دختر شیرازی؛ از شاگرد ممتازی تا یک کار سخت و مردانه
ايلنا/ تنها زن جوشکار ايران، از داستان عجيب زندگياش ميگويد: بهخاطر پيشنهادات غيراخلاقي زياد، هميشه تحت فشار بودم! او يک زن جوشکار است. با کار کردنش مخالفت کردند. فارغالتحصيل معماري است. وقتي به عنوان دانشجوي ممتاز برايش دست ميزدند، خودش نبود که ببيند، چون بالاي سر پدر در حال احتضارش بود. وي تنها زن جوشکار يک سايت نفتي است. اين زن ميگويد: «مردم شهر مقابل محل کارم جمع شده بودند. ميخواستند من از آنجا بروم. شهر کوچک بود و من تنها زنِ جوشکار بين آن همه مرد بودم. همه عصبي بودند. همهشان ميخواستند من آنجا نباشم. ترسيده بودم کارم را از دست بدهم. ميترسيدم از نگهباني بگذرند و به داخل کارگاه بيايند. اما من راحت به اينجا نرسيده بودم که راحت برگردم. ماندم. آنقدر ماندم تا به حضورم عادت کردند.» او يک کارگر زن است که به درخواست خودش در اين گزارش با نام مستعار “لعيا مرادي” از او نام ميبريم. لعيا ۳۴ ساله است. از آن روزها ۴سال ميگذرد. ميگويد: «پدر و مادرم از هم جدا شده بودند و وضعيت ماليمان بعد از جدايي خوب نبود. پدرم ورشکست شده بود. رابطهي هيچکس با پدرم خوب نبود. پيشدانشگاهي بودم که به خاطر پيگيري کارهاي پدرم راهي دادگاه شدم اما نميتوانستم هم براي کنکور بخوانم و هم به دنبال کار پدرم باشم. قيد دانشگاه را زدم. با چرم کيف درست ميکردم و ميفروختم. ۳سال بعد با اصرار، برادرانم را به دانشگاه فرستادم.» “لعيا مرادي” اهل شيراز است. ميگويد: «ميخواستم راهنماي تور شوم اما بايد حداقل مدرک کارشناسي ميداشتم. همان سال کنکور دادم و مشهد گردشگري و شيراز معماري قبول شدم. کاملا بين علاقهام و خانوادهاي که به من نياز داشت؛ مانده بودم.» لعيا به درخواست مادرش در شيراز ماند و معماري خواند. ميگويد: «سالهاي آخر دانشگاه بودم که پدرم به سرطان دچار شد. پروندهي شُکات پدرم دوباره به جريان افتاده بود. نميتوانستم سر کلاسها حاضر شوم. آن ترم هم درس ميخواندم و هم به دادگاه ميرفتم. هزينه مداواي پدرم بالا بود. برادرهايم رابطهشان با پدرم خوب نبود. براي همين خودم مانده بودم و خودم. روزهايم درس، دادگاه، کار و بيمارستان شده بود. آن ترم شاگرد ممتاز شدم. روز فارغالتحصيلي وقتي به عنوان دانشجوي ممتاز برايم دست ميزدند، من در دادگاه پيش پدرم بودم. پدرم همان سال فوت کرد.» لعيا از طريق سازمان فني و حرفهاي به کارگاههاي جوشکاري ميرود. کارگاههاي آن دوره مشروط به نمره ممتازي مهارتآموزان به اشتغال منجر ميشد. وي ميگويد: «با چرمدوزي درآمدي نداشتم و بايد درآمد ثابت پيدا ميکردم. خسته شده بودم. اطرافيانم اين تغيير مسير دادنهايم را بهانه کرده بودند و پسِ کلامشان اين بود که جوشکاري کار مردانه است. در محيط کاري همه مردند و خوبيت ندارد، يک زن در اين محلها باشد. گوشم بدهکار نبود. در کارگاهها ثبتنام کردم.» لعيا در بين مردان کارگاه نمره ممتازي ميآورد و وارد بازار کار جوشکاري ميشود. در طول مدت آموزش به علت مهاجرت خانوادهاش، تنها زندگي ميکند. ميگويد: «يک اتاق کوچک اجاره کرده بودم. اتاق آنقدر بود که بتوانم يک گاز کوچک روميزي و يک رختخواب داشته باشم. صبحها کارگاه بودم و باقي روز چرمدوزي ميکردم تا خرجم را دربياورم. بعد از پايان دوره به عنوان تنها جوشکار زن به يکي از سايتهاي نفتي در شهري جنوبي فرستاده شدم. همه چيز در ابتدا خوب بود تا اينکه مردم به حضورم اعتراض کردند. براي اينکه اعتراضها کمتر شود، در يکي از شهرکهاي اطراف اتاق کوچکي اجاره کردم. تنها دليلي که مانع از اخراجم ميشد کيفيت بالاي کارم و بعضا حمايتهاي سرمهندس اصلي سايت بود. زمان زيادي برد تا مردم کمکم به من و حضورم عادت کنند.» لعيا امروز، تنها زن جوشکار يک سايت بزرگ صنعتي است. به گفته خودش مشکلات محيط کارش به همين جا ختم نميشود. ميگويد: «در طول زندگي به خاطر زن بودنم، بارها پيشنهادات غيراخلاقي به من شده بود و من هر بار با برخورد قهري توانسته بودم، اعتراض کنم. اما اين بار ديگر توانم بريده بود. مدام در محيط کار تحت فشار بودم و پيشنهادهاي آزاردهندهاي به من ميشد. حالا ديگر سرمهندس سايت که از من حمايت ميکرد، تغيير کرده بود. مساله را به سرمهندس جديد گزارش دادم. در جوابم گفت اينجا محيط مردانه است و کارگران مرد ماههاي بسياري از خانه دور هستند. وقتي اين محيط را براي کار انتخاب کردي؛ بايد پيشبيني اين اتفاق را هم ميکردي. اين پاسخها و رفتارهاي غيراخلاقي آزارم ميداد. بارها به خودم گفتم لعيا راحت به اينجا نرسيدي که راحت از اينجا بروي. از آن ماجراها يک سال ميگذرد اما من عقب نخواهم نشست. امروز يکي از جوشکاران ارشد يکي از سايتهاي بزرگ صنعتي هستم. درآمدم خوب است و روي پاهاي خودم ميايستم. اگرچه شغلم ايجاب ميکند بر روي ستونهاي فلزي در آسمانها باشم.» لعيا از گوشه و کنايههايي که اين سالها شنيده است؛ رنجيدهخاطر است و ميگويد: «تنها به خاطر زن بودن از خانواده، از محيط کار، دوستان يا هرکس که فکرش بکنيد، طعنه و کنايه شنيدهام. اما من لعيا بودم و ادامه دادم. شيريني مقاومت بيشتر از هر چيز ديگريست. معتقدم همانطور که روزهاي اول مردم شهر را به حضورم عادت دادم مابقياش را هم ميتوانم. نميگويم امروز همه چيز تغيير کرده، نه! هنوز هم مشکلات در محيط کار به خاطر جنسيتام وجود دارد اما هيچکدام دليل نميشود که من عقب بنشينم.»