نماد آخرین خبر

داستان های واقعی/ خدا می رساند

منبع
مشرق
بروزرسانی
داستان های واقعی/ خدا می رساند
مشرق/ مجيد از بچه‌هاي جنوب شهري لوطي مسلک بود. «مجيد بربري» صدايش مي کردند، چون گاهي پاي دخل نانوايي دايي‌هاي پدرش مي رفت تا اگر مستمندي را مي‌شناسد، نان مجاني به دستش بدهد. خودش نيسان داشت و چون زبر و زرنگ بود، درآمد خوبي هم داشت. بعضي روزها کلي با نيسانش کار مي‌کرد، اما روز بعد پول بنزينش را از من قرض مي‌گرفت، خوش حساب هم بود. ته توي کارش را که درمي آوردي، مي‌فهميدي کل درآمد روز قبلش را بخشيده. تکه کلامش هم اين بود:«خدا بزرگ است، مي‌رساند». خاطرات شهيد مدافع حرم مجيد قربانخاني
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره