خدمت استاد شجریان به ادبیات
اعتماد/ بعدازظهر يکي از روزهاي گرم تابستان سال 1364، خاکآلوده و خسته، تازه از خط مقدم برگشته بوديم عقب براي استراحت که ناگهان برخلاف هر روز نوايي از بلندگوهاي پادگانمان واقع در تپههاي عينخوش يا همان دشتعباس (محور عملياتي فتحالمبين) پخش شد؛ نوايي که تقريبا از خود بيخودم کرد و ناخودآگاه راه افتادم به طرف سنگر واحد تبليغات و بچههاي هميشه خوشذوقش. در دوران کودکي و نوجواني جستهگريخته آهنگهايي از راديوي هميشه روشن پدرم شنيده بودم اما نميدانستم که «سياووش» همان شجرياني است که چند دقيقه پيش عاشقش شده بودم. نواي سحرانگيز کاست تازه منتشر شده «بيداد» با آهنگسازي مسحورکننده «پرويز مشکاتيان» با استفاده از نوازندههايي زبردست چون «محمدرضا لطفي، ناصر فرهنگفر، ارسلان کامکار، اردشير کامکار، جمشيد عندليبي، زيدالله طلوعي، فرخ مظهري، غلامحسين بيگجهخاني و جمشيد محبي» ديگر کار خودش را کرده بود و شايد اولين آدم در آن پادگان بودم که به محض رسيدن به شهر اهواز «بيداد» را خريدم و اين کاست شد مونس شبها و روزهايم و بعد راه افتادن در پي پيدا کردن آهنگهاي «گلها» و بعد از آن کنکاش در گذشته موسيقي سنتي به عنوان يک شنونده خوب و راه پيدا کردن به جهان بزرگاني چون «عارف قزويني و علياکبر شيدا و غلامحسين بنان و درويشخان و علينقي وزيري و...» فروش بسيار بالاي اين کاست در مدتي بسيار کوتاه نشانگر اين موضوع مهم بود که صداي روحبخش شجريان در کنار ستاره بيچون و چرايي چون «پرويز مشکاتيان» جاني دوباره در روحيه دوستداران موسيقي سنتي ايران دميده و فقط من نيستم که از اين هديه ارزشمند هنري محفوظ شدهام. گرچه اين علاقه به صداي استاد سالها بعد به دلايلي حاشيهاي کمي کمرنگتر شد و ديگر نتوانستم نوعي رويارويي از جنس رويارويي با «بيداد» را با ديگر آثار شجريان بدون مشکاتيان داشته باشم اما هيچگاه نتوانستهام سراغ اشعاري که او در آوازها و تصنيفها خوانده بود، نروم و حفظشان نکنم. شجريان علاوه بر احياي موسيقي ايراني که رفتهرفته درحال اضمحلال در پاتوقهاي قهوهخانهاي بود، خدمتي غيرقابل انکار به بازشناسي چهرههايي بزرگ در ادبيات کلاسيک هم کرد، بهگونهاي که خيلي از جوانان نسل من از رهگذر صداي او، رغبتي دوباره به «سعدي و حافظ»خواني پيدا کردند. علاقه بيچون و چراي استاد به شاعري چون سعدي و انتخاب بهترين سرودههاي او براي آواز، فهمي نو از درستخواني اين شاعر عاليقدر ايجاد کرد. هنري که در کاست «سرعشق» با هنرمندي هر چه تمامتر اجرا شده است. نگفته پيداست که محمدرضا شجريان با همه افتوخيزهايش، هنرمندي چندوجهي است که دامنههاي هنرش را در آينده بهتر درک خواهيم کرد. هنرمندي که با استفاده از حال و هواي زمانه و استفاده از مقتضيات زندگي مردم ايرانزمين، به پرورش حسهايي همت گمارده که تا پيش از او کمسابقه بودهاند. استاد هوشنگ ابتهاج، دوست ديرينه محمدرضا شجريان، در بخشهايي از کتاب «پيرپرنيانپوش» درباره نواي «ربنا»ي او ميگويد: «اين کاري است که ميتواني دستت بگيري و ببري به تمام کشورهاي عربي و با افتخار بگويي اگه ميتوانيد مثل اين بخوانيد... اين کار نظير ندارد! شاهکار بزرگ شجريان است.»