گنجی در میان ویرانه !
ايسنا/ ۱۱ساله بود و با پدر و مادرش در جايي که حتي شبيه خانه هم نبود و به دخمهايي ميمانست زندگي ميکرد؛ اما پر بود از رويا.... پدر دخترک هپاتيت داشت، مادر هم ام اس! هر دو ناتوان از کار و اداره زندگي خانواده سه نفريشان. روياي رويا، رسيدن به کسوت پزشکي بود؛ تا روپوش سفيدش را بپوشد و پدر و مادر را خودش درمان کند.! رويا، روياهاي کوچکتري هم داشت؛ اينکه گريه ي مادر را نبيند؛ اينکه او هم مثل بچه هاي ديگر، حوالي نوروز لباسِ عيد بخرد و پاي هفت سين بنشيند؛ اينکه ..... رويا در پسِ تمام آرزوهاي کوچکش، نگاهي عميق داشت و لبخندي هميشگي برلب؛ لبخندي شيرين و واقعي و غبطه برانگيز ... رويا بي اغراق گنجي بود در ويرانه ايي! که نامش را خانه گذاشته بودند... کاش در گير و دارِ زندگي هامان، روياها را فراموش نکنيم.