برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo

درددل‌های دختر و همسر شهید نورخدا موسوی

منبع
ايسنا
بروزرسانی
درددل‌های دختر و همسر شهید نورخدا موسوی
ايسنا/ «بهار بودي و درخت سروقامت، خزان به ريشه‌ات دميد و در نگاه تو نماند ردپايي از بهار و من کنار تخت سال‌هاي بي‌قراري‌ات به اميد دوباره ايستادن تو در کنارم چه کودکانه پير شدم پدر نازنينم...» به گزارش ايسنا، سيده زهرا موسوي، دختر شهيد سيدنورخدا موسوي که در پي عوارض جانبازي، ديروز به درجه شهادت نائل شد، در ادامه بيان درد بي‌پايان دلش مي‌گويد: به کدامين گناه کشته شدي بابا؟ به کدامين‌گناه سرت را هدف گرفتند؟ به کدامين گناه تمام هوش و حواست را گرفتند؟ به کدامين‌گناه صدا و لبخندت را از من گرفتند؟ مي‌دانستند زهرايي در خانه داري که منتظرت است؟ آهي مي‌کشم به وسعت ۱۰ سال‌ که سال‌هاست دلم را به همين قصه‌ها خوش کرده‌ بودم، کاش مي‌ماندي و با رفتنت نور دل دخترت را خاموش نمي‌کردي اي نور خدا... دوست دارم آنقدر بگويم که قدري از غصه‌هايم را بکاهم باباي مهربانم، در اين سال‌ها بزرگ شده و قد کشيدم اما آرزوهايم آرزوهايي کودکانه ماند. بابا خواب تو چشمان مرا بي‌تاب کرده‌است. حال که ديگر لبخندت نيست و ديگر وجودت را ندارم دنيا برايم معنايي ندارد. دل پردردم را خود تسلي مي‌دهم و روزي را به ياد مي‌آورم که عمه‌ام زينب در خرابه‌هاي شام دل پردردي داشت اما با صلابت و دلي خون ديگران را دلداري مي‌داد... آري من دختر زينبم، دختري از تبار رقيه و زينب و سکينه. دختري که اگر مجالي پيدا کند سفره دل پردردش را براي پدر نداشته‌اش باز مي کند اما افسوس... سردار سرافرازم مي‌دانم تو از دل پر درد و دلتنگي‌هاي زهرايت خبر داري اما نوري شدي به وسعت نورخدا.. کبوتر زميني‌ام آسماني شد چه سخت و دردناک است از دست دادن عشقي که سال‌هاست بر بالينش مي نشستم و با نگاه به صورت معصومش لحظه به لحظه مجنون‌تر مي‌شدم و به انتخاب خود افتخار مي‌کردم... دلم پردرد است و بي‌تاب، نگاه به تخت خالي‌اش دلم را ريش مي‌کند... چقدر بودنش را کم دارم. کبوتر زميني‌ام بالاخره آسماني شد. همچنين کبري حافظي همسر شهيد سيدنور خدا موسوي با بيان خواب خود به ايسنا مي‌گويد: شبي، سيد حال بدي داشت و من در کنار تخت او نشسته بودم و قرآن مي خواندم، لحظه‌اي دلم غصه‌دار شد و از وضعيت خود و همسرم شاکي شدم و آنقدر گريه کردم که در کنار تخت همسرم به خواب رفتم. در خواب سيد را بسيار خوشحال و شاداب ديدم که با لباسي سفيد مرا نگاه مي‌کند. صورت زيبايش خندان بود، از او پرسيدم که چه زماني اين عشق‌بازي به پايان مي‌رسد و او خنديد و گفت زماني که دست تو را در دست عمه‌ام زينب (س) بگذارم. او در عالم رويا فهرستي به من نشان داد که اسامي‌اي در آن نوشته شده بود و اسم من در آن فهرست بود، او گفت که اين اسامي بهشتيان است، فهرستي که نام اولش، نام فاطمه زهرا (س) بود. هنگامي که از خواب بيدار شدم خدا را به خاطر وجود برکت و نعمتي چون سيدنورخدا شکر کردم و برايم همين کافي بود که صداي نفس‌هاي مرد خانه‌ام و پدر فرزندانم را بشنوم و به هرم نفس‌هايش تکيه کنم. اي نورخدا بعد از ۱۰ سال عشق‌بازي با خدايت در بالين چه مظلومانه رفتي. کاش مي ماندي و همدم شب‌هاي تنهايي محمد مي شدي و اي کاش مي ماندي و زهرايت را در لباس بخت مي‌ديدي... شهادتت مبارک کبوتر آسماني‌ام سيدنورخدا موسوي ۱۷ اسفندماه سال ۸۷ در منطقه لار استان سيستان و بلوچستان، مورد اصابت گلوله گروهک تروريستي عبدالمالک ريگي قرار گرفت و از ناحيه سر مجروح شد و به کما رفت. جانباز ۱۰۰ درصد لرستاني که به شهيد زنده کشور مشهور بود ۱۰ سال در کما به‌سر مي‌برد تا اينکه در شب رحلت پيامبر اکرم(ص) و شهادت امام حسن مجتبي(ع) آسماني شد. ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد
اخبار بیشتر درباره
اخبار بیشتر درباره
اخبار بیشتر درباره
اخبار بیشتر درباره

دانلود اپلیکیشن آخرین خبر