جزئیاتی از دیدار فرماندهان سپاه با روحانی
تسنيم/ جانشين فرمانده قرارگاه ثارالله مهمان برنامه يکشنبه شب دستخط شد. سردار اسماعيل کوثري جانشين فرمانده قرارگاه ثارالله در برنامه يکشنبه شب دستخط به سوالات مختلفي پاسخ داد. متن کامل اين مصاحبه به شرح ذيل است: مجري: خوش آمديد. کوثري: من هم خدمت شما و همه بينندگان و همکاران عزيز شما سلام و عرض ادب دارم. س: بخش اول را سوال مسائل روز برويم و بخش آخر را براي دفاع مقدس ميگذاريم. مدتي است که يکي از حساسترين مسئوليتها را که امنيت شهر تهران هست، بر عهده گرفتهايد. چند وقت پيش مراسم تحليف را داشتيم که يکي از مهمترين و پرجمعيتترين تحليفهاي بعد از انقلاب بود. قطعا دوست داريم از شما درباره پشت صحنههاي امنيتي آن بپرسيم. ما فقط آرامش آن را ديديم. پشت صحنه چه خبر بود؟ کوثري: بحث برگزاري اين اجلاس در قالب تحليف از يک وضعيت خاصي برخوردار بود. آن به اين خاطر بود که در دنيا اين طور مطرح کرده بودند که ايران هم بالاخره دچار ناامني شد، به خاطر حرکت تروريست جنايتکارانهاي که در مجلس و مرقد حضرت امام (ره) رخ داد. مخصوصا دعوتي که از 91 کشور و نمايندگان مختلف، 8 رئيسجمهور و 19 رئيس مجلس و چند نخستوزير و معاون اول رئيسجمهور و وزراي امور خارجه و سفرا بودند، بالاخره طوري بود که از وضعيت «حساس» مجلس به «حياتي» رسيده بود و بايد از يک امنيت بالايي برخوردار ميشد که اين مسئله توسط هم ستاد فرماندهي کل قوا و هم شوراي امنيت کشور به قرارگاه ثارالله (ع) واگذار شد. ما هم تازه مستقر شده بوديم. من ديدم فقط هماهنگي بين دستگاههاي امنيتي و انتظامي نياز دارد و بايد قدري وقت گذاشت. آن هم به لطف خدا بايد گفت جاي تقدير و تشکر از همه دستاندرکاران دارد. مخصوصا مردم عزيز در اطراف مجلس و کل تهران که همکاري بسيار خوبي کردند. نيروي انتظامي، سربازان گمنام آقا امام زمان (عج)، سپاه، بسيج، عزيزان پدافند هوايي ارتش که در نهايت با هماهنگي و همدلي بسيار خوبي اين کار انجام شد. بحث فرودگاههاي مهرآباد و حضرت امام (ره) بايد پوشش داده ميشد. اين مسيرها از فرودگاه حضرت امام تا مجلس و از مجلس تا سالن اجلاس که شب تشريفات شام برقرار بود و تا هتلها و مکانهاي استقرار بايد برنامهريزي ميشد. س: تهديدي حاصل نشد؟ کوثري: نخير. چون طرحريزي آن در مورد کل تهران و استان البرز برنامهريزي شده بود، اما اصل اين بود که از سر مرز هم نيروي انتظامي و هم ارتش و هم سپاه اين پوشش را بدهند. ميخواهم بگويم در تهران که مرکزيت برگزاري اين اجلاس بود و رفتوآمدهايي که عرض کردم با اين مسافت طولاني بود، حتي يک مورد مشکل نداشتيم و اين نشاندهنده اقتدار جمهوري اسلامي است. س: به آن حادثه تروريستي تلخ اشاره کرديد؛ الحمدالله در يک منطقه پرالتهاب امنيت ويزه و پايداري داريم.، حتي زماني که اروپا و امريکا ميلرزند به لطف خداوند اين امنيت را داريم. کوثري: البته اين علت دارد که عرض ميکنم. س: امنيت خوبي داريم؛ ولي اتفاقي که در خرداد ماه در مجلس و حرم امام رخ داد قدري ته دلشوره براي مردم به وجود آورد. رخنهها را اکنون بستيم؟ کوثري: ما از قبل هم بسته بوديم. اين نيست که بگوئيم تنها اين يک تيم وارد شد. چنين نبود. شايد در حدود 100 تيم قبل از آن ميخواستند بيايند. س: وزير اطلاعات اذعان داشتند 120 تيم بودند. کوثري: بله. اينها ميخواستند بيايند. تازه اين براي خود وزارت بود. سپاه هم از اين موارد زياد داشته است. علت هم اين است که نيروهاي امنيتي و اطلاعاتي ما پشت ميز نمينشينند و دستور بدهند. چون 8 سال دفاع مقدس تجارب زيادي به ما داده است که چکار کنيم، لذا اينها خيلي حرکات زيادي کردند تا در داخل اقداماتي را انجام دهند ولي ما زماني که تشخيص ميدهيم بايد اينها از بين بروند اين کار را ميکنيم. يا اين که برخي گول خورده اند ميخواهيم با آنها صحبت کنيم، يکي از اين تيمها که وارد مجلس شده بود وزارت دستگير کرده بود. نصيحت کرده بود ولي اينچنين شد. س: شما فکر ميکرديد چنين اتفاقي در مجلس رخ دهد؟ کوثري: نه تنها فکر اين که در مجلس بيفتد بلکه همه جا را فکر ميکرديم. مغز آنها چنان پر شده است که انسانيت و بشريت و اخلاق را نميفهمند. فريب خوردهاند که به هر نحوي بکشند. در مجلس که وارد ميشوند مردم را دم در ورودي مورد حمله قرار ميدهند، مردم عادي چه کردهاند؟ مردم گناهي داشتند که در مجلس نشسته بودند وميخواستند نزد نمايندهها بروند؟ س: پاسخ قاطع سپاه به اين قضيه بازخوردهاي ويژهاي داشت. عمليات موشکي که در مقر داعش صورت گرفت. کوثري: بله، اين را هم بايد بيان کرد که از يک جهت آن 18 نفر براي ما عزيز بودند که به شهادت رسيدند، اما خيري در اين بود که ما به صاحبان اصلي اين تروريستها يعني آمريکا، انگليس، رژيم اشغالگر قدس و عربستان و اينهايي که پول به تروريستها ميدهند نشان دهيم که با هيچ کسي رودربايستي نداريم. آمريکا بخواهد کوچکترين حرکتي در منطقه بکند قطعاً بداند آنچنان بلايي به سرش خواهد آمد که از منطقه فرار کند. البته اين را هم بگويم که اگر برخي از مسئولين حرف امام را در 8 سال دفاع مقدس گوش داده بودند امريکاييها الان فرار کرده بودند. س: يعني چي؟ مثلا کجا حرف را گوش نکردند؟ کوثري: خيلي از جاها. در همان مقطع اگر آن چه حضرت امام فرموده بودند که ناوها را بزنيد... س: امام گفته بودند؟ کوثري: بله. رودربايستي نداشتند که، چون آنها دائما پايگاههاي نفتي ما را ميزدند، هواپيماي مسافربري ما را زدند. آمريکاييها ميتوانند بگويند هواپيما را همينطوري زديم؟ فرق بين هواپيماي مسافربري و جنگي را نميدانند؟ اين همه تکنولوژي که مانور ميدهند براي چيست؟ يعني نميدانستند؟ ميخواهم بگويم اگر برخي از مسئولين آن زمان حرف امام را گوش داده بودند خيلي قضايا فرق ميکرد. س: سپاه باز هم از اين برگها دارد که رو کند؟ کوثري: تا دلتان بخواهد دارد. اين را عرض کنم ما از جنگ خوشمان نميايد. کدام انسان داراي عقل سليم از جنگ خوشش ميآيد اما دفاع کردن حق هر انساني است. س: انتصاب خود شما و رئيس پليس جديد پايتخت حدسهايي زده ميشود که شرايط خاص شده است. واقعا چنين است؟ کوثري: خير. برادر ما سردار کاظميني چندين سال بود. يک جابهجاييهايي طبيعي است. دولت هم دو تا چهار سال است. بعد از 8 سال ديگر نميتواند. س: يعني شرايط خاصي نيست؟ کوثري: خير. چنين نيست. اينها امانت است اين پستها امانت است. س: بعد از نمايندگي مجلس خودتان تصميم گرفتيد که به سپاه برگرديد؟ کوثري: من ميخواستم سوريه بروم. همه هم تعجب ميکردند از نمايندگي به سپاه آمدم. خبرنگاران سوال ميکردند که گفتم ميخواهم به سوريه بروم. حقيقتش اين که اجازه ندادند و دوباره من را خواستند و گفتند چه ميکنيد؟ من گفتم من مطالعه خود را ميکنم و گفتند بايد برگرديد. چون مجوز ما را هم حضرت آقا بايد بدهند. س: سخت نيست کسي که 8 سال در عالم سياست بود دوباره وارد محدوده سپاه شود؟ کوثري: نه، من قبل از انقلاب سياسي بودم. در گروه توحيدي «صف» هم فعاليت ميکردم، اما موقعي که حضرت امام تاکيد کردند ما هم گفتيم سمعا و طاعتا؛ يعني پيرهني هم براي آن ندوختيم. آن زمان فوتبال بازي ميکردم درآمدم از الان بيشتر بود. س: بازيکن خوبي هم بوديد. در تيم ابومسلم خراسان و قبل از انقلاب هم در تخت جمشيد بوديد. کوثري: در تيم تاج بوديم. س: با چه کساني همبازي بوديد؟ کوثري: اصغر حاجيلو، نعل شکن، حسين زرابي، بازيکنهاي قديميتر مثل ناصر حجازي بوديم. س: کدام پست بازي ميکرديد؟ کوثري: دفاع بودم. س: پس استقلالي هستيد؟ کوثري: الان هم در زمين خاکي با بچههاي قديم بازي ميکنم. س: از هنر کيروش خوشتان آمد؟ کوثري: هنر او در اين است که فقط ميتواند ببرد، اما بازي زيباي آنچناني ندارد. البته خيلي تفاوت کرده است. س: ولي آدم با خيال راحت بازي را ميبيند. کوثري: هنر در اين است که ميداند چطور ببرد. س: رابطه سپاه و دولتمردان چطور است؟ آخرين جلسهاي که سپاه با رئيسجمهور داشت، چطور بود؟ کوثري: جلسه خوبي بود. هم ما حرفهاي خود را گفتيم و هم رئيسجمهور حرفهايشان را بيان کرد. بالاخره بحث ما نظام و انقلاب و ولايت است. س: درباره نقاط اختلافي هم با رئيسجمهور صحبت شد؟ کوثري: بله. خيلي صريح بيان شد. س: به نقطه مشترکي رسيديد؟ کوثري: بالاخره در جهت اين که به دولت کنيم شکي نيست چرا که دولت جمهوري اسلامي است و نقدهايي داشتيم و ايشان خود بيان کردند و ما هم بيان کرديم. دو طرفه بود. س: دوستانه بود؟ کوثري: قطعا دوستانه بود براي اين که نشان بدهيم کساني که خارج از مرزها نشستهاند تا سواستفاده کنند... س: کار خوبي است به جاي صحبت از تريبونها رودررو صحبت کنيم حتي اگر قرار است بحث کنيم. کوثري: ايشان تنها بودند و ما هم 5 نفر بوديم. س: 5 به يک! کوثري: (ميخندد) بالاخره ايشان هم از وقتشان استفاده کردند. س: به نظر شما اگر بخواهيد بگوئيد ريشه اين سوتفاهمها چيست چه خواهيد گفت؟ کوثري: بالاخره تفکر است. ما ميگوئيم حضرت امام مشخص کرد که آمريکا شيطان است. حضرت امام همينطور صحبت نميکرد، همينطور چيزي را بيان نميکرد. در اين ده سال که رهبر بود چيزي براي خودش خواست؟ امام موقعي که از دنيا رفت، گفت با يک نفس مطمئنه! يعني تفاوت در اين است. اما هيچ چيزي نداشت. چيزي جز عزت و سربلندي ملت ايران و مسلمانان و مستضعفان دنيا نميخواهد. الان هم مقام معظم رهبري همينطور هستند. س: يکي از مقاطع حساس حضور شما فتنه 88 بود که کميسيون امنيت ملي بوديد و خيلي وضعيت را پيگيري کرديد. بعد از 8 سال زوايا را همان زوايا ميبينيد؟ کوثري: متاسفانه آن کساني که بايد بيايند و با مردم روراست برخورد کنند و بگويند ما اشتباه کرديم، نيامدند و هنوز هم روي لجبازي ادامه ميدهند و لذا بايد بگوئيم يک لکه تاريک و سياهي در شناسنامه اينها ثبت شده است. س: يک ديداري هم با آيتالله هاشمي رفسنجاني داشتيد. کوثري: با همه آن زمان ديدار داشتيم. هم با ايشان، هم با آقاي موسوي و هم با آقاي کروبي ديدار داشتيم. البته ديدار با آقاي خاتمي آن روز جايي بودم و نتوانستم بروم. با مراجع ديدار داشتيم. از طرف کميسيون ديدار داشتيم. خودم هم مطرح کردم. س: ناگفتهاي از ديدار با آيتالله هاشمي داريد؟ کوثري: آن زمان هم گفتم که مطالب را خيلي صريح و روشن با ايشان در ميان گذاشتيم و بعد هم آنها را به مردم منتقل کريم و ايشان هم چيزي نگفتند. آن چيزي که به اخرت اعتقاد داريم نبايد يک ذره اينور و آنور شود. س: مقطع حساس دوم شما در مجلس، کميسيون ويژه برجام بود. کوثري: بله. س: چرا بايد سايه نگاه سياسي اين اندازه بر سايه نگاه کارشناسي کميسيون برجام غلبه کند و يا خود مجلس اين اندازه سنگيني کند که آن نتيجه کارشناسي که بايد، گرفته نشود؟ کوثري: نه، نتيجه کارشناسي دقيق گرفته شد در 9 بند بود. س: 5 نفر از خود کميسيون شما آمدند و بيانيه صادر کردند و مخالفت کردند. کوثري: بله. مگر ما ميگوييم نکردند؟ ما خودمان 60 و خردهاي بند را از کجا آورديد؟ ما همين موضوع را مطرح کرديم. الان هم مناظره بگذارند عيبي ندارد. ما اکثريت بوديم. 15 نفر بودند، 8 نفر موافق اين 9 بند جمعبندي بودند و 7 نفر قبول نداشتند. 5 نفرشان رفتند و آن مورد را مطرح کردند. اگر اکثريت را قبول دارند چرا قبول نکردند؟ بحث اينجاست. اينها اگر واقعا همين برجام را عمل ميکردند، باز ما سکوت ميکرديم. اما عمل نکردند. با جملات بازي ميکنند، يک نمونه را بيان ميکنم. راکتور 40 مگاواتي خنداب اراک که پلوتونيوم توليد ميکرد، يعني 91 درصد پيشرفت داشت که پلوتونيوم توليد کند، قرار بر اين شد که راکتور 20 مگاواتي با پول آمريکا با طراحي و ساخت چينيها ساخته شود و ما بهرهبرداري کنيم. يعني اين راکتور 20 مگاواتي را جاي آن راکتور 40 مگاواتي بگذارند و 40 مگاواتي را که خودمان ساخته ايم بيرون بياورند و بتون داخل آن بريزند. اين کجا انجام شد؟ يک درصد کار هم انجام نشد. موقعي که قبول کردند اينقدر هول شدند که از هول حليم در ديگ افتادند. اين 40 مگاواتي را بتون ريختند و 20 مگاواتي را نه امريکا پول داد و چين هم گفت من طراحي نميکنم. پول بدهيد تا طراحي کنم. س: مجلس نهم يک مجلس اصولگرا بود. کوثري: ما اصولگرا داريم تا اصولگرا ! اصولگرايي که برود معامله کند... (ميخندد) ما 80-70 نفر بوديم که پاي خيلي چيزها ايستاديم و گفتيم ما هزينه بشويم، اشکالي ندارد ولي واقعيت را مردم بدانند. س: سر 2231 هم در کميسيون گفتيد؟ البته شما تذکر داديد ولي گفتند الزامآور نيست. کوثري: ببينيد، فرماندهان سپاه و وزارت دفاع که کار موشکي ميکردند بر سر همين موضوع حرف داشتند. اين موضوع به شوراي عالي امنيت ملي منتقل شد. آقاي شمخاني با خود آقاي روحاني صحبت کردند. اينها را نقل قول ميکنم که قطعي است، نه اينکه همينجوري گفته شده باشد. ايشان گفتند آقاي ظريف بيايد پاسخ دهد. از دبيرخانه تماس گرفتند و آقاي ظريف گفت من کار دارم و آقاي عراقچي را ميفرستيم. آقاي عراقچي هم در جمع فرماندهان نشست، البته من حضور نداشتم، اما نتيجه جلسه را گرفتم. آمد نشست و صحبت کردند. گفتند اين اشکال است و فردا يقه ما را ميگيرند. گفت هيچ اشکالي ندارد و برويد تست کنيد. اينها هم تست کردند. اقدامات روند پيشرفت موشکها را انجام دادند، حالا الان ببينيد چه بساطي است. س: به نظر شما برجام هيچ منافعي براي ما نداشت؟ کوثري: من عرض کردم فقط اين که دست آمريکاييها مجدد رو شد که اينها بدعهد هستند اما از جهت آن قضيه هيچي نشد. س: يعني هيچ گرهاي از ما باز نکرد؟ تحريم ها؟ کوثري: شايد برخي بگويند مثلا هواپيماي ما که اروپا ميرفت بنزين به آن نميدادند و با به کشور خاصي ميرفت، در اين حد! ولي چيزهايي که از دست داديم چه ميشود؟ بانکها بايد خيلي سريع با کشورهاي دنيا وارد عمل ميشدند اما چرا هنوز پولهاي ما آنجا مانده است؟ چرا اين همه واردات ميکنيم؟ چون پول را نميتوانيم بياوريم. اجازه نميدهند بياوريم. خيلي جزء به جزء هم وجود دارد، من کليات را بيان ميکنم. جزء به جزء هم وجود دارد. س: شما 5 پسر داريد؟ کوثري: بله. س: همه ازدواج کردهاند؟ کوثري: بله. س: ازدواج ها چطور بود؟ با افراد شناخته شده است؟ کوثري: نه، حالا شناخته شده هم هستند. س: چه کساني مثلا؟ کوثري: اولي پدرش جانباز 70 درصد و پزشک هستند که الان 3 فرزند هم دارند. دومي آقاي فدوي (فرزند فرمانده نيروي دريايي سپاه) هستند. الحمدالله هم پسران و هم عروسها از نظر علمي جايگاه خوبي دارند. س: به غير از آقاي فدوي کدام يک شناخته شده هستند؟ کوثري: سومي هم يکي از برادرهايي است که از قديم ميشناختيم و چهارمي هم يکي از برادرها در قرارگاه خاتم بودند که سيد هستند. عروس پنجمي هم دختر شهيد حاج حاتم هستند. س: بحث سياسي هم با بچهها ميکنيد؟ کوثري: بله. مفصل بحث ميکنيم. س: از نظر تفکر به شما نزديک هستند؟ کوثري: نزديک هستند ولي نقد هم دارند. رودربايستي نميکنند. س: جايي شده گله هم کنند؟ کوثري: بله. س: اين که بگويند اين همه جهاد و شهيد عاقبت اين چنين شد؟ کوثري: خير. اين چنين نه. نشبت به خيلي از مسئولين حرف دارند. واقعا حرف دارند. س: چه سالي ازدواج کرديد؟ کوثري: من سال 61 ازدواج کردم. س: يعني 27 ساله بوديد. کوثري: بله. س: به مادر گفته بوديد نميخواهيد ازدواج کنيد؟ کوثري: چون بحث جنگ بود من گفتم – به حاج خانم هم گفته بودم- معلوم نيست امروز زخمي يا شهيد شوم، فکر خود را بکنيد. شايد در سال من دو ماه هم خانه نباشم. ايشان هم ميدانستند انگيزه چيست، لذا قبول کردند. س: خطبه عقد را چه کسي خواند؟ کوثري: خطبه عقد را حاج آقاي در محله ما خواندند. س: مهريه چه بود؟ کوثري: مهريه 14 سکه بود. بچههاي ما هم 14 سکه مهريه کردند. حضرت آقا هم خطبه را خواندند. همه را حضوري نخواندند، برخي حضوري و برخي تلفني خوانده شد. س: بخشي از جنگ هم با شما بودند. کوثري: بله، چون به انديمشک آمده بودند. مخصوصا پسر اول ما که متولد 62 بود در منطقه حضور داشت. س: فيلم سينمايي ويلايي ها را گفتيد به نوعي يکي از شخصيت ها خانم شما بود. کوثري: بر اساس شخصيت خانم بنده بود. يعني کل آنجا که چندتا ويلا بود که بچهها آمده بودند و ما گرفته بوديم، در اصل زندگي بر اساس آن بود. س: کدام خانوادهها با هم بوديد؟ کوثري: مثلا شهيد نوري بود که ايشان يک دستش قطع شده بود و تکنسين راهآهن بود. انقلاب شد راهآهن را رها کرد. سال 64 يا 65 از دفتر آقا محسن تماس گرفتند و آقاي سعيدي کيا آن زمان وزير راه بود. حکم جانشين راه آهن سراسري را براي شهيد نوري امضا کردند. از دفتر اقا محسن زنگ زدند و چون جانشين ستاد لشگر يا جانشين لشگر بودند، دو سال هم از من بزرگتر بود. گفتند ايشان را آزاد کنيد تا جانشين راهآهن سراسري شود. آن زمان آقاي افشار مديرعامل بود. موقعي که آمد و من حکم را دادم و گفتم بايد تسويه کنيد و برويد گفت من اگر ميخواستم بروم که نميآمدم. حکم را گرفت و عذرخواهي کرد و با يک دندان و يک دست حکم را پاره کرد، گفت خيالتان راحت باشد. در عمليات کربلاي 5 شهيد شد. س: آن زمان چقدر در ماه خانه ميرفتيد؟ کوثري: شايد سه ماه در ميان دو الي سه روز ميرفتيم. مخصوص که يکباره شمال غرب ميرفتيم و خانواده انديمشک بود. س: کل مسئوليت خانه هم روي دوش ايشان بود؟ کوثري: بله. موقعي که خانه رفتم زخمي شدم و رفتم و اگر زخمي نميشدم نميرفتم. موقعي که رفتم، پسر اولم سه روزه بود. دومي که رفتم، 38 روزه بود که من به خانه رفتم. در کربلاي 5 بود. بيشترين کار را مادرمان ميکرد. س: مادر خودتان؟ کوثري: بله. س: الان در قيد حيات هستند؟ کوثري: بله. س: اگر به خانه نميرفتيد، مثلا براي مناسبتها زنگ ميزديد؟ کوثري: آن زمان مثل الان موبايل نبود و سخت بود. س: تلفني هم سخت بود؟ کوثري: حتي ارتباط تلفني هم سخت بود. س: الان جبران ميکنيد؟ کوثري: بله، الان بتوانيم حتما جبران ميکنيم. وظيفه خود ميدانيم. س: اگر سالگرد ازدواج و تاريخ تولد را به ياد داشته باشيد کاري ميکنيد؟ کوثري: اصلا اگر انگيزه الهي باشد، زندگي خيلي خوبي ميتوان داشت که هم دنيا و هم آخرت را داشته باشد. س: اهل غذا درست کردن در خانه هستيد؟ کوثري: خيلي کم. س: بلد هستيد؟ کوثري: نيمرو بلد هستيم، اما ظرف ميشويم. س: سال 58 سر غائله گروههاي تجزيهطلب به مهاباد و نقده رفتيد. آنجا با شهيد وصالي و شهيد همت آشنا ميشويد؟ کوثري: شهيد همت را در کرمانشاه آشنا شديم. ولي شهيد وصالي وقتي از پادگان وليعصر حرکت کرديم... اصغر وصالي از بچههاي سازمان مجاهدين خلق بود که در سال 51 که ساواک 91 نفر را گرفت، ايشان هم جزو آنها بود که اگر دانشجو بود، حتما اعدام ميشد، چون فعاليت عملياتي زياد داشت، اما چو دانشجو نبود و کارگر صحافي بود، اعدام نشد. از سال 51 تا سال 57 در زندان بود و شکنجه بسيار شد، خيلي تحمل سختي کرد و در آنجا متوجه شديم پدر ايشان را سال 49 و 50 در سرچشمه که پدر ما هم در مغازه بودند، نزد ما ميامده و ما نميدانستيم. بچه محل بود. ايشان هم چريک به تمام معنا فهيم بود. خيلي عجيب بود. هم تفسير قران و نهجالبلاغه ميکرد و هم بسيار خودساخته بود. آنجا با هم آشنا شديم. شبانه روز با هم در مهاباد بوديم. من آنجا زخمي شدم و داشتم آموزش ميدادم و دست و پا و صورتم زخمي شد. بعد از آن آمدم و ايشان تا پايان ماموريت ماند و فرمانده ما هم بود. بسيار خبره در کار خود بود. س: بعد جنگ شروع شد و به جبهه رفتيد؟ کوثري: بعد براي آزادسازي سنندج دوره بهياري را ديديم، آرام و قرار نداشتيم. نميگفتيم اسلحه نميتوانيم به دست بگيريم در خانه بنشينيم. دوره را ديديم و در سنندج يک پليکلينيک راه انداخيتم به نام شهيد رهنمون يا اسم ديگري بود. خدمت براي مردم بود. با ستون هم ميرفتيم کارهاي درماني انجام ميداديم. کارهاي بخيه زخميها و ستور را انجام ميداديم. س: وارد تيپ محمد رسول الله (ص) شديد، فرمانده چه کسي بود؟ کوثري: حاج احمد متوسليان بود. بعد از قضيه لبنان، حاج همت آمد. من چون مسئوليتهاي ديگري داشتم، موقع عملياتها آنجا ميرفتم. در فتحالمبين 1500 تا نيرو برديم و سازماندهي کرديم. س: گفته بوديد در بيتالمقدس با کمترين امکانات خرمشهر را آزاد کرديد. کوثري: بله. يک تانک يا نفربر به ما نميفروختند. به فرمايش مقام معظم رهبري که آن زمان رئيسجمهور بودند و اين قضايا را دنبال ميکردند، سيمخاردار هم نميفروختند. حتي تويوتا که از ژاپن سري اول خريديم سري دوم ديدند در جبهه آورديم، نفروختند. حالا حساب کنيد تانک و نفربر را نميفروختند اما ما بيش از دو هزار دستگاه تانک و نفربر از عراقيها غنيمت گرفتيم. توپ هم همينطور بود؛ حسن تهراني مقدم بچه چهارراه سرچشمه تهران بود. دانشجو بود. موقعي که وارد جنگ شد چند ساله بود؟ 20 سال داشت. بعد از دو سال فرمانده توپخانه سپاه شد. بعد از 4-3 سال فرمانده موشکي شد. يک روح بلندي داشت. حاج حسن در خيبر در طلائيه خيلي کار به خنسي خرده بود، همت طوري شده بود که مستاصل بود. من اصلا نميديدم همت روحيه خود را ببازد اما آنجا گفت فلاني ديگه از خدا شهادت ميخواهم و در آن عمليات هم شهيد شد. در جزيره شمالي رفت که وارد جزيره جنوبي شود، در هورالهويزه شهيد شد. در همانجا يک هفته قبل ايشان شش تا تير خوردم. س: با پيکر ايشان در بيمارستان نجميه وداع کرديد؟ کوثري: بله. 4 تير به شکم و يک تير به پام خورد و حتي اشهد را هم گفتم. دو تا بسيجي بهداري لشگر آمدند و ما را آوردند. موقعي که آوردند نيمه هوش بودم. چون ورزش ميکردم وضعيت جسمي من قوي بود. به آنها گفتم سر من را طرف خودتان بگذاريد. آنها نميدانستند کجا هستند. من ميدانستم کجا هستم. با اين که مسئوليت رسمي نداشتم، ولي ميدانستم عراقيها 60 متري ما هستند. موقعي که پاهايم طرف عراقيها بود تير ديگري به کف پاهايم خورد. اگر سرم بود تير به سرم خورده بود. س: گفتيد يکسري در داخل کشور بعد از فتح خرمشهر يکسره نق ميزدند که جنگ را تمام کنيد؛ چه کساني بودند؟ کوثري: بله، گروههاي مختلفي بودند. آن کساني که در جنگ هم نبودند اين مسئله را دامن ميزدند. ما از جنگ خوشمان نميآمد. س: در جنگ هم کساني بودند که اعتقاد داشته باشند بعد از خرمشهر تمام کنيم؟ کوثري: نه اين که بگويم نبودند، ولي علني مطرح نميکردند. بيشتر سياسيون پشت جبهه مطرح ميکردند. س: فرماندهان چنين اعتقادي نداشتند؟ کوثري: اصلا نبود. چون ميگفتند حضرت امام هر چه بگويد همان است. نظر ميدادند اما اين نبود که بخواهيم بگويم چرا امام چنين گفت. امام تصميمي که ميگرفت بر اساس نفس نبود، چون کشورگشايي که نميخواست بکند. همان زمان هم ميگفتم اگر دشمن يعني سازمان ملل بيايد قبول کند و تعهد دهد که جنگ را ادامه ندهد و از سرزمين ما بيرون بروند، چون هنوز قصرشيرين و نفت شهر و خيلي از مناطق جبهه مياني دست دشمن بود و حتي جاهايي در شمال غرب دست آنها بود. اين شهرها را بايد تخليه ميکرد که چنين نکرد. بعدا که ديد به ضررش است چنين کرد. يا مثلا خسارت را ميگفتيم بايد بدهد يا ميگفتيم تضمين دهيد اينها خودشان را تقويت کنند و برگردند، اينها را کسي تضمين نداد. سازمان ملل در قطعنامه دوم در اواخر خرداد يا اوايل تير 61 يعني بعد از خرمشهر در حد 9 قطعنامه بود، نهمين قطعنامه، قطعنامه 598 است. هشت قطعنامه قبلي، همش توصيهنامه است. مثلا ميگفت بياييد آتش بس را قبول کنيد. امام هم ميگفتند قبول ميکنيم. من از شما بهتر صلح را تعريف ميکنم، اما چند ماه اول جنگ از کشورهاي عربي و از سازمان ملل و کشورهاي غيرمتعهد و از کشورهاي مسلمان همه آمدند و امام ميگفت شما آمدهايد کاري بکنيد؟ ميگفتند آره. امام ميگفت اگر راست ميگوييد دستور دهيد نيروهاي عراقي لب مرز برود و ما هم لب مرز ميآئيم و صحبت ميکنيم. اصلا مشکلي نداريم. تا اين را بيان ميکرد اينها ميگفتند نه، همين جا در خط پدافندي صحبت کنيم. امام هم قبول نميکردند. س: در جايي گفته بوديد لو رفتن عمليات کربلاي 4 در سال 65 نقش نهضت آزادي در آن مشخص بود. کوثري: بله. عواملي هم همان زمان دستگير شدند. س: چه کساني بودند؟ کوثري: اطلاعات را لو ميدادند. س: از عوامل نهضت آزادي بودند؟ کوثري: بله. س: دستگير شدند؟ کوثري: بله. هم دستگير و هم زندان شدند. س: کربلاي 5 يکي از سختترين عملياتها بود. کوثري: بله. س: عمليات کانال ماهي! کوثري: بله. چون قبل آن به آقاي هاشمي به عنوان فرمانده جنگ گفته بوديم، بعد از کربلاي 4 ايشان خيلي ناراحت بود، لذا بحث خيلي زياد شد و آنجا دو الي سه نفر به آقاي هاشمي گفتيم که ما آمديم عاشورايي بجنگيم. س: يعني تا آخر خط! کوثري: بله. موقعي که ايشان خواست جمعبندي کند 36 ساعت يا 40 ساعت طول کشيد. فقط يک وقفه را خواب بود. س: 36 ساعت؟ کوثري: بله. نشستيم و يک نفر يک نفر نظر دادند و آقاي هاشمي در نهايت گفت من که نتوانستم جمعبندي کنم، دو نفر با هم يک حرف نزديد. لذا من فقط ميگويم شب جمعه ديگر عمليات است. بحث کرديم که هر جايي غير از منطقه اي که الان هست بخواهيم نقلمکان کنيم حداقل دو ماه طول ميکشد. آن زمان هم به مرخصي بچه بسيجيها ميرسد و همه ميروند. گفتيم تغييري در منطقه بدهيم، قدري به طرف خرمشهر کشيديم و روبروي شهر تنومه و بصره رفتيم که کانال ماهي ميشد، عمليات واقعا عاشورايي بود. آن جا طوري شد که عراقيها 135 تيپ آوردند. از ده تا 90 درصد ضربه خوردند، ما هم البته تلفات داشتيم. همين بود که سازمان ملل به وحشت افتادند که بايد قطعنامه را طوري بنويسند که ما هم تا حدي راضي شويم. در نتيجه قطعنامه 598 را نوشتند. س: بعد از کربلاي 5 قرار بود حضرت آقا به جبهه بيايند ولي نيامدند. کوثري: بله. س: چطور؟ کوثري: آقاي متوليان، سرتيم حفاظتي ايشان با من تماس گرفت، در حين کربلاي 5؛ چون رفيق بوديم، گفت ما دو هفته ديگر آنجا ميآئيم. سر يک هفته شد و من تنها به دو نفر گفته بودم که مراقبت کنيد، زنگ زدند و گفتند نميائيم. من هم چيزي نپرسيدم و گذشت تا بعد از پذيرش قطعنامه شد که حضرت آقا در نماز جمعه گفتند و مردم را بسيج کردند و ائمه جمعه را بسيج کردند و با شناختي که نسبت به دشمن داشتند، آمدند. يک جلسهاي در منتظران شهادت معروف به گلف گذاشتيم. من يک لحظه اين مسئله را به ياد آوردم و به آقا گفتم که آقاي متوليان موقع کربلاي 5 به من زنگ زد که شما ميآييد، سر يک هفته زنگ زديد که نمي آييد. شما بفرماييد چه شد که نيامديد؟ گفتند من همواره دلم اينجا بود اما من آن زمان گفتم مي آيم و برنامهريزي هم کردم که دو سه هفته بيايم و در بين يگان ها و بچه ها باشم و به آقاي هاشمي گفتم شما دو سه هفته در تهران بمانيد که من به جنوب بروم و سر به نيروها بزنم. مي گفتند تا به آقاي هاشمي گفتم به امام گفتند. از طريق سيد احمد آقا به من گفتند مگر من اين 5 استان را ممنوع کردم که نبايد برويد؟ 5 استان هم خوزستان، ايلام، کرمانشاه، کردستان و آذربايجان غربي بود. س: فرزندان حضرت آقا، آقا مصطفي و آقا مجتبي هم جزو نيروهاي شما بودند. به شما گفته بودند که اينها يا شهيد يا جانباز بشوند ولي اسير نشوند. درست است؟ کوثري: بله. تلفني اين مطلب را بيان کردند. البته من خودم تلفن را برنداشتم ولي جانشين ستاد ما آن زمان که آمدم اين را به من منتقل کرد. گفت ايشان سلام رساندند و گفتند بچه ها اگر شهيد شدند عيبي ندارد و اگر زخمي هم شدند عيبي ندارد ولي سعي کنيد اسير نشوند. ما هم به فرمانده گردانشان رسانديم. تا سال 87 که در مجلس بودم. دفتر آقا تماس گرفتند که شما بياييد و با تعدادي از بچه هاي لشگر بياييد تا فلسفه کتاب هاي لشگر که نوشته شده است را توضيح دهيد. ايشان خواندند و حاشيه زدند و من خدمت ايشان رفتم و توضيح دادم که ما پيشبيني کرديم 6 جلد کتاب براي تيپ بنويسيم. يکي از بچه ها که الان جانباز است، گفت آقا من سوالي دارم. گفت شما آن زمان چنين پيغامي داديد، منظور شما چه بود؟ آقا گفتند حالا که سوال کرديد من جواب ميدهم. اين که گفتم شهيد شوند عيبي ندارد و ما هم پدر شهيد هستيم و افتخاري براي خانواده هستند. اگر جانباز شوند که عيبي ندارد و باز هم افتخاري براي ماست. اما گفتم سعي کنيد اسير نشوند، چون اگر متوجه مي شدند بچه هاي من هستند فشار به من ميگذاشتند که اينها را آزاد کنند. من هم امتياز بده نه بودم و نه هستم و نه خواهم بود، حتي براي بچه هاي خودم! س: فرزندان آيت الله هاشمي هم بودند؟ کوثري: بله. آنها بودند. هم مهدي و هم ياسر بودند. البته مهدي همان زمان هم بسيار شر بود. (ميخندد) س: آنها هم جزو نيروهاي شما بودند؟ کوثري: خير. مقطع کوتاهي نزد ما آمدند اما بيشتر لشگر ده بودند. پيش حاج علي آقا فضلي بودند. س: شر مهدي چه بود؟ کوثري: از خودش بايد بپرسيد. (ميخندد) س: اين قضيه شکست فاو و ربطش به حضور نيروهاي سپاه در انتخابات مجلس سوم را قبول داريد؟ کوثري: سپاه نبود. بسيج مطرح بود. بسيج نيروي مردمي است. بسيجي ها دنبالهروي علما بودند. زماني که اينها دو دسته «يون» و «يت» شدند... س: روحانيون و روحانيت! کوثري: بله. يکيش اين بود. همه دليل نبود، چون همزمان با انتخابات شد. يکي ديگر هم اين بود که سه ماه چون تمام شده بود، معمولا زمستان اعزام هاي خيلي زيادي داشتيم و همان زمان هم بيشتر عمليات ميکرديم. دشمن هم متوجه شده بود. اين اواخر متوجه بود که ما اگر زمستان اعزام کرديم و نيروهاي عمده دستمان خواهد آمد. يکي هم بحث درس هاي بچه ها بود. هم دانشگاه و هم دبيرستان بود. يکي ديگر اين که فصل کشاورزي بود. يعني همه آن نبود. س: مي گويند نتيجه انتخابات در فاو اين تعداد بود؛ يعني آمار نيروها را با اين امر بيان کردند. کوثري: بله. اين هم خطا بود که شد. س: نقش آقاي هاشمي در جنگ چطور بود؟ به عنوان فرمانده جنگ؛ کوثري: خب بالاخره ايشان محور کار بودند و بايد بين ارتش و سپاه يک تعاملي برقرار ميکردند. تصميماتي ميگرفتند. س: نقش ايشان چطور بود؟ کوثري: نقش ايشان محوري بود. س: يک جايي گفته بوديد آقاي هاشمي خيلي تلاش مي کرد که دولت کمک ويژه کند. کوثري: ما به آقاي هاشمي فشار مي آورديم که ما اين امکانات را نياز داريم. اينها را اگر حساب کنيد در کل جنگ پيش پا افتاده بود. مثلا باتري براي تانک و ماشين نداشتيم. اينها در جنگ به اين گستردگي چيزهاي پيش پا افتاده بود. ما واقعا کمبود داشتيم. س: دولت به اين معنا که بايد کمک نمي کرد؟ کوثري: من يک رقم بگويم؛ من روز يک مهر 59 يعني فرداي آن روز، راديوي بي بي سي را گرفتم. ساعت 6:45 صبح بود. آمد مقايسه کرد. اين دو عدد را بدهم. بي بي سي مقايسه کرد بين تانک و نفربر و هواپيما و لشگرها را مقايسه کرد و در نهايت گفت ايران 8 ميليارد دلار ذخيره ارزي دارد و عراق 36 ميليارد دلار دارد، چون همه را برده بودند. در پايان جنگ رسانه هاي صهيونيستي و استکباري نوشتند عراق بين 70 تا 90 ميليارد دلار بدهي دارد و ما يک دلار هم بدهي نداشتيم. س: گفتيد که در جنگ آن چه امام مي خواستند عمل نمي شد و به تصميم گيري ها به آن اندازه توجه نمي شد. مصداقش؟ کوثري: آن چه امام مي گفتند در راس امور اين مسئله است؛ آن زمان جنگ است. دشمن را بزنند تا بيرون برود. به اين توجه نشد. س: يا آن ناوها که بيان کرديد. کوثري: بله. س: به نظر شما پايان جنگ همينطور که رفتيم، بايد انجام مي شد؟ کوثري: ما ناراحت بوديم اما موقعي که به عواقبش نگاه ميکنيم، ديديم مصلحت بر اين بود به همين صورت انجام شود. س: اقبال مردم به جبهه ها کم شده بود؟ کوثري: بالاخره اينها به مسئولين برمي گردد. مسئولين اگر هميشه سرحال و قبراق باشند، چه مي شود؟ مثلا آن زمان گفتند مردم خسته شده اند. همين آقاي خاتمي آن زمان وزير ارشاد بود و به قرارگاه آمد، به عنوان روابط عمومي و بحث فرهنگي جبهه را دنبال مي کردند، موقعي که گفته بودند چقدر نيرو مي توانيد اعزام کنيد؟ گفته بود مردم از جنگ خسته شدهاند! اما ديديم چند روز بعد تا اندازه اي نيرو وارد جبهه ها شد که در طول 8 سال دفاع مقدس بينظير بود. س: وسعتي هم که دشمن اشغال کرد بيشتر از اول جنگ بود. کوثري: من که گفتم. حتي روزهاي اول جنگ از جاده اهواز-خرمشهر عراق نگذشت ولي اين اواخر گذشت و آمد بيمارستان امام حسين (ع)... س: چطور اينها را عقب رانديد؟ کوثري: بالاخره نيروهايي که آمدند... در جاهايي مثلا کربلاي 4 ما به بن بست رسيديم و قطع کرديم به اين خاطر بود که ما تازه از رودخانه ميخواستيم عبور کنيم. رودخانه اي که طرف امالرصاص حداقل 300-200 متر عرض دارد. تاريکي شب بايد مي رفتيم. در ساحل که پر از موانع است بايد مي رفتيم. بايد مرحله به مرحله مي رفتيم و تا به بصره برسيم. اين خيلي سخت بود. روزهاي آخر که عراق آمد از جاده اهواز-خرمشهر رد شد، مين و موانع نبود. ما دنبال ميکرديم و اينها از ترس فرار ميکردند. آن زمان هم که آمدند کسي جلو اينها نبود. همان موقع که رفتيم دنبال کرديم و کلي تلفات دادند. س: اين درست است که مي گويند بعد از پايان جنگ مي خواستند برخي از فرماندهان جنگ را محاکمه کنند که برخي از کوتاهي ها بود. حتي اين که حکم اعدام دادند و آقاي هاشمي وساطت کردند. کوثري: اصلا چنين نبود. ابداً. س: سپاه الان با سپاه زمان جنگ چه فرقي دارد؟ کوثري: الان آمادگي دارد و به مراتب امکانات بهتر و بيشتري نسبت به آن زمان دارد. س: روحيه ارزشي چطور؟ کوثري: هست. من ميگويم. س: برخي مي گويند با زمان جنگ فرق دارد. کوثري: خير. چنين نيست. اصلا اين افراد مطلع نيستند. شايد يک زماني برخي افراد آن زمان بودند و الان هم هستند و طبيعي است. اما در کل و در مجموع، مثلا زماني که شنيدند به سوريه ميروم بيشتر از 40-30 نفر تماس گرفتند که فلاني ميخواهيد برويد ما هم ميآييم. س: اگر ما در سوريه نبوديم چه مي شد؟ کوثري: قطعا در داخل مشکلات عديده داشتيم چون اينها تا مرز 35 کيلومتري ما آمدند. دو تدبير حضرت آقا کرد آنجا بسيار اثرگذار بود. يک به نيروهاي مسلح دستور داد داخل خاک عراق بروند. به اينها بگوييد پاي تان را از اينجا جلوتر بگذاريد با ما طرف هستيد. دوم پيامي که به آيت الله سيستاني دادند و گفتند از مردم بخواهيد تا وارد صحنه شوند. س: سردار همداني در لشگر محمد رسول الله (ص) جانشين شما بودند. خاطره اي از ايشان داريد؟ کوثري: حاج حسين همداني واقعا همه وجودش خدايي بود؛ جانشين نشدند، بعد از ما بالاي سر لشگر امدند. ايشان زماني که من آشنا شدم سرپل ذهاب بود. سال 59 بود. قبراق و سرحال بود، چون کشتي گير هم بود. تا دو سال پيش؛ از خود ما 5-4 سال بزرگ تر بودند. روحيه، يک بود، رفت بسيج سوريه را راه انداخت. همينطور در عراق حشدالشعبي را راه انداخت. س: آخرين ديدار شما با سردار همداني چه زماني بود؟ کوثري: دائم ارتباط داشتيم. تا 15 يا ده روز قبلش بود. س: شهيد شدند تعجب نکرديد؟ کوثري: خير. چون مي دانستم. حاج حسين همه کارها را کرده بود و همه راه ها را رفته بود و مي دانست در اين مسير بايد بار را ببندد و برود. س: قولي به ما بدهيد تا سر فرصت با دوربين ما سر به آسايشگاه جانبازان بزنيد. کوثري: عيبي ندارد. البته با خيلي ها ارتباط دارم. شايد آسايشگاه کمتر بروم اما ارتباط دارم مخصوصا با بچه هاي 70 درصد به بالا دائما ارتباط دارم. س: برنامه با دستخط شما به پايان مي رسد. کوثري: «بسم الله الرحمن الرحيم با درود و سلام به ارواح پاک شهدا خصوصا امام شهدا و شهداي در راه حق و حقيقت، مخصوصا شهداي 8 سال دفاع مقدس از خداوند بزرگ خواهانم که بتوانم راه شهداي عزيزمان را که باعث عزت و سربلندي اين مملکت و ملت عزيز شدند، تا آخر عمر ادامه دهم و به جمع آن عزيزان بپيوندم». با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد