گفتگو با پدر شهید بویراحمدی حادثه تروریستی چابهار
بور نيوز/ حادثه تروريستي چابهار از جمله حوادثي بود که اگر از جان گذشتگي 4 تن از نيروهاي انتظامي نبود ، احتمالا به حادثه اي با تلفات بسيار سنگين مواجه مي شد. يکي از شهدايي که با از خودگذشتگي مانع ورود يک وانت با 500 کيلوگرم مواد منفجره به درون مقر نيروي انتظامي شد ، شهيد داريوش رنجبر از جوانان دلير استان کهگيلويه و بويراحمد بود که پيکرش دو روز پيش بر دستان هم استاني هايش رهسپار ديار ابدي شد. عامل حمله تروريستي چابهار قصد داشت وانت نيسان حامل 500کيلوگرم تي ان تي را وارد مقر نيروي انتظامي در چابهار کند اما فداکاري مأموران جلوي درِ ورودي باعث شد او در اجراي نقشهاش ناکام بماند و به ناچار خودرو را در خيابان منفجر کند. اما چه کساني مقابل عامل انتحاري ايستادگي کردند؟ آنطور که شواهد نشان ميدهد 4نفر از مأموران اجازه ورود به تروريست را ندادند که 2نفر از آنها به شهادت رسيدند و 2نفر ديگر بهشدت مجروح شدند و در بيمارستان تحت مداوا قرار دارند. خانوادههاي اين 4مأمور فداکار در گفتوگو با همشهري جزئيات فداکاري آنها را بازگو کردند. به پسرم افتخار ميکنم اللهقلي رنجبر، پدر شهيد داريوش رنجبر که خودش جانباز جنگ تحميلي است اين روزها حال و هواي عجيبي دارد. او ميگويد: از اينکه پسر ارشدش را از دست داده ناراحت است اما به خاطر اينکه پسرش در راه کشورش جانش را فدا کرده خوشحال است. او با صداي گرفتهاش ميگويد: «داريوش پسر اولم بود. 23سال داشت و بعد از 3سال که دانشجوي دانشکده افسري بود از 2سال پيش در چابهار خدمت ميکرد. او عاشق کارش بود و شجاعت در چشمانش موج ميزد.» شجاعتي که پدر داريوش از آن صحبت ميکند صبح روز حادثه تروريستي خودش را نشان داد چرا که اگر داريوش و همرزم شهيد ديگرش نبودند خودروي تروريست انتحاري وارد مقر پليس ميشد و آن زمان معلوم نبود چه فاجعهاي اتفاق ميافتاد. او ميگويد: «طايفه ما در منطقه ياسوج معروف است. ما در جنگ شهداي زيادي داديم و خودم هم جانباز شدم. آنطور که شنيدم داريوش هم در اين حادثه از خودش رشادت به خرج داده و با فداکاري مانع ورود خودروي حامل بمب به پادگان شده است. اين پدر شهيد مي گويد : آنطور که دوستانش ميگويند اگر خودروي بمبگذاري شده وارد مقر پليس ميشد شايد 200نفر شهيد ميشدند اما پسرم و همرزم ديگرش که هر دو شهيد شدند مانع شدند و جانشان را فدا کردند.» پدر داريوش همينطور که صحبت ميکند ياد آخرين ديدار با پسر شهيدش ميافتد و ميگويد: «5روز قبل از حادثه داريوش از من و مادرش خداحافظي کرد و به چابهار رفت. داريوش نامزد داشت و ميخواست ازدواج کند. حتي حرفهاي اوليه را هم با خانواده عروس زده بوديم و قرار بود دفعه بعد که داريوش برميگردد کارهاي خواستگاري را انجام دهيم اما افسوس که اين حادثه ما را داغدار کرد. پدر شهيد در پايان مي گويد :حالا مادر داريوش يک لحظه آرام و قرار ندارد و از روزي که اين خبر را شنيده مدام اشک ميريزد. با وجود اين به پسرم افتخار ميکنم چون در راه کشورش جانش را از دست داد و باعث سرافرازي ما شد.»