اشتباه بزرگ درباره برجام از نظر مشاور سابق روحانی
ايسنا/ محمود سريع القم مشاور سابق رئيس جمهور و استاد علوم سياسي دانشگاه شهيد بهشتي معتقد است: يک اشتباه بزرگي که در رابطه با برجام صورت گرفت، ايجاد انتظارات کهکشاني نسبت به نتايج برجام بود. موضوع هستهاي در ردهبندي مشکلات ايران با غرب در رده حدودا چهارم و پنجم است. خلاصه مصاحبه سريع القم با ايسنا به شرح زير مي باشد: ارزيابي شما از سياست خارجي دولت روحاني در دوره اول و دوره دوم دولت تاکنون چيست؟ دو سال از اجراي توافق به عنوان مهمترين پرونده دولت در سياست خارجي ميگذرد، فرصتها و چالشهاي اين توافق چيست و جديترين انتقاد شما به برجام چيست؟ ممکن است برجام پاشنه آشيل دولت روحاني و مورد سوء استفاده مخالفان و رقيبانش قرار گيرد؟ قبلا اشاراتي داشتم. معماري سياست خارجي نزد نهاد دولت نيست که ما از آن انتظاراتي داشته باشيم. حدود 160 هيئت اقتصادي از ايران بازديد کردند و متوجه فرصتهاي بسيار خوب سرمايهگذاري شدند. ولي به لحاظ حقوقي نگران موضع آمريکا و برخورد وزارت خزانهداري آمريکا هستند. عموم بنگاههاي اقتصادي ميان مبالغ اندک سرمايهگذاري در ايران و ارقام بسيار بالا در آمريکا، طبيعي است که دومي را انتخاب مي کنند. دولتي هاي اروپايي سخنان مثبت فراوان ميگويند ولي بنگاهها به پيامدهاي سرمايهگذاري در ايران فکر ميکنند. عدم شفافيت کار اقتصادي و نظام بانکي هم علت دومي است که سرمايه گذاران خارجي را به سوي احتياط هدايت ميکند. حدود 90 درصد مشکل ايران با غرب و آمريکا در دايره مربوط به جامعه يهودي آمريکا و اسرائيل مربوط ميشود اين جامعه به حدي قدرتمند است که ميتواند با حضور و نفوذ در حاکميت و جامعه آمريکا سياست واشنگتن نسبت به ايران را شکل دهد. درست يا غلط بودن اين مسائل بحث ديگري است اما يک واقعيت در سياست و اقتصاد جهاني است دولت در اينباره ميتواند نظر دهد اما تصميمساز در سياست خارجي نيست. بنابراين برنامه هستهاي تحديد شده ولي مسائل به مراتب مهمتر در روابط ايران و غرب و آمريکا باقي مانده است. پس از روي کار آمدن دولت روحاني و مخصوصا برجام، اميدهاي زيادي براي بهبود شرايط اقتصادي بوجود آمد. البته دولت هم توانسته است در زمينه اقتصادي دستاوردهايي داشته باشد اما اين دستاوردها با انتظارات جامعه فاصله دارد. چه مشکلي وجود دارد که دستاوردهاي دولت با انتظارات جامعه تطابق ندارد؟ آيا انتظارات مديريت نشده و افزايش غيرمنطقي داشته است يا براي برآورده شدن مطالبات مردم، مشکلات ساختاري در دولت و ساير نهادها براي تحقق اين مطالبات وجود دارد؟ يجاد اين انتظارات واقعي نبود. با واقعيات ساخت قدرت، روش مديريت اقتصادي کشور، سيستم بانکداري و به خصوص سياست خارجي، سازگاري نداشت و ندارد. رشد و توسعه اقتصادي اصولي دارد جهان شمول. اگر اجرا شد، رشد تحقق پيدا ميکند. توسعه ايران محتاج سرمايهگذاري خارجي است. سياست خارجي کشور در يک ريل حرکت ميکند. سياستهاي توسعه اقتصادي در ريل ديگر. اگر اين يک ريلي نشود، طبعا جواب نميگيريم. خيلي روشن است. Textbook اقتصادي در ترم اول سال اول دانشگاه است. اين پارادوکس از سال 1370 بوده و موضوعي ساختاري است. نميتوان دولتي توسعهگرا داشت در حالي که نقشي در تنظيم سياست خارجي نداشته باشد. البته اين يک مسئله حقوقي و قانون اساسي هم هست. دولت در نظام حقوقي جمهوري اسلامي عمدتا حسابرسي و حسابداري ميکند. جهتگيريهاي کشور نزد دولت نيست. دولت اپراتور است. هيجانهاي انتخاباتي با واقعيات حقوقي کشور فرق ميکند. دولتها دير يا زود متوجه محدوديتهاي خود ميشوند. البته يک اشتباه بزرگي که در رابطه با برجام صورت گرفت، ايجاد انتظارات کهکشاني نسبت به نتايج برجام بود. موضوع هستهاي در ردهبندي مشکلات ايران با غرب در رده حدودا چهارم و پنجم است. در ذهن غربيها، موضوعات مهمتري وجود دارد. اوباما معتقد بود که حل اين موضوع هستهاي قابل دسترس است. آنها اين موضوع را از ديگر مسائل تفکيک کردند. يک تاکتيک مذاکراتي بود که اوباماي حقوقدان طراح آن بود که فرآيند برخورد با موضوع هستهاي از 1391 را شکل داد. تيم آمريکا 155 نفر بودند. تاريخ، حقوق و روانشناسي ميدانستند. اصلا يک کشور ميانپايه اگر بخواهد فقط در يک موضوع با يک قدرت بزرگ مذاکره کند خيلي نميتواند امتياز بگيرد. معمولا در مذاکراتي که package وجود دارد و طيفي از موضوعات با هم حل مي شوند، ميتوان خوب امتياز گرفت مانند مذاکرات چين و آمريکا در دهه 1970. قرار نبود برجام مسائل ايران و غرب را حل کند يا گشايشهاي اقتصادي فراوان به همراه آورد. اين بيشتر Propaganda بود. البته اگر در رسانهها بحث و گفتوگو ميشد و هيجان کمتر ميشد، انتظارات واقعي بهتر شکل مي گرفت. شما ريشه ناآراميهاي اخير در برخي شهرهاي کشور را مسايل اقتصادي ميدانيد يا سياسي؟ تحليل شما از اين ناآراميها چيست؟ درباره حوادث اخير در ايران، مقامات ارشد کشورمان رد پاي عربستان، انگليس و آمريکا را پررنگ ديدند. تا چه اندازه جامعه ايراني قابليت متاثر شدن از فضا و طراحي کشورهاي بيروني را دارد؟ اگر دارد چرا اينگونه است؟ من از يکي از دانشجويان خود شنيدم که در تحقيقي،نسبتا روشن است تقارني ميان سطوح فقر و ناآراميها وجود دارد به خصوص اينکه در بيش از 70 شهر کوچک و متوسط اتفاق افتاد و صرفا در شهرهاي بزرگ نبود. کار علمي اين رابطه را نشان مي دهد و شايد بتوان گفت اصل اعتراض به مسائل اقتصادي، مالي و بانکي برمي گردد. ممکن است در اين شرايط، عدهاي هم مسائل سياسي را مطرح کنند ولي به نظر ميرسد که ثقل ناآرامي ها اقتصادي است. کشورهاي خارجي شايد بتوانند از چنين تحولاتي در رسانهها و فضاهاي مجازي استفاده کنند و اهداف خود را دنبال کنند. اصل اعتراض به نظر ميرسد ريشههاي داخلي دارد. رفتار ترامپ در برخورد با برجام و در مجموع نسبت به ايران را چطور ارزيابي ميکنيد؟ سياست عدم اعلام پايبندي از يک سو و ازطرفي امضاي تمديد تعليق تحريمها تاکنون چه معنايي دارد؟ رهيافت رفتارشناسي به من ميآموزد که برخورد آمريکا با ايران براساس يک واژه و مفهوم استوار است: Limbo. اگر از سخنرانيها و ادبياتي که در آمريکا نسبت به ايران طي دو دهه اخير توليد شده، تحليل محتوا کنيم، اين مفهوم قابل استخراج است. اولا آنها فوقالعاده با حوصله و فرآيندي هستند. عموما ما واکنشي هستيم. Limbo يعني در هوا نگه داشتن. سياست آمريکا ابعاد روانشناسانه بسياري دارد. ايران را نميتوان ناديده گرفت ولي آنها با رويکردهاي ايران مشکل دارند. هم مذاکره ميکنند هم فشار ميآورند و براي اين کار، اهرمهاي فراواني دارند. نيمطبقه وزارت خزانهداري را با زبدهترين کارشناسان IT و بانکي براي پيگيري تحريمهاي خود به کار گرفتهاند. کلا جمهوري اسلامي در آمريکا دوستي ندارد، نه در چپ و نه در راست. هر دو جريان در آمريکا، تعريف مشترکي از جمهوري اسلامي ايران دارند فقط رهيافتهاي آنها با هم فرق مي کنند. زمان اوباما، چپ بود. اهل تعامل و فشار. الان راست است. اهل تعامل کمتر و فشار بيشتر. سياست آمريکا يک حداقل دارد و يک حداکثر. حداکثر Regime Change ولي به هيچ وجه راحت نيست. حداقل يعني مجموعهاي از تحريمها، فشارها، ايجاد فقر، جلوگيري از سرمايهگذاري خارجي در يک روند فرسايشي و بدون عجله. هدف، تغيير سياستهاي منطقهاي است. آمريکا با طيفي از کشورها در دنيا تعامل دارد و بلکه روابط استراتژيک. معتقد نيستم با بنيان نظام و هويت سياسي و قانون اساسي ايران مشکل دارند. خيلي به اين مسائل اهميت نميدهند. اصل، سياستها و رويکردهاي جمهوري اسلامي هست که البته ميتوان نتيجه گرفت که ريشه در بنيانهاي نظام سياسي و انقلاب دارند. اين سياست آمريکا همينطور ادامه دارد و تابع ترامپ يا روساي جمهور ديگر نيست. اجماع استراتژيک آنهاست. شدت و ضعف دارد. کشورهاي اطراف ايران تقريبا همگي ايران را از عدد 1 تا 3 دشمن يا رقيب خطرناک خود مي دانند. در اين فضا چه سياست خارجي و داخلي را توصيه ميکنيد؟ تهديدات و فرصتهاي منطقهاي ايران چيست يا کدامند؟ ابتدا بايد بپذيريم چرا اينطور است؟ چرا آنها ما را دشمن ميدانند؟ سياستهاي فعلي را به راحتي نميتوان تغيير داد. تاريخي پشت اين سياستها است و انديشههايي آنها را هدايت ميکنند. به نظر ميرسد مهمترين تهديد ملي براي ايران عدم دسترسي به منابع مالي، سرمايهاي، فناوري، سرمايهگذاري خارجي و در نتيجه فقير شدن تدريجي و بيثباتي اقتصادي است. امروز با عربستاني مواجه هستيم که سياست و دشمنياش با ايران از سال 92 به بعد علنيتر شده است و به گونهاي در حال انتقامگيري هستند. نقل قولهاي غيررسمي و رسمي وجود دارد که عربستان از بمباران ايران، حمله هستهاي به آن، تحريم و فشار اقتصادي، کاهش توليد نفت و کاهش قيمت نفت به ضرر ايران، حمايت ميکند يا سفارتش را تعطيل ميکند و اين اواخر شنيده شد که به روسيه اعلام کردند تا تکليف ايران روشن نشود قيمت نفت بالا نميرود. در مقابل اين رويکرد عربستان ايران چه بايد کند؟ عربستان با تيم جديد حکمراني که در آن شکل گرفته در مسيري بسيار متفاوت از ايران حرکت ميکند. خود را خارج از نفت به اقتصاد آمريکا ميخواهد قفل کند و با اسرائيل روابط استراتژيک برقرار کرده است. اگر ايران و عربستان بتوانند در موضوع يمن به اشتراکاتي برسند شايد در مسائل ديگر پي آمدهاي مثبتي داشته باشد. (Spillover effects) اين مي تواند از شدت تقابل بکاهد. در پرونده سوريه فکر ميکنيد برنده و بازنده اصلي ميدان چه کشورها يا طرفهايي هستند؟ در اين ميان بسياري نگران جاگذاشتن ايران از مرحله بازسازي و سهمخواهي در سوريه هستند؟آيا از سوريه ميتوان به عنوان فرصتي براي توليد ثروت ملي بهره برد؟ معضل سوريه همچنان ادامه خواهد داشت. طيف بازيگران داخلي، منطقهاي و بينالمللي در حدي گسترده است که با تضاد منافعي که دارند بعيد است توافقي در آينده نزديک صورت پذيرد. متاسفانه ميداني است که هر بازيگري طناب قدرت را به سوي خود مي کشد. تقريبا به هر موضوعي که در منطقه خاورميانه توجه مي کنيم بيشتر حالت مديريت اختلاف را دارد تا حل اختلاف چون منافع بازيگران همپوشاني بسيار اندکي دارند. اينکه ايران بتواند در فرآيند بازسازي سوريه نقش ايفا کند و از آن استفاده دو جانبه اقتصادي ببرد احتمالا در آينده دوري است. از افراد مختلف منطقهاي و بيرون از منطقه شنيدهام که بازگشت سوريه به شرايط سال 2011، حدود چهارصد ميليارد دلار هزينه دارد. تامين چنين منابع مالي بسيار مشکل خواهد بود. ما بايد راهبردي را طراحي کنيم که سطح ثروت ملي توليد شده چندين برابر هزينههاي امنيت ملي و هويت يابي باشد.چين در سال 10 ميليارد دلار براي تبليغ هويت خود در سطح جهاني تبليغ مي کند و نزديک به 200 ميليارد دلار براي امنيت ملي و هزينههاي نظامي، ولي چين 12.4 تريليون دلار توليد ناخالص داخلي دارد و 3.1 تريليون دلار ذخائر ارزي. همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد: آخرين خبر در تلگرام https://t.me/akharinkhabar آخرين خبر در ويسپي http://wispi.me/channel/akharinkhabar آخرين خبر در سروش http://sapp.ir/akharinkhabar آخرين خبر در گپ https://gap.im/akharinkhabar