داستانک/ قصه باز تکراریست
آخرين خبر/ مي دانم رقيه؛ چه قدر سخت است آن لحظه که سر خونين پدرت را آوردند و ... و تو مردي!
مي داني رقيه؛ من هر روز آن لحظه که دختر همسايه گيسوان غمزه اش را در باد رها مي کند و آن سوتر نگاه نامحرم، غمزه اش را مي دزدد، سر خونين پدرم را مي آورند و ... و من هر روز مي ميرم و ...
و تو مي داني رقيه!
ليلا سادات باقري - تهران