برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo

امدادهای غیبی امام زمان(عج) را در شب‌های عملیات درک می‌کردیم

منبع
شبستان
بروزرسانی
امدادهای غیبی امام زمان(عج) را در شب‌های عملیات درک می‌کردیم

شبستان/ سرهنگ «عباس کيايي»، فرمانده اسبق لشکر 10 سيدالشهداء(ع)، فرمانده گردان ضد زره از تيپ نينوا در دوران دفاع مقدس و از جانبازان سرافراز کشور مي گويد:

انس و ارتباط با امام زمان(عج) در جبهه ها چه آثار و برکاتي از نظر گره گشايي ها و نيز اميدبخشي به رزمندگان در عمليات ها داشت؟

ما دلخوش به آن هستيم که حساس ترين زمان عمرمان در کنار بهترين افراد گذشت و هيچ گاه حال همرزمان و شهدا را فراموش نمي کنيم، از ياد نمي بريم که فکر و ذکر امام زمان(عج) چه تاثيري بر مقاومت و ايثار رزمندگان و شهدا داشت.
هر کس با هدفي وارد ميدان جنگ مي شود، برخي براي پست و مقام، برخي براي پول و ثروت و ... وارد ميدان جنگ مي شوند اما ما با تاسي به قيام عاشوراي حسيني(ع) وارد ميدان دفاع مقدس شديم.

شب هاي عمليات وجود و حضور معنوي امام زمان(عج) دلگرم کننده بچه ها بود، سربند «يا صاحب الزمان(عج)» مي بستند و ذکر و نام حضرت(عج) به بچه ها کمک و حتي در مشکل ترين عمليات ها، موانع را برطرف مي کرد.
رزمندگان اعتقاد داشتند اگر قرار است امام زمان(عج) ظهور کنند، بايد زمينه آن فراهم شود.

در هنگام عمليات ها و لحظات سخت دفاع مقدس اين توسل و ذکر و نام چه موانعي را برطرف مي کرد؟

هر جا کار در سنگرهاي کمين و عمليات ها گره مي خورد، نام امام زمان(عج) و توسل به آن حضرت(ع) مشکل‌گشا بود، اساساً از ذکرها و توسلات اصلي بچه ها در شب هاي عمليات «يا صاحب الزمان(عج)» بود و به مدد اين توسلات و اذکار اتفاقات عجيب و امدادهاي غيبي بسيار رخ مي داد و اينها نبود مگر به دليل حضور معنوي امام مهدي(عج) در جبهه ها.

در دوران هشت سال دفاع مقدس در صحنه هاي مختلف، لحظه هايي پيش مي آمد که حضور امام زمان(عج) را به ويژه از نظر  امدادهاي غيبي حس مي کرديم؛ براي مثال پيش مي آمد که همه روند يک عمليات را انجام مي داديم اما کار گره مي خورد، اينجا بود که با توسل به امام زمان(عج) و ياد و ذکر ايشان موانع را برطرف مي کرديم.

نقطه عطفي از تاثير ذکر و ياد امام زمان(عج) و توسل به آن حضرت(ع) در گره گشايي عمليات ها در ذهن داريد که تعريف کنيد.
در عمليات «طريق القدس» مربوط به آزادسازي شهر بُستان که از شهرهاي مرزي و اولين شهري است که اشغال شد و دروازه ورود عراقي ها به خوزستان به حساب مي آمد، به خوبي از نزديک تاثير اين توسل و ذکر و ياد را به چشم ديدم و درک کردم.


صدام تاکيد داشت که اگر بستان را آزاد کنند کليد دفترم را به ايراني ها مي دهم؛ براي همين اهميت بود که فرماندهان تصميم به آزادسازي گرفتند، اين عمليات با رمز «يا حسين(ع)» شروع و شهر آزاد شد. اما براي آنکه از پاتک عراقي ها در امان باشد به ما دستور دادند که پيشروي کنيد و تا مرز برويد تا اگر عراقي ها پاتک زدند ايستادگي کنيد.

رسيديم به جايي به نام «پل سابله» که از نظر استراتژيک براي ما بسيار مهم بود و عراقي ها نبايد از آن عبور مي کردند.

ما جوان بوديم و فاقد تجربه جنگ، براي اولين بار بود که در جنگ حضور مي يافتيم اما حال و هواي جبهه طوري ديگر بود، الفت ها، مهرباني ها و يکرنگي ها حال و هواي ديگري به جبهه ها مي داد ... در شعارهاي حماسي به امام زمان(عج) توجهي ويژه داشتيم.

چطور شد که در آزادسازي شهر بستان توسل به امام زمان(عج) به رزمندگان کمک کرد؟
همانطور که گفتم ما در پل سابله مستقر شديم و احتمال پاتک عراق را مي داديم؛ دو روز بود نخوابيده بوديم و بشدت احساس خستگي مي کرديم، روز سوم از ساعت سه بعدازظهر عراق با توپخانه آتش سنگين بر سر ما ريخت تا تلفات بگيرد و سنگرها را از بين ببرد.


از اين رو، سنگر به سنگر هماهنگ کرديم که اگر عراقي ها از پل عبور کنند، ممکن است بستان مجدد سقوط کند و خون شهيدان پايمال شود، براي همين هم دو تيربارچي، دو تک تيرانداز و دو آرپي‌جي‌زن را در پل سابله مستقر کرديم.
آن روز قرار بود من تا 12 شب پاس‌بخش باشم؛ آتش ريزي دشمن هم از ساعت سه عصر شروع شده بود و بي امان مي زد و ما تجربه نداشتيم که اين آتش يعني دشمن مهياي حمله به ما است!

از آنجايي که بچه ها دو شب نخوابيده و خسته بودند، از خستگي بسيار خواب شان برد البته نگهبانان بيدار بودند و شخصاً به سنگرها سر مي زدم؛ حوالي ساعت 11 شب بود که آتش دشمن قطع شد، من تصور کردم خسته شده و دست کشيده اند غافل از آنکه نيروهاي پياده آنها نزديک ما هستند!

ساعت 12 رفتم تا پاس‌بخش بعدي را بيدار کنم که صداي ايست شنيدم بعد از آن درگيري وحشتناکي شروع و از چندين جانب تير به سمت بچه ها شليک شد، چون بدون آنکه ما متوجه شويم نزديک به 400 -500 عراقي با بلم آمده و ما را محاصره کرده بودند و ما صداي عراقي ها را از پشت سر مي شنيديم. با فرياد، بچه ها را از خواب بيدار کرديم ...


بعد چه شد؟
من پشت تيربار متوجه شدم در محاصره هستيم، دو سه ساعتي اين درگيري ها ادامه داشت، بچه ها تير مي خوردند و صداي ناله ها بلند بود ...
شهيد «حسين وهابي» که براي من مهمات مي آورد، پيغام آورد که اگر صداي تيربار کيايي قطع شود، بچه ها را قتل عام مي کنند؛ از راست و چپ و مقابل ما را مي زدند. يک مرتبه صداي غرش تانک را شنيدم و عراقي ها با منور منطقه را مثل روز روشن کردند تا رفت و آمدها و نوع استقرار ما را شناسايي کنند.

اولين تانک را با آرپي جي و فرياد «يا صاحب الزمان(عج)»، زديم البته چون فاصله تانک با آرپي جي کم بود منفجر نشد، فقط آسيب ديد.
تانک بعدي آمد و آرپي جي دوم هم با فرياد «يا صاحب الزمان(عج)» شليک شد و تانک ها روي پل زمين گير شدند و محاصره همچنان ادامه داشت.

آن شب به اندازه هزار سال طول کشيد ...
اين وضعيت تا گرگ و ميش صبح ادامه داشت تا صداي شليک ها کم شد اما سنگرها و خاکريزها از هم بي خبر بودند، در همان حال يک جوان 15- 16 ساله اصفهاني آمد جلوي سنگر و با آن لهجه شيرين گفت چرا کُپ کرديد؟! آدم يک بار به دنيا مي آيد و يک بار مي ميرد.

گفتم: چه کنيم؟ گفت: هر چه من مي گويم تکرار کنيد؛ گفت: الله اکبر، يا صاحب الزمان(عج) ما نيز تکرار کرديم، بعد از ما سنگر کناري تکرار کرد و سنگر به سنگر تا آخر خاکريز، اين فريادها به پا خاست.

روحيه گرفتيم و دو گروه شديم و مقاومت را ادامه داديم و نگذاشتيم بستان دوباره سقوط کند؛ آنجا بود که عظمت و بزرگي ياد خدا و برکات امداد از امام زمان(عج) را به عينه درک کردم. آن فريادهاي «يا صاحب الزمان(عج)» کار خودش را کرد و شد آنچه بايد مي شد.

امروز آن دلدادگي ها و توسلات و ارتباطات بايد چطور در ميانه جنگ نرم خود را نشان دهد و ميدانداري کند

جنگ سخت ما تمام شده اما جنگ نرم ادامه دارد از اين رو، بايد فرهنگ مقاومت و بصيرت را به جوانان منتقل کنيم.
تنها راه سعادت و استقلال ما پيمودن راه شهدا است چون شهدا از هر چه در اين دنيا بود، گذشتند و اصطلاحاً دنيا را سه طلاقه کردند؛ آن دست کشيدن ها از عزيزان و ديگر تعلقات در دوران دفاع مقدس براي دين و وطن الگوي خوبي در پيروي و حفظ عزت کشور است.

شب هاي عمليات و سفارش شهدا در آخرين لحظات را فراموش نمي کنيم آنها رفتند تا بستر را براي ظهور امام زمان(عج) آماده کنند اگر جنگيدند و شهيد و اسير و جانباز شدند براي هدفي مقدس بود تا جامعه عاري از فساد و ظلم شود و امام مهدي(عج) ظهور کنند اما متاسفانه ما غفلت کرديم و دشمن تا پشت گوش مان آمده است.

در جبهه جايي داريم به نام نقطه الحاق يعني محل ملحق شدن يگان ها، اگر الحاق رخ دهد مي توان پيروز شد امروز دشمن داخلي و خارجي تلاش دارد به نقطه الحاق درباره ما دست بيابد، اگر چنين شود چنان آتشي به جان کشور مي زنند که چند قرن به عقب باز گرديم!

بايد بدانيم دست به دامن غرب شدن بيهوده است چون آنها سربلندي و استقلال ما را نمي خواهند.

 

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره
اخبار بیشتر درباره