مشرق/ وحيد يامين پور که او را از اجراهاي متفاوت و جسورانه اش در برنامه هاي سياسي سيما مي شناسيم، در صفحه شخصي اش نوشت: شما که ميدونيد من سالي يکبار اين روزها اين خاطره رو منتشر مي کنم. الان وقتشه:
سال 69 يک همکلاسي داشتم که دو تا از عموهايش شهيد شده بودند و پدرش از عمليات کربلاي 4 مفقودالاثر شده بود و من به اين فکر مي کردم که فرزند شهيد بودن سخت تر است يا اينکه کاملا از سرنوشت پدر بي خبر باشي... يک روز هم چند دختربچه از دبستان شاهد آمدند و براي پدران شهيدشان شعر و دکلمه خواندند. بين آنها خواهر اين همکلاسي ما هم براي پدرش چيزي خواند.
روزهاي آزادي اسرا تمام شهر در تحيّر و هيجان بود. هر روز صبح با مادرم مي نشستيم و اسامي اعلام شده را با دقت از راديو مي شنيديم... مادرم منتظر اعلام اسم برادرش بود که از سال 61 اسير شده بود. لابلاي اسامي ناگهان اسم پدر مفقودالاثر همکلاسيام را شنيدم. پدرش را با تني نحيف آوردند بعد از چند سال بي خبري...
حتماً آن دختربچه هم خيلي بهم ريخته بود. او هنگام اسارت پدرش دو سال بيشتر نداشت...
12سال بعد، آن دختر بچه را در دانشکدهي حقوق دانشگاه شهيد بهشتي پيدا کردم... الان ۱۶ سال از ازدواج مان ميگذرد.
پينوشت: دايي هم مدتي بعد، پس از ۸ سال اسارت آزاد شدند. چه روزهاي عجيبي بود...
بازار