسفندانشان را برگردانند و پدر ما پيري سالخورده است (۲۳)
فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰ إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ ﴿٢٤﴾
پس براي آن دو گوسفندان را آب داد آنگاه به سوي سايه برگشت و گفت: پروردگارا، من به هر خيري که سويم بفرستي سخت نيازمندم (۲۴)
فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوکَ لِيَجْزِيَکَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا ۚ فَلَمَّا جَاءَهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ ۖ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿٢٥﴾
پس يکي از آن دو زن در حالي که به آزرم گام برميداشت نزد وي آمد و گفت: پدرم تو را ميطلبد تا تو را به پاداش آبدادن گوسفندان براي ما مزد دهد و، چون موسي نزد او آمد و سرگذشت خود را بر او حکايت کرد وي گفت: مترس که از گروه ستمگران نجات يافتي (۲۵)
قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ ۖ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ ﴿٢٦﴾
يکي از آن دو دختر گفت:اي پدر، او را استخدام کن، چرا که بهترين کسي است که استخدام ميکني: هم نيرومند و هم در خور اعتماد است (۲۶)
قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنکِحَکَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَىٰ أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ ۖ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِکَ ۖ وَ مَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْکَ ۚ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّـهُ مِنَ الصَّالِحِينَ ﴿٢٧﴾
شعيب گفت: من ميخواهم يکي از اين دو دختر خود را که مشاهده ميکني به نکاح تو در آورم به اين شرط که هشت سال براي من کار کني و اگر ده سال را تمام گرداني اختيار با تو است و نميخواهم بر تو سخت گيرم و مرا ان شاء الله از درستکاران خواهي يافت (۲۷)
قَالَ ذَٰلِکَ بَيْنِي وَبَيْنَکَ ۖ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَيَّ ۖ وَ اللَّـهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَکِيلٌ ﴿٢٨﴾
موسي گفت: اين قرار داد ميان من و تو باشد که هر يک از دو مدت را به انجام رسانيدم بر من تعدي روا نباشد و خدا بر آنچه ميگوييم وکيل است (۲۸)
فَلَمَّا قَضَىٰ مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّي آتِيکُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِّنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ ﴿٢٩﴾
و، چون موسي آن مدت را به پايان رسانيد و همسرش را همراه برد آتشي را از دور در کنار طور مشاهده کرد به خانواده خود گفت: اينجا بمانيد که من آتشي از دور ديدم شايد خبري از آن يا شعلهاي آتش برايتان بياورم باشد که خود را گرم کنيد (۲۹)
فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِن شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَا مُوسَىٰ إِنِّي أَنَا اللَّـهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ ﴿٣٠﴾
پس، چون به آن آتش رسيد از جانب راست وادي در آن جايگاه مبارک از آن درخت ندا آمد که:اي موسي، منم من خداوند، پروردگار جهانيان (۳۰)
وَ أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ ۖ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّىٰ مُدْبِرًا وَ لَمْ يُعَقِّبْ ۚ يَا مُوسَىٰ أَقْبِلْ وَ لَا تَخَفْ ۖ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِينَ ﴿٣١﴾
و فرمود: عصاي خود را بيفکن پس، چون ديد آن مثل ماري ميجنبد پشت کرد و برنگشتاي موسي، پيشاي و مترس که تو در اماني (۳۱)
اسْلُکْ يَدَکَ فِي جَيْبِکَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَاضْمُمْ إِلَيْکَ جَنَاحَکَ مِنَ الرَّهْبِ ۖ فَذَانِکَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّکَ إِلَىٰ فِرْعَوْنَ وَ مَلَئِهِ ۚ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ ﴿٣٢﴾
دست خود را به گريبانت ببر تا سپيد بيگزند بيرون بيايد و براي رهايي از اين هراس بازويت را به خويشتن بچسبان اين دو نشانه دو برهان از جانب پروردگار تو است که بايد به سوي فرعون و سران کشور او ببري، زيرا آنان همواره قومي نافرمانند (۳۲)
قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ ﴿٣٣﴾
گفت: پروردگارا، من کسي از ايشان را کشتهام ميترسم مرا بکشند (۳۳)
وَ أَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي ۖ إِنِّي أَخَافُ أَن يُکَذِّبُونِ ﴿٣٤﴾
و برادرم هارون از من زبانآورتر است پس او را با من به دستياري گسيلدار تا مرا تصديق کند، زيرا ميترسم مرا تکذيب کنند (۳۴)
قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِيکَ وَ نَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَانًا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْکُمَا ۚ بِآيَاتِنَا أَنتُمَا وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغَالِبُونَ ﴿٣٥﴾
فرمود: به زودي بازويت را به وسيله برادرت نيرومند خواهيم کرد و براي شما هر دو، تسلطي قرار خواهيم داد که با وجود آيات ما به شما دست نخواهند يافت شما و هر که شما را پيروي کند چيره خواهيد بود (۳۵)
فَلَمَّا جَاءَهُم مُّوسَىٰ بِآيَاتِنَا بَيِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَـٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّفْتَرًى وَ مَا سَمِعْنَا بِهَـٰذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ ﴿٣٦﴾
پس، چون موسي آيات روشن ما را براي آنان آورد، گفتند: اين جز سحري ساختگي نيست و از پدران پيشين خود چنين چيزي نشنيدهايم (۳۶)
وَ قَالَ مُوسَىٰ رَبِّي أَعْلَمُ بِمَن جَاءَ بِالْهُدَىٰ مِنْ عِندِهِ وَ مَن تَکُونُ لَهُ عَاقِبَةُ الدَّارِ ۖ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ ﴿٣٧﴾
و موسي گفت: پروردگارم به حال کسي که از جانب او رهنمودي آورده و نيز کسي که فرجام نيکوي آن سرا براي اوست داناتر است در حقيقت ظالمان رستگار نميشوند (۳۷)
وَ قَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَل لِّي صَرْحًا لَّعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَىٰ إِلَـٰهِ مُوسَىٰ وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکَاذِبِينَ ﴿٣٨﴾
و فرعون گفت:اي بزرگان قوم من جز خويشتن براي شما خدايي نميشناسم پساي هامان؛ برايم بر گل آتش بيفروز و برجي بلند براي من بساز شايد به حال خداي موسي اطلاع يابم و من جدا او را از دروغگويان ميپندارم (۳۸)
وَ اسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنَا لَا يُرْجَعُونَ ﴿٣٩﴾
و او و سپاهيانش در آن سرزمين به ناحق سرکشي کردند و پنداشتند که به سوي ما بازگردانيده نميشوند (۳۹)
فَأَخَذْنَاهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ ۖ فَانظُرْ کَيْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ ﴿٤٠﴾
تا او و سپاهيانش را فرو گرفتيم و آنان را در دريا افکنديم بنگر که فرجام کار ستمکاران چگونه بود (۴۰)
وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ ۖ وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنصَرُونَ ﴿٤١﴾
و آنان را پيشواياني که به سوي آتش ميخوانند گردانيديم و روز رستاخيز ياري نخواهند شد (۴۱)
وَ أَتْبَعْنَاهُمْ فِي هَـٰذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً ۖ وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ هُم مِّنَ الْمَقْبُوحِينَ ﴿٤٢﴾
و در اين دنيا لعنتي بدرقه نام آنان کرديم و روز قيامت نيز ايشان از جمله زشترويانند (۴۲)
وَ لَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْکِتَابَ مِن بَعْدِ مَا أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ الْأُولَىٰ بَصَائِرَ لِلنَّاسِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً لَّعَلَّهُمْ يَتَذَکَّرُونَ ﴿٤٣﴾
و به راستي پس از آنکه نسلهاي نخستين را هلاک کرديم به موسي کتاب داديم که دربردارنده روشنگريها و رهنمود و رحمتي براي مردم بود اميد که آنان پند گيرند (۴۳)
وَ مَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنَا إِلَىٰ مُوسَى الْأَمْرَ وَ مَا کُنتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ ﴿٤٤﴾
و، چون امر پيامبري را به موسي واگذاشتيم تو در جانب غربي طور نبودي و از گواهان نيز نبودي (۴۴)
وَلَـٰکِنَّا أَنشَأْنَا قُرُونًا فَتَطَاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ ۚ وَ مَا کُنتَ ثَاوِيًا فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَلَـٰکِنَّا کُنَّا مُرْسِلِينَ ﴿٤٥﴾
ليکن ما نسلهايي پديد آورديم و عمرشان طولاني شد و تو در ميان ساکنان شهر مدين مقيم نبودي تا آيات ما را بر ايشان بخواني ليکن ما بوديم که فرستنده پيامبران بوديم (۴۵)
وَ مَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا وَلَـٰکِن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّکَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَکَّرُونَ ﴿٤٦﴾
و آندم که موسي را ندا درداديم تو در جانب طور نبودي، ولي اين اطلاع تو رحمتي است از پروردگار تو تا قومي را که هيچ هشداردهندهاي پيش از تو برايشان نيامده است بيم دهي باشد که آنان پندپذيرند (۴۶)
وَ لَوْلَا أَن تُصِيبَهُم مُّصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَيَقُولُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿٤٧﴾
و اگر نبود که وقتي به سزاي پيشفرست دستهايشان مصيبتي به ايشان برسد بگويند: پروردگارا، چرا فرستادهاي به سوي ما نفرستادي تا از احکام تو پيروي کنيم و از مومنان باشيم قطعا در کيفر آنان شتاب ميکرديم (۴۷)
فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا لَوْلَا أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَىٰ ۚ أَوَلَمْ يَکْفُرُوا بِمَا أُوتِيَ مُوسَىٰ مِن قَبْلُ ۖ قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا وَ قَالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کَافِرُونَ ﴿٤٨﴾
پس، چون حق از جانب ما برايشان آمد، گفتند: چرا نظير آنچه به موسي داده شد به او داده نشده است؟ آيا به آنچه قبلا به موسي داده شد کفر نورزيدند؟ گفتند: دو ساحر با هم ساختهاند و گفتند: ما همه را منکريم (۴۸)
قُلْ فَأْتُوا بِکِتَابٍ مِّنْ عِندِ اللَّـهِ هُوَ أَهْدَىٰ مِنْهُمَا أَتَّبِعْهُ إِن کُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٤٩﴾
بگو: پس اگر راست ميگوييد کتابي از جانب خدا بياوريد که از اين دو هدايت کنندهتر باشد تا پيرويش کنم (۴۹)
فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ ۚ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّـهِ ۚ إِنَّ اللَّـهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴿٥٠﴾
پس اگر تو را اجابت نکردند بدان که فقط هوسهاي خود را پيروي ميکنند و کيست گمراهتر از آنکه بيراهنمايي خدا از هوسش پيروي کند؟ بيترديد خدا مردم ستمگر را راهنمايي نميکند (۵۰)
وَ لَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَکَّرُونَ ﴿٥١﴾
و به راستي اين گفتار را براي آنان پي در پي و به هم پيوسته نازل ساختيم اميد که آنان پند پذيرند (۵۱)
الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْکِتَابَ مِن قَبْلِهِ هُم بِهِ يُؤْمِنُونَ ﴿٥٢﴾
کساني که قبل از آن کتاب آسماني به ايشان دادهايم آنان به قرآن ميگروند (۵۲)
وَ إِذَا يُتْلَىٰ عَلَيْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّنَا إِنَّا کُنَّا مِن قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ ﴿٥٣﴾
و، چون بر ايشان فرو خوانده ميشود ميگويند: بدان ايمان آورديم که آن درست است و از طرف پروردگار ماست؛ ما پيش از آن هم از تسليمشوندگان بوديم (۵۳)
أُولَـٰئِکَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا وَ يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ ﴿٥٤﴾
آنانند که به پاس آنکه صبر کردند و براي آنکه بدي را با نيکي دفع مينمايند و از آنچه روزيشان دادهايم انفاق ميکنند دو بار پاداش خواهند يافت (۵۴)
وَ إِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ سَلَامٌ عَلَيْکُمْ لَا نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ ﴿٥٥﴾
و، چون لغوي بشنوند از آن روي برميتابند و ميگويند: کردارهاي ما از آن ما و کردارهاي شما از آن شماست سلام بر شما جوياي مصاحبت نادانان نيستيم (۵۵)
إِنَّکَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَـٰکِنَّ اللَّـهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ ۚ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ ﴿٥٦﴾
در حقيقت تو هر که را دوست داري نميتواني راهنمايي کني ليکن خداست که هر که را بخواهد راهنمايي ميکند و او به راهيافتگان داناتر است (۵۶)
وَ قَالُوا إِن نَّتَّبِعِ الْهُدَىٰ مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا ۚ أَوَلَمْ نُمَکِّن لَّهُمْ حَرَمًا آمِنًا يُجْبَىٰ إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَيْءٍ رِّزْقًا مِّن لَّدُنَّا وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿٥٧﴾
و گفتند: اگر با تو از نور هدايت پيروي کنيم از سرزمين خود ربوده خواهيم شد آيا آنان را در حرمي امن جاي نداديم که محصولات هر چيزي که رزقي از جانب ماست به سوي آن سرازير ميشود؟ ولي بيشترشان نميدانند (۵۷)
وَ کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا ۖ فَتِلْکَ مَسَاکِنُهُمْ لَمْ تُسْکَن مِّن بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِيلًا ۖ وَ کُنَّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ ﴿٥٨﴾
و چه بسيار شهرها که هلاکش کرديم، زيرا زندگي خوش آنها را سرمست کرده بود اين است سراهايشان که پس از آنان جز براي عده کمي مورد سکونت قرار نگرفته و ماييم که وارث آنان بوديم (۵۸)
وَ مَا کَانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَىٰ حَتَّىٰ يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا ۚ وَ مَا کُنَّا مُهْلِکِي الْقُرَىٰ إِلَّا وَ أَهْلُهَا ظَالِمُونَ ﴿٥٩﴾
و پروردگار تو هرگز ويرانگر شهرها نبوده است تا پيشتر در مرکز آنها پيامبري برانگيزد که آيات ما را بر ايشان بخواند و ما شهرها را تا مردمشان ستمگر نباشند ويرانکننده نبودهايم (۵۹)
وَ مَا أُوتِيتُم مِّن شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ زِينَتُهَا ۚ وَ مَا عِندَ اللَّـهِ خَيْرٌ وَ أَبْقَىٰ ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿٦٠﴾
و هر آنچه به شما داده شده است کالاي زندگي دنيا و زيور آن است و لي آنچه پيش خداست بهتر و پايدارتر است؛ مگر نميانديشيد؟ (۶۰)
أَفَمَن وَعَدْنَاهُ وَعْدًا حَسَنًا فَهُوَ لَاقِيهِ کَمَن مَّتَّعْنَاهُ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ ﴿٦١﴾
آيا کسي که وعده نيکو به او دادهايم و او به آن خواهد رسيد مانند کسي است که از کالاي زندگي دنيا بهرهمندش گردانيدهايم، ولي او روز قيامت از جمله احضارشدگان در آتش است؟ (۶۱)
وَ يَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَکَائِيَ الَّذِينَ کُنتُمْ تَزْعُمُونَ ﴿٦٢﴾
و به ياد آور روزي را که آنان را ندا ميدهد و ميفرمايد: آن شريکان من که ميپنداشتيد کجايند؟ (۶۲)
قَالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنَا هَـٰؤُلَاءِ الَّذِينَ أَغْوَيْنَا أَغْوَيْنَاهُمْ کَمَا غَوَيْنَا ۖ تَبَرَّأْنَا إِلَيْکَ ۖ مَا کَانُوا إِيَّانَا يَعْبُدُونَ ﴿٦٣﴾
آنان که حکم عذاب بر ايشان واجب آمده ميگويند: پروردگارا، اينانند کساني که گمراه کرديم گمراهشان کرديم همچنانکه خود گمراه شديم از آنان به سوي تو بيزاري ميجوييم ما را نميپرستيدند بلکه پندار خود را دنبال ميکردند (۶۳)
وَ قِيلَ ادْعُوا شُرَکَاءَکُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَرَأَوُا الْعَذَابَ ۚ لَوْ أَنَّهُمْ کَانُوا يَهْتَدُونَ ﴿٦٤﴾
و به آنان گفته ميشود: شريکان خود را فرا خوانيد پس آنها را ميخوانند، ولي پاسخشان نميدهند و عذاب را ميبينند و آرزو ميکنند کهاي کاش هدايتيافته بودند (۶۴)
وَ يَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ ﴿٦٥﴾
و روزي را که خدا آنان را ندا درميدهد و ميفرمايد: فرستادگان ما را چه پاسخ داديد؟ (۶۵)
فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنبَاءُ يَوْمَئِذٍ فَهُمْ لَا يَتَسَاءَلُونَ ﴿٦٦﴾
پس در آن روز اخبار بر ايشان پوشيده گردد و از يکديگر نميتوانند بپرسند (۶۶)
فَأَمَّا مَن تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَعَسَىٰ أَن يَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ ﴿٦٧﴾
و، اما کسي که توبه کند و ايمان آورد و به کار شايسته پردازد اميد که از رستگاران باشد (۶۷)
وَ رَبُّکَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَ يَخْتَارُ ۗ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ ۚ سُبْحَانَ اللَّـهِ وَ تَعَالَىٰ عَمَّا يُشْرِکُونَ ﴿٦٨﴾
و پروردگار تو هر چه را بخواهد ميآفريند و برميگزيند و آنان اختياري ندارند منزه است خدا و از آنچه با او شريک ميگردانند برتر است (۶۸)
وَ رَبُّکَ يَعْلَمُ مَا تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ مَا يُعْلِنُونَ ﴿٦٩﴾
و آنچه را سينههايشان پوشيده يا آشکار ميدارد پروردگارت ميداند (۶۹)
وَ هُوَ اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَىٰ وَ الْآخِرَةِ ۖ وَ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿٧٠﴾
و اوست خدايي که جز او معبودي نيست در اين سراي نخستين و در آخرت ستايش از آن اوست و فرمان او راست و به سوي او بازگردانيده ميشويد (۷۰)
قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّـهُ عَلَيْکُمُ اللَّيْلَ سَرْمَدًا إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَـٰهٌ غَيْرُ اللَّـهِ يَأْتِيکُم بِضِيَاءٍ ۖ أَفَلَا تَسْمَعُونَ ﴿٧١﴾
بگو: هان چه ميپنداريد اگر خدا تا روز رستاخيز شب را بر شما جاويد بدارد؛ جز خداوند کدامين معبود براي شما روشني ميآورد؟ آيا نميشنويد؟ (۷۱)
قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّـهُ عَلَيْکُمُ النَّهَارَ سَرْمَدًا إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَـٰهٌ غَيْرُ اللَّـهِ يَأْتِيکُم بِلَيْلٍ تَسْکُنُونَ فِيهِ ۖ أَفَلَا تُبْصِرُونَ ﴿٧٢﴾
بگو: هان چه ميپنداريد اگر خدا تا روز قيامت روز را بر شما جاويد بدارد؛ جز خداوند کدامين معبود براي شما شبي ميآورد که در آن آرام گيريد آيا نميبينيد؟ (۷۲)
وَ مِن رَّحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْکُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿٧٣﴾
و از رحمتش برايتان شب و روز را قرار داد تا در اين يک بياراميد و در آن يک از فزونبخشي او روزي خود بجوييد باشد که سپاس بداريد (۷۳)
وَ يَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَکَائِيَ الَّذِينَ کُنتُمْ تَزْعُمُونَ ﴿٧٤﴾
و ياد کن روزي را که ندايشان ميکند و ميفرمايد: آن شريکان که ميپنداشتيد کجايند؟ (۷۴)
وَ نَزَعْنَا مِن کُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا فَقُلْنَا هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّـهِ وَ ضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُوا يَفْتَرُونَ ﴿٧٥﴾
و از ميان هر امتي گواهي بيرون ميکشيم و ميگوييم: برهان خود را بياوريد پس بدانند که حق از آن خداست و آنچه برميبافتند از دستشان ميرود (۷۵)
إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِن قَوْمِ مُوسَىٰ فَبَغَىٰ عَلَيْهِمْ ۖ وَ آتَيْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ ۖ إِنَّ اللَّـهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ ﴿٧٦﴾
قارون از قوم موسي بود و بر آنان ستم کرد و از گنجينهها آن قدر به او داده بوديم که کليدهاي آنها بر گروه نيرومندي سنگين ميآمد آنگاه که قوم وي بدو گفتند: شادي مکن که خدا شاديکنندگان را دوست نميدارد (۷۶)
وَ ابْتَغِ فِيمَا آتَاکَ اللَّـهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ ۖ وَ لَا تَنسَ نَصِيبَکَ مِنَ الدُّنْيَا ۖ وَ أَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّـهُ إِلَيْکَ ۖ وَ لَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ ۖ إِنَّ اللَّـهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ ﴿٧٧﴾
و با آنچه خدايت داده سراي آخرت را بجوي و سهم خود را از دنيا فراموش مکن و همچنانکه خدا به تو نيکي کرده نيکي کن و در زمين فساد مجوي که خدا فسادگران را دوست نميدارد (۷۷)
قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَىٰ عِلْمٍ عِندِي ۚ أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّـهَ قَدْ أَهْلَکَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثَرُ جَمْعًا ۚ وَ لَا يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ ﴿٧٨﴾
قارون گفت: من اينها را در نتيجه دانش خود يافتهام آيا وي ندانست که خدا نسلهايي را پيش از او نابود کرد که از او نيرومندتر و مالاندوزتر بودند؟ ولي اين گونه مجرمان را نيازي به پرسيده شدن از گناهانشان نيست (۷۸)
فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ ۖ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ ﴿٧٩﴾
پس قارون با کوکبه خود بر قومش نمايان شد؛ کساني که خواستار زندگي دنيا بودند گفتند:اي کاش مثل آنچه به قارون داده شده به ما هم داده ميشد واقعا او بهره بزرگي از ثروت دارد (۷۹)
وَ قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّـهِ خَيْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا وَ لَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ ﴿٨٠﴾
و کساني که دانش واقعي يافته بودند گفتند: واي بر شما! براي کسي که گرويده و کار شايسته کرده پاداش خدا بهتر است و جز شکيبايان آن را نيابند (۸۰)
فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا کَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّـهِ وَمَا کَانَ مِنَ الْمُنتَصِرِينَ ﴿٨١﴾
آنگاه قارون را با خانهاش در زمين فرو برديم و گروهي نداشت که در برابر عذاب خدا او را ياري کنند و خود نيز نتوانست از خود دفاع کند (۸۱)
وَ أَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَکَانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْکَأَنَّ اللَّـهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ ۖ لَوْلَا أَن مَّنَّ اللَّـهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا ۖ وَيْکَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْکَافِرُونَ ﴿٨٢﴾
و همان کساني که ديروز آرزو داشتند به جاي او باشند صبح ميگفتند: واي مثل اينکه خدا روزي را براي هر کس از بندگانش که بخواهد گشاده يا تنگ ميگرداند و اگر خدا بر ما منت ننهاده بود ما را هم به زمين فرو برده بود؛ واي گويي که کافران رستگار نميگردند (۸۲)
تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا ۚ وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ ﴿٨٣﴾
آن سراي آخرت را براي کساني قرار ميدهيم که در زمين خواستار برتري و فساد نيستند و فرجام خوش از آن پرهيزگاران است (۸۳)
مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا ۖ وَ مَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ إِلَّا مَا کَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿٨٤﴾
هر کس نيکي به ميان آورد براي او پاداشي بهتر از آن خواهد بود و هر کس بدي به ميان آورد کساني که کارهاي بد کردهاند جز سزاي آنچه کردهاند نخواهند يافت (۸۴)
إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَىٰ مَعَادٍ ۚ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ مَن جَاءَ بِالْهُدَىٰ وَ مَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ﴿٨٥﴾
در حقيقت همان کسي که اين قرآن را بر تو فرض کرد يقينا تو را به سوي وعدهگاه بازميگرداند بگو: پروردگارم بهتر ميداند چه کس هدايت آورده و چه کس در گمراهي آشکاري است؟ (۸۵)
وَ مَا کُنتَ تَرْجُو أَن يُلْقَىٰ إِلَيْکَ الْکِتَابُ إِلَّا رَحْمَةً مِّن رَّبِّکَ ۖ فَلَا تَکُونَنَّ ظَهِيرًا لِّلْکَافِرِينَ ﴿٨٦﴾
و تو اميدوار نبودي که بر تو کتاب القا شود بلکه اين رحمتي از پروردگار تو بود پس تو هرگز پشتيبان کافران مباش (۸۶)
وَ لَا يَصُدُّنَّکَ عَنْ آيَاتِ اللَّـهِ بَعْدَ إِذْ أُنزِلَتْ إِلَيْکَ ۖ وَادْعُ إِلَىٰ رَبِّکَ ۖ وَ لَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِينَ ﴿٨٧﴾
و البته نبايد تو را از آيات خدا بعد از آنکه بر تو نازل شده است باز دارند و به سوي پروردگارت دعوت کن و زنهار از مشرکان مباش (۸۷)
وَ لَا تَدْعُ مَعَ اللَّـهِ إِلَـٰهًا آخَرَ ۘ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ کُلُّ شَيْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿٨٨﴾
و با خدا معبودي ديگر مخوان خدايي جز او نيست جز ذات او همه چيز نابودشونده است فرمان از آن اوست و به سوي او بازگردانيده ميشويد (۸۸)
بازار