حماسه آریو برزن و مقاومت تا آخرین نفر
فراديد/نامش را آريو برزن نوشتهاند که البته آن زمان نامي رايج ميان پارسها بود. پدرش ارتهباز از سرداران بزرگ آن روزگار و يکي از فرماندهان جنگ بدفرجام گوگمل بود.
بعد از شکست در گوگمل و عقبنشيني داريوش سوم و سردارانش به مادها، وظيفه دفاع از پارس را به عهده گرفت و درسآموخته از تجربه جنگهاي قبلي، شيوه ديگري را براي مواجهه با اسکندر و سپاه مقدوني به کار بست.
از آنجا که رويارويي مستقيم با دشمن در دشت باز را روشي ناکارآمد و از پيش شکست خورده ميديد به کمين و غافلگيري روي آورد و در يکي از تنگههاي منتهي به پارس (احتمالا تنگ تکاب در ۴۵ کيلومتري غرب دهدشت امروز) به انتظار اسکندر نشست.
پيشبينياش اين بود که دشمن حتما اين مسير را براي پيشروي انتخاب ميکند و از اين رو استحکامات و ديوارهاي آن ناحيه را تقويت کرد و بيستوچند هزار سربازي را که با خود به آنجا آورده بود، براي جنگي متفاوت با جنگهاي پيشين در گردانهايي جديد سازمان داد.
البته براي دشمن راههاي امنتر و مطمئنتري هم در رسيدن به پارس وجود داشت، اما عبور از اين گذرگاه، مسير را بسيار کوتاه ميکرد و راهي مستقيم ولو سخت به قلب شاهنشاهي هخامنشي - که اسکندر به اشغال هر چه سريعتر آن اصرار داشت - بود.
ادامه ماجرا که گويا به چنين روزهايي از سال ۳۳۰ قبل از ميلاد برميگردد از فصلهاي مشهور تاريخ ماست (هرچند شايد تاريخ وقوع حادثه چندان دقيق نباشد.) سپاه دشمن قدم به آن گذرگاه تنگ گذاشت و در تله آريو برزن افتاد. شمار زيادي از مقدونيها زير سنگهايي که از روي بلندي به پايين ميغلتيدند له و کشته شدند و دست و پاي بسياري ديگر از آنها هم شکسته و خرد شد.
سنگها چند گردان ديگر را هم که براي بالا رفتن از تنگه تلاش ميکردند، فرو ماليدند و تلفات سنگيني به مهاجمان تحميل کردند. اسکندر که چنين ضربهاي را پيشبيني نميکرد، مدتي گيج و مبهوت ماند، اما بعد - به اصرار و نهيب برخي فرماندهان همراهش - با خشم و به اکراه دستور به عقبنشيني داد و باقيمانده سربازانش را به هر زحمتي که بود از آن مهلکه بيرون کشيد.
شکست مقدونيها قطعي به نظر ميرسيد، اما چوپاني که چندي قبل اسيرشان شده بود و منطقه را خوب ميشناخت (و گويا کينهاي قديمي هم از پارسها داشت) راه ديگري نشانشان داد. کورهراهي که اسکندر و سربازانش را به پشت اردوگاه اصلي آريو برزن ميرساند و برتري موضع را - که عامل برتري در نخستين درگيري بود - از مدافعان ميگرفت.
اسکندر بخشي از سپاهش را در اردو نگه داشت و خودش به راهنمايي آن چوپان، پيشاپيش بخش ديگر سپاه قدم در کورهراه گذاشت.
مسير براي مقدونيها بسيار سخت بود؛ تا جايي که در بين راه به نيت چوپان و نيز به آشنايي او با منطقه شک کردند، اما سرانجام به مقر مدافعان پارس رسيدند. اين بار اين آريو برزن بود که غافلگير شد و در اردوگاهش به محاصره افتاد. همراه با سربازانش دليرانه جنگيد و حتي خط محاصره دشمن را شکست.
سوار بر اسب به همراه جمعي از سربازانش راهي پارس شد تا زودتر از مقدونيها به آنجا برسد و پايتخت را براي مقاومت آماده کند. اما دوباره اين بار ميان آن بخش ديگر سپاه مقدوني گرفتار شد و در آن شب تيره و تاري که جهان يکسره بر ضدش ميکوشيد براي آخرين بار به جنگ ايستاد و همراه با سربازانش که يکي بعد از ديگري به خاک ميافتادند، کشته شد.»