نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
دیدنی-خواندنی

حکایت/ ماجرای توبه ‎سر دسته ‎راهزنان

منبع
راسخون
بروزرسانی
حکایت/ ماجرای توبه ‎سر دسته ‎راهزنان
راسخون/ يکي از علماء از کربلا و نجف برمي گشت ولي در راه برگشت در اطراف کرمانشاه و همدان گرفتار دزدان شده و هر چه او و رفقايش داشتند، همه را سارقين غارت نمودند. آن عالم مي گويد: «من کتابي داشتم که سالها با زحمت و مشقّت زيادي آن را نوشته بودم و چون خيلي مورد علاقه ام بود در سفر و حضر با من همراه بود، اتفاقاً کتاب ياد شده نيز به سرقت رفت، به ناچار به يکي از سارقين گفتم من کتابي در ميان اموالم داشتم که شما آن را به غارت برده ايد و اگر ممکن است آن را به من برگردانيد زيرا بدرد شما نمي خورد». آن شخص گفت: «ما بدون اجازه رئيس نمي توانيم کتاب شما را پس بدهيم و اصلاً حق نداريم دست به اموال بزنيم». گفتم: «رئيس شما کجا است». گفت: «پشت اين کوه جايگاه او است». لذا من به همراهي آن دزد به نزد رئيسشان رفتيم، وقتي وارد شديم ديدم که رئيس دزدها نماز مي خواند. موقعي که از نماز فارغ شد آن دزد به رئيس خود گفت: «اين عالم يک کتابي بين اموال دارد و آن را مي خواهد و ما بدون اجازه ‎ ي شما نخواستيم بدهيم». من به رئيس دزدها گفتم: «اگر شما رئيس راهزنان هستيد، پس اين نماز خواندن چرا؟ نماز کجا؟ دزدي کجا؟». گفت: «درست است که من رئيس راهزنان هستم ولي چيزي که هست، انسان نبايد رابطه ‎ ي خود را با خدا به کلّي قطع کند و از خدا تماماً روي گردان شود، بلکه بايد يک راه آشتي را باقي گذارد. حالا که شما عالميد به احترام شما اموال را برمي گردانيم». و دستور داد همين کار را کردند و ما هم خوشحال با اموالمان به راهمان ادامه داديم. پس از مدّتي که به کربلا و نجف برگشتم، روزي در حرم امام حسين - عليه السّلام - همان مرد را ديدم که با حال خضوع و خشوع گريه و دعا مي کرد. وقتي که مرا ديد شناخت و گفت: «مرا مي شناسي؟» گفتم: «آري!» گفت: «چون نماز را ترک نکردم و رابطه ام با خدا ادامه داشت، خدا هم توفيق توبه داده و از دزدي دست برداشتم و هر چه از اموال مردم نزد من بود، به صاحبانشان برگرداندم و هر که را نمي شناختم از طرف آنها صدقه دادم و اکنون توفيق توبه و زيارت پيدا کرده‌ام ».[۱] [۱]. کتاب پاداشها و کيفرها.
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره