خوانندهها دهها برابر نوازندهها پول میگیرند
ايلنا/ آرش صميمي ميگويد: مردم فکر ميکنند نوازندهها قشر مرفه جامعه هستند اما دستمزد بهترين و سرشناسترين نوازنده بابت هر کنسرت، در خوشبينانهترين حالت براي هر سانس شايد به يک ميليون تومان برسد. اين را هم بگويم که نوازنده دويست هزار توماني هم داريم. هرکس غير از اين به شما گفت، صحت ندارد. تبعيض و ناديدهانگاري، زندگي شخصي و کاري بسياري از نوازندگان ايراني را تحت تاثير قرار داده است. نوازندگان در ايران براي همکاري با گروههاي مختلف (از آماتور گرفته تا حرفهاي) دستمزدهاي بسيار کم و ناچيز دريافت ميکنند و به همين دليل اغلب مجبورند همزمان در دو يا چند گروه حضور يابند که باعث ميشود نوازندگان حرفهاي توسط رهبران ارکستر و سرپرست گروههاي حرفهاي مورد توجه قرار نگيرند. اين اتفاق آسيبهاي ديگري را هم در پي دارد که باعث ميشود کليت موسيقي به لحاظ کيفي تحت تاثير قرار گيرد. آرش صميمي (آهنگساز و نوازنده سازهاي بادي) فراگيري موسيقي را از سال ۱۳۶۴ آغاز کرده و نوازندگي ني را از محضر اساتيدي چون حسن ناهيد و محمد موسوي آموخته و در ساز فلوت شاگرد ناصر رحيمي بوده است. او با خوانندگان پاپ نيز همکاري کرده و در ادامه همين تجربه درباره وضعيت معيشتي نوازندگان ميگويد. چرا گروهها در ايران دوام نمي آورند و کمتر گروهي اعضا و نوازندگان ثابت دارند؟ به نظرم مهمترين دليل اين اتفاق خوانندهسالاري است. متاسفانه خوانندگان حتي درمورد رنگ کمربند شما هم نظر ميدهند و به نوعي خود را مالکِ نوازنده ميدانند. اين احساس چقدر کم و کيف دستمزد نوازندگان را تاثير قرار ميدهد؟ دستمزدهاي چند ده برابري و پول حاصل از فعاليت گروهها فقط به جيب خواننده ميرود. بهطور معمول خوانندگان، نوازندگاني با دستمزد کمتر را به کار ميگيرند و اين موضوع آنقدر جدي است که گاه سراغ نوازندهاي ميروند که ۹۰ درصد پلي بک ميکند يا صرفاً ظاهر و تيپ دارد و جلب توجه ميکند. اينها به اين دليل است که دستمزد کمتري پرداخت کنند و پول به جيب خودشان سرازير شود. حضرت عيسي(ع) در انجيل متي مثال خوبي دارد. ايشان ميفرمايد: نميتوان هم بنده خدا بود هم بنده پول. بهطور مشخص اين دو باهم تناقض دارند لذا بيشتر درصد تغيير در گروهها براي دادن دستمزدهاي کمتر به نوازنده است. الان هم چند ساليست به لطف لبتاپ و پليبک نوازنده خوب ديگر جايگاهي ندارد. چرا نوازندگان سازهاي بادي بيشتر به گروههاي پاپ ملحق ميشوند درحاليکه در مقطعي نه چندان دور تمايلشان اين بود که با ارکسترهاي بزرگ همکاري کنند و کار با گروههاي پاپ را کسر شان مي دانستند؟ به هر حال زندگي هزينه دارد. زماني که ارکسترهاي بزرگ وجود ندارند و زماني که ارکسترهاي بزرگ مخاطب چنداني ندارند، پس کنسرت نيز وجود نخواهد داشت. گذران زندگي هر نوازنده (نه فقط نوازنده سازهاي بادي) در دو چيز خلاصه ميشود: ضبط استوديو و کنسرت. حال که مدتيست به لطف کامپيوتر عملا تعداد ضبطها حدودا به يک دهم تقليل يافته، نوازندگان جذب گروههاي پرکار پاپ ميشوند. تکليف گزيده کاري چه ميشود؟ اوضاع ديگر مثل سابق نيست و گزيده کار کردن معنا ندارد. شما اگر نروي و همکاري نکني، پشت در يک نوازنده آماتور که حاضر است مجاني بيايد و پلي بک بزند، بلافاصله جايگزين شما ميشود. فقط و فقط به خاطر گذارن زندگي دشوار براي هنرمند اين اتفاقات ناگوار در موسيقي افتاده است. اغلب مردم تصور ميکنند که نوازندگان دستمزدهاي کلان ميگيرند. کم و کيف دستمزدها چگونه است؟ متاسفانه مردم فکر ميکنند نوازندهها قشر مرفه جامعه هستند. من بهعنوان نوازندهاي که سالها در عرصه موسيقي فعال بوده، اعلام ميکنم دستمزد بهترين و سرشناسترين نوازنده بابت هر کنسرت، در خوشبينانهترين حالت طي هر سانس شايد به يک ميليون تومان برسد! البته اين را هم بگويم نوازنده دويست هزار توماني هم داريم! واقعا هرکس غير از اين مبلغ به شما گفت کاملا بياساس است و صحت ندارد. همه اينها در حالي است که خواننده دهها برابر يک نوازنده دستمزد دارد. هيچ ضابطه و مرجعي هم براي اعتراض وجود ندارد. بسياري از افرادي که در بندهاي پاپ ساز ميزنند، دوستان من هستند که هريک نوازندگان بسيار خوب و متوسطي هستند اما درآمدهاي آنها همين اندازه است. خوانندگان پاپ جدا از دستمزد براي انتخاب نوازندگان چه شاخصههاي ديگري مدنظر دارند؟ اين موضوع به درک خواننده از هنر و شان و شخصيت او که در کنار چه نوازندهاي روي استيج برود، بستگي دارد. بسياري از نوازندگان بينام نشان و بدون هيچگونه رزومه و کارنامه هستند و اکثرا فقط به خاطر استيج پرکردن با دستمزدهاي کم به کار گرفته ميشوند. اين دسته صداي سازشان از داخل لبتاپ بيرون ميآيد و ميکروفونها همگي خاموش هستند. «پلي بک» روي استيج که همواره درباره آن حرف و حديث است، چه ويژگي دارد؟ پلي بک در دنيا مرسوم است و من خودم هم در برخي کارها در نبود حجم کافي صداي سازهايي مانند ني و نبود توانايي ميکروفونها و سيستمهاي صوتي ناچارا پلي بک ميزنم و اينکه بگويم اينکار را نکردهام، دروغ محض است. زيرا ني بايد با ميکروفونهاي «دايناميک» يا «کاندانسر» صداسازي شود که به خاطر حجم کم اين ساز، مجبورند به ميکروفون گين بالايي بدهند و اين باعث «فيتبک» يا همان سوت کشيدن اسپيکرها ميشود. پس گاهي به خاطر بهبود کار در برخي سازها مانند ني در گروههاي پرحجم و پرصدا ناچار از گزينه «پلي بک» استفاده ميشود. اما کسي که به جاي ساز ديگران «پلي بک» انجام ميدهد و صداي منتشر شده، صداي ساز خودش نيست، خيلي دردناک و توهينآميز است. در يک اثر موسيقايي يا کنسرت سختترين کار به عهده کيست؟ برعهده نوازنده است. نوازنده شدن سالها ممارست و تمرين ميخواهد. البته اين را هم بگويم که خوانندگان بسياري داريم که زحمت کشيدهاند و سواد بالايي دارند و درجه يک محسوب ميشوند. اين دسته از خوانندگان اتفاقا به دليل درک پايين برخي مخاطبان کم کار شدهاند و حتي خيليها آنها را نميشناسند. مثل کدام خوانندگان؟ حميد غلامعلي يکي از بهترينهاي پاپ در سالهاي پس از انقلاب است که من نظيرش را نديدهام. حميد حامي و نيما مسيحا هم براي کارشان ارزش قائلند و يک شبه خواننده نشدهاند. مشکل اينجاست که برخي از مشاغل ديگر و به اشتباه وارد اين عرصه ميشوند که اين گروه با فراموش کردن گذشته خود در حق نوازنده اجحاف ميکنند. گاهي ضبطهاي استوديويي را با کوکهاي عالي و تميز ميشنويد اما همان خواننده در اجراي زنده طوري ناکوک و فاجعه ميخواند که انگار شخص ديگري است. اينها همانهايي هستند که به صورت شانسي وارد موسيقي شدهاند و سلبريتي شدهاند، آنهم بدون هيچ آموزش و کلاس و زحمتي! در اين ميان اين نوازندهها هستند که بايد بسوزند و بسازند. آموزش سازهاي بادي در ايران چندان جدي گرفته نميشود. چرا؟ يکي از دلايل اصلي اين اتفاق گران بودن سازهاي بادي است. زيرا اين سازها در ايران ساخته نميشوند و وارداتي هستند و براي آنها بايد دلار پرداخت شود. از طرفي سازهاي چيني کيفيت خوبي ندارند و در مقابل بايد بابت آنها حداقل شش ميليون پرداخت شود. سازهاي برند نيز زير مبلغ ۲۰ ميليون تومان نيستند. حال حساب کنيد هنرجويي که علاقمند و پدرش کارمند است و مثلا ماهي چهار ميليون تومان حقوق ميگيرد، چگونه ميتواند ساز خوب براي فرزندش تهيه کند. مشکل ديگر دشوار بودن يادگيري و نواختن سازهاي بادي است. هنرجو بايد در هفتههاي اول نفسگيري را بياموزد و نياز به تمرين زياد دارد. مشکل نبود جاي تمرين است مثلاً در آپارتمان نميتوان ترومپت زد و پرداختن به اين موضوع شکايت همسايهها را در پي خواهد داشت. مورد سوم ترس بيهوده هنرجويان از نفسگيري هنگام نواختن سازهاي بادي است. آنها اغلب فکر ميکنند نفس ندارند درصورتيکه ساز بادي اصلاً نفس نميخواهد و با همان بازدم و کمي فشار بيشتر در برخي سازها، صداي ساز درميآيد. يعني اين پوزيشن لبهاست که روي صداي ساز تاثير دارد وگرنه صدا درآوردن از سازهاي بادي نه ترس دارد و نه نفس زيادي ميخواهد. خودتان چگونه تمرين ميکرديد؟ من در ايام نوجواني براي تمرين داخل کمد رختخوابها ميرفتم و در را ميبستم که صدا بيرون نرود! يا خارج از شهر و وسط باغ و بيابان ميرفتم، چون سروصداي زيادي داشت. براي جدي انگاشتن سازهاي بادي چه پيشنهادي داريد؟ اينکه وزارت ارشاد در مقابل حق عضويت ناچيز، مکاني را براي تمرين نوآموزان درنظر بگيرد. اگر چنين امکاني ميسر شود، هر شخص، چه هنرجويان و چه استادان و مدرسان از آن استقبال خواهند کرد و در طول روز از هر نقطه از شهر به آن محل خواهد آمد؛ زيرا مکان تمرين معضل بزرگي براي هنرجويان سازهاي بادي است. همانطور که گفتم يکي از معضلات موجود گران بودن سازهاي بادي است و به نظرم ميتوان قيمت سازها را با ارز دولتي و بهصورت واردات دولتي درآورد و به دور از دست دلالان و فروشندگان سودجو، آنها را با قيمت پايين به نوازندگان فروخت. واقعا يک ساز بادي خوب که بشود با آن کنسرت داد، زير ۲۰ ميليون تومان پيدا نخواهيد کرد.