درد و دل و حرفهای پر حاشیه یک چهره اصولگرا
رويداد24/ عضو اسبق شوراي شهر تهران بر اين عقيده است در کشور ما، نهادهاي مختلف به باندهاي قدرت و ثروت متصل هستند و اجازه نميدهند ساختارها درست شود. چراکه منافع اين باندهاي متصل به قدرت و ثروت در ناهنجاريها و نابسامانيها است. و ازآنجاييکه تصميمگيري و تصميمسازي ما يکپارچه نيست، روز به روز همه مسائل ما خصوصاً «اعتماد ملي» افول ميکند و ضربه جدي به اعتماد ملي وارد شده است. سالي که گذشت، اتفاقات و رخدادهاي بسياري را به همراه خود داشت. شروعش با پيروزي حسن روحاني در انتخابات رياستجمهوري همراه شد اما پايانش با اتفاقات تلخي همچون غرق شدن سانچي و سقوط هواپيما. در کنار همه اتفاقات تلخ و شيرين اما، انتقادات و هجمهها به دولت تازه نفس دوازدهم، يکي از اصليترين مباحث ماههاي اخير بود. حسن روحاني با مطرح کردن موضوع رفراندوم، انتقادات و هجمههاي بسيار زيادي را به جان خريد و حتي متهم به برچيدن نظام اسلامي هم شد. حسن بيادي، از نزديکان سابق احمدينژاد و عضو اسبق شوراي شهر تهران در گفتوگو با رويداد۲۴ از نبود زيرساختهاي لازم در کشور ميگويد و معتقد است که اصلاحات مورد نياز در قانون اساسي و ساختار اجرايي کشور، بايد ابتدا از «مجلس شوراي اسلامي» آغاز شود. بيادي براي برخي از نمايندگان لفظ «بيعرضه» را استفاده ميکند و ميگويد بعد از مجلس ششم، ما ديگر مجلس قدرتمندي نداشتيم و اين هم از بيعرضگي برخي از نمايندگان مجلس است که تواناييهاي لازم براي ايجاد اصلاحات را ندارند. آقاي روحاني اخيراً خواهان برگزاري رفراندوم براي برخي از موضوعات شدهاند و ميگويند بايد تغيير ايجاد کنيم ارزيابي شما در اين خصوص چيست؟ تغيير ايرادي ندارد، برگزاري رفراندوم طبق قانون مسئول دارد و مسئولان آن بايد در اين زمينه تصميم بگيرند. هرکسي نميتواند اين کار را بدون کسب اجازه انجام دهد، ما بايد موانع را در اين زمينه بررسي کنيم و زيرساختها را فراهم کنيم اما براي تغيير ساختار، طبيعتاً تمام اجزاء و افرادي را که قانون تعيين کرده است بايد تصميمگيري کنند. اما بعد از گذشت 40سال از عمر انقلاب، برخي بر اين باور هستند که قانون فعلي جوابگوي دنياي مدرن امروزي نيست، موافق اين موضوع هستيد؟ اينکه ما نياز به تغيير در ساختار اجرايي و مديريتي کشور داريم حرف درست و يک امر ضروري است، اما اين کار مقدمات خاص خود را دارد و اينطور نيست که در يکشبه بتوان تصميم گرفت. تغيير ساختار نياز به فرهنگسازي و تبليغات و نياز به مطالعات گوناگون در زمينههاي مختلفي دارد. هر رئيسجمهوري در ايران با «بهبه» بر سر کار ميآيد، اما آيا شما يک نفر را پيدا ميکنيد که در مسئوليت ماندگار و محبوب باقي مانده باشد؟ در انتصابيها هم اينگونه است و مسئولين انتصابي تا يک حدي ميتوانند بالا بيايند فکر ميکنيد در اين فرايند نقش احزاب بيشتر است يا باندهاي متصل به قدرت و ثروت؟ در تغيير ساختار حتماً بايد کار کارشناسي صورت بگيرد، حتي ميشود از تجربيات ديگر کشورهاي قدرتمند در اين زمينه استفاده کرد. من مخالف مديريت جزيرهاي و واحد هستم، زيرا اين نوع مديريتها هرجومرج ايجاد ميکنند. از طرف ديگر روح جامعه اجرايي کشور ما با مديريت جزيرهاي سازگار نيست. اگر کشور ما مانند امارات بود مشکلي نداشتيم، در امارات هر اميرنشيني يک قانون براي خود دارد و به صورت ملي نيز يک قانون کلان در کل کشور حاکم که همگي از آن تبعيت ميکنند. اين مديريتهاي جزيرهاي در کشور ما بدون قانون است. در واقع برخي اقدامات آنان تقويتکننده روح خلاف قانون و بعضاً ضد فرهنگ است. به معناي ديگر يعني هرکسي هر چيزي که به ذهنش ميرسد عمل ميکند و کاري با قانون ندارد. يادم ميآيد در جلسهاي از شوراي شهر رئيس جلسه غايب بود و من رياست جلسه را به عهده داشتم. قرار بود در اين جلسه درباره محدوده ترافيک تصميمگيري شود، استدلالهاي من قوي بود 5 نفر از اعضا نظر من را پذيرفتند اما 6 نفر ديگر طرح خود را به رأي گذاشتند و آن طرح رأي آورد و من نيز تمکين کردم. در آن جلسه هرچند که من قدرت برهم زدن آن رأي را داشتم اما نکردم. مصلحت يعني در نظر گرفتن «منافع ملي». چرا بايد مسائلي مانند برخورد با بعضي از علما و يا دانشمندان و يا اصحاب رسانه به هر دليلي، برخورد با دراويش، سقوط يک هواپيما و يا سوختن يک کشتي تبديل به يک معضل و «بحران ملي» شود. زماني که ساختار اشتباه باشد، مسير هم کج ميشود و زماني که مسير کج ميشود، بقول معروف «تا ثريا ميرود ديوار کج» و اين مسير کج و نادرست تا مدتهاي طولاني به انحراف خواهد رفت. درهرحال اين تغييرات بايد ابتدا از مجلس شروع شود. حال آيا مجلس ظرفيت اين کار را دارد يا خير اين خود نياز به يک بحث تخصصي و کارشناسي شجاعانه دارد و به صراحت ميگويم که جواب من منفي است. چراکه مجلس با 20 درصد ظرفيت خود کار ميکند و اثرگذاري آن هم نهايتاً فراتر از 20 درصد نيست. هرزمان مجلس تعطيل است مردم راحتترند همين موضوع در خصوص قواي ديگر نيز صدق ميکند، يعني اگر سخنگوهاي اين قوا صحبت نکنند مردم راحتتر هستند. هر زمان که سخنگوهاي قوه قضاييه مجريه و مقننه صحبت ميکنند مردم نااميدتر ميشوند، و جريانات نااميدکننده و سيل اختلافات سياسي و اجتماعي ساري و جاري ميشود. با تمام اين تفاسير معتقدم تغيير ساختار و تغييرات سياسي و اجتماعي بايد از مجلس شروع شود. فکر نميکنيد تغيير ساختار بايد از شوراي نگهبان آغاز شود؟ نه، زماني که تغيير ساختار از مجلس شروع شود شامل شوراي نگهبان و ديگر اجزاي سياسي اجتماعي ديگر هم ميشود همه بايد مطيع قانون باشند و تصميمات شوراي نگهبان هم خود بخشي از قانون است، در ابتدا مجلس بايد تغيير کند چراکه مجلس ما ضعيف است و اين روحيه بيتوجهي به قانون، از مجلس ششم به بعد آغاز شد. من هميشه اعلام کردهام بعد از مجلس پنجم ما ديگر مجلس درست و قابل قبولي نداشتيم، شک نکنيد خود مجلس باعث شد تا تصميمات شوراي نگهبان اينگونه شود مگر در مجالس قبل از دوره ششم شوراي نگهبان نداشتيم؟ بههرحال مقصر اين موضوعات را مجلس و ضعف عملکردي نمايندگان آن ميدانم. در مجلس ششم در زمان تصويب قانون مطبوعات مجلس را محاصره کردند و گفتند نمايندگان اگر قانون را تصويب کنند موقع خروج بازداشت ميشوند آيا اگر شما در آن جلسه حضور داشتيد آن را تصويب ميکرديد؟ با اين حرفها و صحنهسازيها، موضوع بحث و تحليل بنده تغيير نميکند، اول نهادي که بايد تغيير کند مجلس است. نماينده مصونيت دارد و نبايد از حرف زدن بترسد، زماني که ميترسد قطعاً يک ايرادي دارد. بالاخره ساختار ديگر ارگانها هم متناسب همين مجلس است که اين اعمال صورت ميپذيرد انتخابات هم اشتباه و غيرقابلتوجيه است. بههرحال در خصوص آن قانون مطبوعات هم بايد بگويم که عرضه نداشتند و عصاره فضائل ملت نبودند که نتوانستند آن را به شکل صحيح و بدون اغراض سياسي تصويب کنند. در کشور ما، نهادهاي مختلف به باندهاي قدرت و ثروت متصل هستند و اجازه نميدهند اين ساختارها درست شود. چراکه منافع اين باندهاي متصل به قدرت و ثروت در ناهنجاريها و نابسامانيها است. همه مسئولين در اين زمينه بايد باهم تصميمگيري کنند. ازآنجاييکه تصميمگيري و تصميمسازي ما يکپارچه نيست، روز به روز همه مسائل ما خصوصاً «اعتماد ملي» افول ميکند. به اعتماد ملي ضربه وارد شده است؟ بله معتقدم به اعتماد ملي ضربه جدي وارد شده است. مثلاً زلزله ميآيد و عواطف مردم برانگيخته ميشود اما چرا سمتوسوي مثبت پيدا نميکند؟ در همه جاي دنيا تحليل گران سياسي و اجتماعي مخصوصاً روانشناسان مقتدر مردم کشورها را در اين حوادث محک ميزنند و رفتارهاي آنان را مورد مطالعه و تحليل قرار ميدهند و چارهانديشي و برنامهريزي و براي آينده آن کشور برنامهريزي ميکنند، اما در کشور ما همه امور به مسائل سياسي و تخاصم تبديل ميشود. خوب در کشور ما زلزله آمد اين موضوع چه ارتباطي به مسکن مهر داشت؟ درحاليکه مردم زير آوار هستند بعضي از مسئولين فرياد ميزنند که ما که گفته بوديم مسکن مهر خوب نيست و ديوارهاي آن ريخته شده است و ... بله اين حرفها طرفدارهايي هم دارد و زماني که اين اختلافات به وجود ميآيد مانند بادهاي خطرناکي هستند که تبديل به طوفان ميشود و خسارات جبرانناپذيري را به وجود ميآورد. به نظر شما مسئول ايجاد اين شرايط و اين فضاي بياعتمادي آمريکا و ضدانقلابها هستند؟ اين روند از چه زماني آغاز شد؟ مثلاً در موضوع سقوط هواپيما آيا طبق قانون هرکسي اجازه تحليل و اظهارنظر دارد مگر اين سازمانها و ارگانهاي عريض و طويل صاحب ندارند، طرف اصلاً نميداند که هواپيما چيست، چه ساختاري دارد و چگونه کار ميکند اما فوراً اظهارنظر ميکند. هواپيما شايد 60 سال عمر کند اما 95 درصد قطعات آن نو است، زيرا تمامي قطعات هواپيما عمر مفيد دارد و تمام آنها کنترل ميشوند. شايد تکنولوژي جديد نداشته باشد اما سيستم رادارش جديد است. اين هواپيمايي که سقوط کرد و ساير هواپيماهاي ديگر، چکليست دارند. اولين کسي که جان خودش را دوست دارد خلبان و سپس ساير خدمه هستند، هيچکس نميتواند خلبان را به پرواز مجبور کند مگر تمام شرايط پروازي براي او فراهم شده باشد و شک نکنيد اکثر اين حوادث ناشي از خطاهاي انساني و تصميمات شخصي است. پس جاي تأمل و تفکر است که پشت پرده اين منفيسازيها کيست؟ چرا برخي سعي دارند فقط سياهنمايي کنند و در خصوص مسائلي که اطلاع ندارند صحبت کنند؟ اما چرا يک خطاي انساني را به تهديد و يأس ملي تبديل کنيم؟ چرا همه فرصتهاي ما که ميتواند به انسجام ملي تبديل شود به بحران ملي تبديل ميشود و اعتماد ملي را خدشهدار ميکند؟ اين موارد همگي نشان ميدهد که گروه خاصي در همه جا نفوذ کردهاند و به دنبال تخريب و سياه نمايي هستند و سود شخصي يا سياسي خود را ميبرند. فکر نميکنيد اين اتفاق ازآنجايي شدت گرفت که ما مردم را دستهبندي و خودي و ناخودي کرديم؟ گفتم که باندهايي هستند که اين کارها را انجام ميدهند و گروههاي اصولگرا و اصلاحطلب هم از اين معضل مستثنا نيستند و فقط منافعشان برايشان مهم است نه قوام و وحدت ملي در کشور. مشکل ما از زماني شروع شد که محدود به يک حزب شديم اصولگرا و اصلاحطلب؟ باور کنيد اينطور نيست و اگر کمي به گذشته برگرديد ميبينيد که در زمان حضرت امام (ره) هم مجمع روحانيون مبارز را داشتيم و هم جامعه روحانيت مبارز را و کارها هم بهخوبي پيش ميرفت اگرچه شايد ايراداتي هم وجود داشت. آن زمان انقلاب بود... باور کنيد اينطور نيست چراکه تا سال 75 و 76 هم همينگونه بود و احزاب هم تقريباً مؤثرتر از اين زمان بودند. چپ و راست در دنيا مانند دست چپ و راست هستند و از يک مغز پيروي ميکنند، شايد مخالف هم حرکت کنند اما براي انجام يک هدف حرکت ميکنند. ما تا قبل از مجلس ششم شاهد بوديم که آثار روحانيون بر جامعه بسيار مثبت و مؤثر بود، يکي از معضلاتي که اکنون داريم ارتقا جايگاه احزاب است. ما در کشورمان حزب مؤثر و فراگير نداريم، زيرا قوانيني که به احزاب مرتبط است، جايگاه اجتماعي و سياسي ندارند و فقط به درد دوران انتخابات ميخورند. به تبع آن نيز مردم ما هم «حزبي» نيستند و حزبي بودن مترادف با امنيتي بودن است. اصلاً در کشور ما وجود دسته و گروه کلاً مذموم است، چرا در انتخابات يک نفر اعلام ميکند که به فلان نفر رأي دهيد و بقيه رأي ميدهند، اين موضوع نشان ميدهد که حزب جايگاهي ندارد بلکه اين فرد و افراد هستند که جايگاه دارند و اين موضوع بسيار خطرناک است. اين رويه بسيار خطرناک است که در نهايت به تفکر امپراتوري و ديکتاتوري ميانجامد و بالاخره مردم در يکجايي با همان فرد هم مخالفت خواهند کرد. بنابراين احزاب زماني که فعال باشند و جايگاه قانوني خود را داشته باشند و به وسعت نظرات و فعاليت خود و با آراء مردم کرسيهاي مجلس را تصاحب کنند و قدرت را به دست بگيرند کارها بهتر و شايستهسالاري بهتر از وضع موجود خواهد بود، به همين صورت در مسائل ديگر نيز شاهد تقسيم قدرت و مشارکت بالاي مردم خواهيم بود و مردم تصميم واقعي براي سرنوشت خودشان را خواهند گرفت. آيا در شوراها و مجلس نمايندگان واقعي مردم حضور دارند؟ حتماً جواب منفي است، زماني که ساختار اشتباه است اين اتفاقات رخ ميدهد، حتي در مجلس خبرگان نيز به همين صورت است و نمايندگان واقعي مردم در آنجا حضور ندارند. در مورد شوراها يک مثال ميزنم. شهر تهران حدود 9 ميليون نفر جمعيت و 22 محله دارد. واقعاً 21 نفري که براي شورا انتخاب ميشوند نمايندگان واقعي مردم تهران هستند؟ خير. چه شورا و چه مجلس، اين نمايندگان اصلاً از حالوروز مردم خبر ندارد، چرا؟ چون ساختار و روش انتخابات متناسب با جامعه امروزي نيست. شما چقدر براي شورا هزينه کرديد؟ فکر نميکنم بيشتر از 10 ميليون تومان هزينه کرده باشم. چقدر رأي آورديد؟ فکر ميکنم 200 هزار رأي آوردم. البته در دور دوم به دلايل گوناگون و حوادثي همچون انحلال شوراي اول، حوادثي مثل 28 تير و تحصن در مجلس ششم وقسعليهذا مشارکت مردم کمتر بود و رأي ما نيز جلوه پيدا نکرد و تعداد رأي ما پايين آمد. يعني شما قايل به اين هستيد که کشور ايالتي مديريت شود؟ نه من چنين حرفي نزدم. ساختار مديريت شهري ما مشکل دارد و اگر مديريت يکپارچه داشته باشيم و احزاب فراگير و مؤثر شکل بگيرند، مشکلات حل خواهد شد يعني مردم به حزب مقتدر رأي ميدهند و در موقع ضرورت اين حزب است که بازخواست ميشود و بايد پاسخگوي اتفاقات باشد. اگر خوب دقت کنيد هماکنون مجلس ما يک مجلس ملي نيست تقريباً ميتوان گفت که در حد يک معاون فرماندار و يا معاون استاندار حوزه انتخاباتي خودشان عمل ميکنند و يادشان رفته که بايد تصميمات ملي بگيرند درحاليکه نماينده زاهدان بايد نماينده اصفهان هم باشد و نماينده ساوه بايد نماينده دامغان نيز باشد اما اينگونه نيست و به تبع آن ملي هم فکر نميکنند و فقط منافع محلي و جناحي برايشان اولويت و ارجحيت دارد. اين اتفاقات همگي ناشي از نگاههاي تنگنظر و ساختار غلط است. شما اگر بخواهيد دفعه بعدي از يک محل و منطقهاي رأي بياوريد بايد کاري کنيد تا مردم آنجا شما را ببينند، حال چرا مردم اينطور شدهاند؟ آنهم مقصر ما هستيم، ما کاري کرديم که فرهنگ مردم تغيير کند، ما از نماينده مجلس انتظارات محلي داشته و داريم نه انتظار ملي اين مسائل همه و همه به صورت زنجيروار به هم گره خورده است. اين نگرانيها و انتقاداتي که بعد از مطرح شدن بحث رفراندوم ايجاد شد هم ناشي از همين موضوع بود؟ من کلي گفتم اما ممکن است بندهايي از قانون اساسي هم نياز به اصلاح و تغيير داشته باشد اگرچه فکر نميکنم ترس از تغيير و اصلاح در مسئولين ذيربط وجود داشته باشد. البته برداشتها از سخنان آقاي روحاني هم متفاوت بود. به نظرم آقاي رئيسجمهور بايد مشخصاً منظور خود در خصوص رفراندوم را بگويد و اگر به آن اعتقاد دارد، عمل کند نه اينکه فقط حرف بزند و بايد کمي دقت کنيم و مواظب هم باشيم که بعضي، از نظرات ايشان سوءبرداشت کردند و بعضي نفوذي و بعضي هم مريضاند و به دنبال تغيير نظام هستند. چرا اينطور ميشود مگر رئيسجمهور بدون مشورت و بدون هماهنگي حرفها را ميزند؟ يکي از مشکلات مسئولين ما اين است که چند شغله هستند، در يکجا امنيتي و جاي ديگر آيندهپژوه و در جايي ديگر مجري و بعضاً در همان کار خود ناظر هم هستند. مانند اعضاي مجمع تشخيص مصلحت نظام که در جاي ديگر با هم دعوا دارند و وقتي با هم در مجمع تشخيص مصلحت نظام حضور پيدا ميکنند باز هم با يکديگر دعوا دارند. معتقدم رئيسجمهور بايد صرفاً کار اجرايي انجام دهد و اگر نظري دارد بايد به مراجع مربوطه ارائه دهد نه اينکه در سخنرانيها آن را مطرح و بيان کند. رفراندوم بايد از کجا کليد بخورد؟ بالاخره اينکه رفراندوم خوب است يا بد، تصميم گيرنده آن مجلس است. اگر عرضه اين کار را ندارند کنار بروند. اصل 59 قانون اساسي هم همين موضوع را ميگويد... بله، ما تا زماني که يک مجلس مقتدر نداشته باشيم، مجلس ما محلي است و نه ملي و در چنين شرايطي تغيير ساختار اجرايي کشور بعيد به نظر ميرسد. بله آقاي احمدينژاد هم اخيراً نامهاي را نوشتند و خواهان اصلاح ساختار اجرايي کشور، برگزاري زودهنگام انتخابات و برکناري رئيس قوه قضاييه شدند. من 14 سال است که اين حرفها را ميگوييم، اين افراد تا زماني که بر سر کار بودند هيچ کاري براي استقرار احزاب و تفکرات پارلماني و مشارکت حداکثري مردم در کارهاي خودشان نکردند اگرچه اينها هم که ادعا دارند اصلاً کاري نکردند و هر روز مشارکت مردم رو به افول است و از حضور مردم براي مرگ بر فلاني و درود بر فلان کس استفاده ميشود. همين آقاي احمدينژاد که اکنون شروع به نامه نوشتن کرده است، همان زماني که رئيسجمهور بودند يک نامه مينوشتند و اعلام ميداشتند که مثلاً ساختار اجرايي کشور اشتباه است. اين خود يک ايراد است که اکنون مطرح ميکند، اما در کل حرف درستي زده اگرچه قابل نقد و بررسي است. خدا به داد مردم برسد همان موقع چرا عدهاي اگرچه مخالف بودند اما به خاطر حب رياست و جاهطلبي از احمدينژاد حمايت ميکردند اما اکنون از او روي برگردان شدهاند؟ همه اينها پارادوکس است زيرا عدهاي فقط به دنبال منافعشان هستند و به قانون بيتوجه و به حق و حقوق مردم کاري ندارند. فکر نميکنيد آقاي احمدينژاد هم به خاطر منافعش در دوران رياستجمهورياش حرفي نزده؟ اينکه ميگويند حرف مرد يکي است اشتباه است، به نظرم حرف نامرد يکي است انسان هر زمان حق دارد حرف حق را بزند و همينطور هم حق دارد که به اشتباهات خود اعتراف کند و براي مردم هم حق قضاوت فراهم است. آقاي احمدينژاد امروزه داعيهدار آزادي شده است، اما خيلي از مسائل امروز، در دوران مديريتي خودشان به بدترين شکل ممکن وجود داشت اگرچه اعتقاد دارم اکثر اطرافيان ايشان تحميلي و نفوذي بودند. مثل چي؟ مطبوعات؟ بيانصافي نکنيد مطبوعات که زمان ايشان خيلي آزاد بودند هرچه از دهانشان ميآمد و به ذهنشان ميگذشت ميگفتند و عليه دولت ايشان مينوشتند. اما در دوران ايشان چندين روزنامه به دستور و شکايت احمدينژاد توقيف شدند الان نشدند؟ فساد احمدينژاد را قبول نداريد؟ شخص يا دولت احمدينژاد؟ تفاوتي ندارد.... ببينيد اين هم همان ساختار است. در ساختار اجرايي کشور، دولت فقط 30درصد مؤثر است اگرچه طبق قانون شخص دوم مملکت در اجراست، بودجه را دولت ميگيرد اما تصميم براي هزينه، با دولت نيست. اکنون نيز اختلافها بر سر همين موضوع است، قدرت رئيسجمهور و دولت کلاً پايين است. احمدينژاد فسادي انجام نداد اما شايد اطرافيان ايشان اين کار را کرده باشند، مگر در اين دولت و دولتهاي قبل از ايشان فسادهاي نجومي صورت نپذيرفته است؟ باز هم مثال هميشگي خود را تکرار ميکنم که تا زماني که يخچال خراب است هر غذايي را که داخل آن بگذاريد خراب ميشود مگر سنگ باشد. خب شما رئيسجمهور و من معاون شما، اگر فساد کنم شما مقصر هستيد يا نه؟ مقصر ميتواند قوه قضاييه و ديگر سازمانهاي نظارتي هم باشند. در انتها باز هم تأکيد ميکنم که تا زماني که ساختار درست نشود اين معضلات وجود خواهد داشت و فساد خانمانبرانداز اداري ريشه عدالت اجتماعي را از بين خواهد برد و مردم را آواره خواهد کرد. به نظر شما هماکنون کدام بک از ادارات هستند که بيشترين معضلات اداري را براي مردم ايجاد کردهاند؟ نارضايتي مردم از سازمانهايي است که بيشترين بستر فساد را در جامعه فراهم ميکنند و ديگر سازمانها از جمله قوه قضائيه و دستگاههاي نظارتي و مردم متأثر از تصميمات و رفتارهاي غلط آنان هستند که به ترتيب اولويت؛ سازمان تأمين اجتماعي. اداره ماليات، بانکها، سازمان ثبت و اسناد، و بخشي از وزارتخانههاي صنايع و جهاد کشاورزي و راه و شهرسازي و شهرداريها هستند. موانعي که اين سازمانها براي رشد اقتصادي کشور ايجاد ميکنند بدتر از آثار سوء تحريمهاي خارجي است. اين سازمانها براي انجام نشدن کارها هزار دليل دارند اما براي انجام يک دليل هم ندارند، اکثراً عاشق واردات و ضد توليد و اشتغالاند و فقط تشنه قدرتاند و بس.