مطهری: مگر رهبری نیاز به صیانت دارند؟
فرارو/ نايب رئيس مجلس مي گويد اين که آقاي صادق لاريجاني هم رئيس قوه قضائيه است هم عضو شوراي نگهبان، خلاف اصل 57 قانون اساسي است و بايد زودتر اين اشکال رفع شود. مطهري همچنان از تفسيرهاي غلط از اصل «ولايت فقيه» گلايه دارد و معتقد است نظرات مخالف بايد بيان شوند، او حتي نحوه نظارت مجلس خبرگان را هم زير سوال مي برد و مي گويد اعضاي مجلس خبرگان به جاي نظارت بر رهبري به دنبال صيانت از رهبري هستند اما مگر رهبري نياز به صيانت دارد؟ مشروح گفتگو خبر فوري با علي مطهري نايب رئيس مجلس شوراي اسلامي که به مناسبت ساخت مستندي درباره آيت الله هاشمي صورت گرفته است را در ادامه مطالعه فرماييد؛ نام شما در فضاي رسانه به نوعي با نقدهايي که در دهه 70 به عملکرد دولت سازندگي داشتيد مطرح شد. بعدها اين نقدها که عمدتا فرهنگي هم بودند در دولت آقاي خاتمي پررنگ تر شد. اما همين علي مطهري در طول زمان به نقطه اي مي رسد که در سال 92 با اين جمله که «اگر هاشمي بيايد، مشکلات حل مي شود» تيتر يک رسانهها مي شود. اين شيفت کردن در طول زمان نتيجه تغيير شما و نگاه سياسي تان است يا نتيجه تغيير آيت الله هاشمي در طول زمان؟ اگر انسان در يک موردي نقد داشته باشد به اين معني نيست که آن شخص را به طور کامل طرد مي کند. ممکن است آن فرد نقاط مثبتي داشته باشد که براي جاي ديگري يا شرايط ديگري مناسب باشد. اينکه بگوييم اگر کسي را نقد کرديم تا آخر عمر بايد همين طور نقد کنيم، يا اگر کسي را تمجيد و تعريف کرديم تا آخر عمر بايد تمجيد کنيم، نگاه درستي نيست. اصلا ممکن است يک جنبه و يک بعد کسي را نقد کنيم اما جنبه هاي ديگرش را تعريف و تمجيد کنيم. لذا هر کدام در جاي خودش واقع شده و هيچ منافاتي باهم ندارد. در دوره آقاي هاشمي تحمل نقد يک مقدار کم بود و به اين انتقاد داشتيم. يا برخي نزديکانشان در بعضي مناصب اقتصادي وارد شدند که اين را صلاح نمي دانستيم و مي گفتيم هر مقدار هم که پاکدست باشند بالاخره برايشان حرف درميآورند. بعد از اين دوران و در دولت هاي نهم و دهم به مدت هشت سال خيلي آيتالله هاشمي را تخريب کردند و يک جاهايي لازم بود که از ايشان دفاع کنيم. ايشان مظلوم واقع شده بود و ما از ايشان دفاع مي کرديم. در سال 92 احساس ما اين بود که آقاي هاشمي به خاطر تجربه و نگاه درست اقتصادي و سياسي و مديريتي که داشت، گزينه خوبي است که کشور را از آن وضعيت بيرون بياورد. اگرچه نظر کلي من اين است که روحانيون حتي المقدور پستهاي اجرايي را اشغال نکنند مگر اضطراراً. يعني همان نگاه شهيد آيت الله مطهري. بله اين هم نگاه شخص شهيد مطهري است که روحانيون پست هاي اجرايي را نگيرند و کار خودشان را انجام دهند. اين نظر ما بوده و به هر حال اينها هيچ منافاتي با هم ندارد. شما قائل به اين نيستيد که آقاي هاشمي در طول زمان تغيير کردند؟ تغيير؟ بله ممکن است تا حدودي تغيير کرده باشند. معتقدم ايشان بعد از دوره رياست جمهوري چون از بيرون به حکومت نگاه مي کردند و با مردم و گروه هاي سياسي بيرون از حکومت تماس بيشتري داشتند، متوجه خيلي از اشکالات نظام در حوزه آزادي بيان و نوع برخورد با منتقدان شدند. به همين دليل گاهي حرف مردم را مي گفتند و از حقوق منتقدان دفاع مي کردند. اين هم البته طبيعي است، بالاخره ايشان از ابتداي انقلاب در گرماگرم کارهاي اجرايي بوده، از زمان پيروزي تا دوره جنگ و بعد دوره رياست جمهوري خود ايشان و دوران رياستشان بر مجمع تشخيص مصلحت و مسئوليت هاي مختلفي که داشتند او را درگير مشغله هاي زيادي کرده بود. اما شايد بعد از دوره رياست جمهوري تا حدودي فراغت و تماس بيشتري با مردم و گروه هاي اجتماعي و سياسي داشت و طبعا متوجه خيلي از مشکلات شدند. بنابراين در مواقع زيادي شاهد بوديم که از حقوق مردم دفاع کردند. در حوادث سال 88 هم ديديد که ايشان يکطرفه به ميدان نرفت و جانب حقوق مردم را هم داشت. جريانات چپ و راست در طول زمان چرخش هايي نسبت به آقاي هاشمي داشتنند، يک دوره راستيها به او نزديک مي شدند يک دوره چپيها، اين چرخش هاي سياسي را فرصت طلبي جريانات سياسي از يک شخصيت سياسي که نفوذ، قدرت و کاريزماي زيادي در فضاي سياسي داشت ميدانيد يا فکر ميکنيد آقاي هاشمي يک شخصيت جامع الاطرافي داشت که ميتوانست طيف هاي مختلف سياسي را به خودش نزديک کند؟ آيت الله هاشمي يک شخصيت موثر و تاثيرگذار در فضاي سياسي کشور بود، طبعا احزاب و گروه هاي سياسي که به دنبال تصاحب قدرت هستند، مي خواستند از قدرت و نيروي ايشان استفاده کنند لذا به ايشان نزديک مي شدند. از طرفي هوش خودشان هم موثر بود. ايشان خيلي زود خواست جامعه را متوجه مي شد و در جاهايي که لازم بود در سياست ها چرخشي ايجاد شود، اين کار را انجام مي داد. به همين دليل ديديد که تا پايان ايشان مورد توجه مردم بود. هر کسي که آدم موثري در فضاي سياسي و اجتماعي کشور باشد، همين حالت را پيدا مي کند، يعني گروه ها و افراد سياسي سعي مي کنند خودشان را به او نزديک کنند. اشاره اي داشتيد به اينکه آقاي هاشمي بعد از دوران سمت هاي اجرايي به مردم نزديک تر شد و مردميتر شد، نکتهاي که چند وقتي است اتفاقا مورد نقد قرار مي گيرد و حالت هشدارگونه هم پيدا کرده است فاصله بين روحانيت و مردم است. برخي معتقدند که روحانيون از وقتي وارد سياست شدند بُعد مردمي بودن آنها کمرنگ شده است، فاصله بين مردم و روحانيت زياد شده است. به عنوان يک عضو خانواده روحاني، اين ديوارکشي ها و فاصلهها بين مردم و روحانيت را چقدر نگران کننده مي دانيد و چقدر در دور شدن روحانيت از جايگاه مرجع فکري بودن در جامعه تاثيرگذار خواهد بود؟ البته اين مرجع فکري بودن روحانيت در جامعه هنوز باقي است. باز هم مردم به هيچ گروهي به اندازه روحانيت اعتماد ندارند و باز هم اينها را يک گروه صادق و باتقوا مي دانند. اما روحانيت هر مقدار دولتي و حکومتي شود، تا حدودي از اقبال مردم به آنها کم مي شود. درواقع روحانيت بايد به گونه اي عمل کند که هميشه در کنار مردم و ناظر بر دولتها باشد و درد مردم را بيان کند. شهيد مطهري و حتي خود امام در اول انقلاب معتقد بودند که روحانيون دولتي نشوند و پست اجرايي نگيرند و آن وظيفه اصلي خودشان را انجام دهند، حتي در جمهوري اسلامي همچنان در کنار مردم و بر دولتها نظارت داشته باشند، انتقاد کنند و انتقاد به معني درستش را انجام دهند، نقاط قوت و ضعف را بيان کنند. حتي ولايت فقيه هم به معناي نظارت است و به معني حکومت نيست، به معني يک مدير اجرايي نيست بلکه به معناي نظارت است که جامعه از مسير اسلام خارج نشود. اين نگاه بايد حفظ شود منتها گاهي حفظ نشده و روحانيون ما وارد شدند و پست هاي دولتي گرفتند. اين موضوع باعث مي شود که بعضا بين آنها و مردم فاصله ايجاد شود. يعني آن نگراني را که شهيد مطهري 40 سال پيش درباره پيامدهاي ورود روحانيت به سياست داشتند الان در جامعه به شکل جدي حس مي کنيد؟ بله تا حدودي الان آن پيش بيني در جامعه ما محقق شده است براي اينکه اصول رعايت نشده است. آقاي مطهري! در صحبتهايتان به تخريبهايي که در زمان حيات آيت الله هاشمي صورت ميگرفت اشاره کرديد، اما اين تخريب ها تمام نشده و بعد از مرگشان هم ادامه دارد. مثلا در همين راهپيمايي 9 دي امسال توهين هايي به ايشان شده بود و حتي آقاي تاجگردون از توهين ها به آيت الله در راهپيمايي گچساران عذرخواهي کرده بود. پشت پرده اين که هنوز هم برخي به مرده آيت الله هاشمي چوب مي زنند، چيست؟ فکر مي کنيد اين دسته نگران ادامه يافتن و زنده ماندن مرام فکري آيت الله هاشمي هستند يا .... اين قسم رفتارها نشان ميدهد که برخي افراد هنوز از راه و فکر ايشان مي ترسند و به رغم اينکه جسم ايشان موجود نيست ولي تفکر و بينش ايشان زنده و موجود است. البته اين طور حملات اساسا به نظرم درست نيست و ريشه اش هم به نوع نگاهي که برخي به اصل ولايت فقيه دارند، برمي گردد. اين دسته فکر مي کنند اگر کسي در موضوعي نظر متفاوتي با ولي فقيه داشت، ديگر اصلا از دين خارج شده و مستحق هرگونه حمله و توهيني هم هست که روش بسيار غلطي است. هر کسي مي تواند نظر خودش را داشته باشد. حتي اگر نظرش مخالف نظر ولي فقيه باشد، او آزاد است که اين را اعلام و بيان کند. خود رهبري هم روي اين موضوع دو، سه بار تاکيد کرده اند. نبايد يک نگاه بسته اي داشته باشيم و بخواهيم به بهانه التزام به ولايت فقيه، شخصيتهاي مختلف را تخريب کنيم و فکر کنيم ولايت فقيه يعني فقط يک نفر بايد تعريف و تمجيد شود و بالا برود، بقيه بايد سرکوب شوند. اين روش خيلي بدي است که تبديل به نگاه برخي شده است و هرکسي بخواهد نظر جديد و حرف نويي بزند، سريعا سرکوب مي شود چون فکر مي کنند مزاحمتي براي ولايت فقيه ايجاد مي شود. درحالي که اين نگاه اصلا نگاه اسلامي نيست. معتقدم اين دسته از سياسيون بايد نگاهشان به اصل ولايت فقيه را اصلاح کنند. اساساً قائل به اين هستيد که آيت الله هاشمي يک مرام و تفکر سياسي را پايهگذاري کردند که در دايره چپ و راست نمي گنجد، يک زماني آقاي ناطق نوري وارد اين مرام فکري ميشود، يک زمان آقاي روحاني و يک زماني حتي آقاي خاتمي و سيدحسن خميني يا حتي خود شما به ايشان نزديک مي شويد. همين مرام فکري هم تندروها را ترسانده است؟ آقاي هاشمي کسي بود که اعتدال و عقل گرايي را در سياست ترويج کرد، پاي اين موضوع هم ايستاد و تسليم فشارها نشد. اين يک نقطه مثبت براي ايشان است. مثلا نوع برخوردي که با حوادث سال 88 داشت و پافشاري که در مواضع خودشان داشتند و حتي ديديد که زودتر از همه اعلام خطر کرد. حتي نامه اي به رهبري نوشتند و تاکيد کردند که حمايت يکطرفه اي که در بخشي از حکومت نسبت به احمدي نژاد ايجاد شده، در آينده خطراتي دارد و آن موقع هشدار دادند. اکثر مواردي هم که در آن نامه گفت بعدا تحقق پيدا کرد. ايشان حتي اظهار نگراني کرد که بعدا خود اين گروه در مقابل رهبري خواهند ايستاد و ديديد که در واقعيت هم همينطور شد. يا در خطبه نماز جمعه سال 88، راه حل اين بحران و فتنه را بيان کردند که راهکار درستي هم بود. آقاي هاشمي آن زمان تاکيد کرد که رفتار مطلوبي با منتقدان و معترضان صورت گيرد، بي جهت سخت گيري و خشونت نشود و ... اگر به اين حرف ها گوش مي دادند به نظرم داستان سال 88 خيلي زودتر حل و فصل مي شد. علي رغم اينکه برخي از زاويه داشتن آيت الله هاشمي با رهبري حرف مي زدند اما در مقاطع مختلف ايشان در نقطه اي قرار مي گيرد که شايد بتوان اسم آن را نقطه مصلحت سنجي و مصلحت انديشي ناميد. حتي سال 88 که بيشترين فاصله او با حکومت شکل گرفت باز هم رهبري اعتمادشان براي تمديد رياست بر مجمع تکرار شد. حتي اصلاح طلبان هم از همان سال به نوعي گرد آيت الله جمع شدند. يا سال 92 برخي اصولگرايان ميانه رو به ايشان رجوع کردند. تفسير شما از اين بعد از شخصيت مصلحت انديش آيت الله هاشمي چيست؟ اين ناشي از شخصيت پرنفوذ و کاريزماتيک ايشان در ساختار نظام بود يا ...؟ ايشان به عنوان يک شخصيت عقلگرا، معتدل و خوشفکر شناخته مي شد و مي توانست افراد و گروه هاي سياسي مختلف را به هم نزديک کند و چتري بالاي سر همه آنها باشد. ايشان از آغاز نهضت اسلامي و پيروزي و بعد از آن در متن قضاياي انقلاب بوده و دلسوز اين انقلاب بود و اجازه نمي داد که افراط و تفريط شود و به بهانه آزادي بيان يا دموکراسي يا برخورد خوب با منتقدين، عده اي بخواهند افراط کنند. لذا ايشان شخصيت مناسبي بود براي اينکه در خيلي از موارد که معضلاتي براي نظام پيش مي آيد، بتواند براي حل آن معضل موثر باشد. طبق قانون اساسي هم حل معضلات کشور مي تواند با ارجاع رهبري به مجمع تشخيص مصلحت نظام توسط مجمع انجام شود. ايشان در مقام رياست مجمع مي توانست خيلي موثر باشد. در عين حال حرفهايش را هم مي زد يعني ابايي نداشت که در جايي ممکن است نظري مخالف نظر رهبري داشته باشد و خيلي محترمانه بيان مي کرد. ضمن حفظ احترام مقام رهبري، نظرات خودش را نيز بيان مي کرد. خود اين يک نقطه مثبت در ايشان است. نشان مي دهد که يک تصور درستي از اصل ولايت فقيه داشت که ولايت فقيه به اين معني نيست که يک نفر فکر مي کند و بقيه عمل مي کنند. بلکه همه فکر و اظهارنظر مي کنند منتها مردم درنهايت در ميان اظهارنظرها و مواضع نظر رهبري را انتخاب مي کنند. ولي هيچ کس از اظهارنظر ممنوع نيست. لذا در عمل ديديم که حرفهاي خودش را ميزند با اينکه جاهايي ميدانست خلاف نظر رهبري است. اين نقطه مثبت و روش خوبي است که بايد دنبال شود. اين خصلتي است که در خود شما هم ديده ميشود که بدون ترس نقدهايتان را مطرح ميکنيد، مزاح آن اين مي شود که شما هم در عصباني کردن تندروها گاهي جا پاي آيت الله مي گذاريد. بله، من هم معتقدم اگر بخواهيم باب اظهارنظر مخالف را ببنديم، کار درستي نيست و به تعبير شهيد مطهري از اسلام فقط با يک نيرو مي توان دفاع کرد و آن آزادي دادن به مخالفان و اظهارنظر آنها و در مقابل پاسخ به شبهات و ايرادات آنهاست. لذا ما بايد يک چنين نگاهي به مسئله رهبري داشته باشيم و ولايت فقيه را پديدهاي مخالف آزادي و دموکراسي معرفي نکنيم. اين به ضرر کشور و انقلاب خواهد بود. وقتي شخصيت هايي از جنس آيت الله هاشمي فوت مي کنند يک نگراني ايجاد مي شود از اين بابت که جاي خالي اين بزرگان قرار است چگونه پر شود؟ از طرف ديگر احساس ميشود کليت نظام در کادرسازي اهمال و کوتاهي کرده و شايد حتي يک جاهايي خساست هم در تربيت نسل جديد نشان داده است. مثل اينکه يکسري سمت ها دائما بين برخي افراد مشخص دست به دست مي شود، خيلي ها نقد دارند به سمت هاي چندگانه آيت الله جنتي، آقاي ولايتي يا حتي آيت الله آملي لاريجاني. اين رويه حتي گاهي مردم را بدبين هم کرده و نگاه شان به کليت نظام منفي شده و سؤالشان اين است که چرا درها باز نميشود تا بقيه هم وارد شوند؟ اين نگرانيهايي که به خاطر جاي خالي برخي وزنههاي نظام وجود دارد چرا با کادرسازي پر نمي شود و شما اين نگاه بدبينانه مردم به نوع چرخش مسئوليت ها در درون نظام را چقدر در حال هشدار و نگران کننده مي بينيد؟ قطعا اين پديده خوبي نيست. دو رويکرد در اين باره وجود دارد؛ نخست اينکه بله کادرسازي به اندازه کافي وجود نداشته چون تصور اين بوده که شخصيت هايي هستند و نيازي به اين کار نيست. دوم اينکه در برخي مناصب نظر بر اين است که آدم هاي مطيعي وارد شوند، آدم هايي که به آنها دستور داده شود و آنها هم اطاعت کنند و انجام دهند. آدم هاي مستقل و آزاد را کمتر ميپسندند. والا در شرايط فعلي باز هم شخصيت هايي داريم که صالح و مناسب براي برخي مناصب هستند ولي آنها انتخاب نمي شوند چون آنها نظر خودشان را بيان و براساس آن عمل ميکنند و ممکن است در خيلي از جاها به دستوراتي که ابلاغ مي شود، عمل نکنند. لذا مي بينيم که در بعضي جاها اين مناصب دائم بين چند نفر مي چرخد. همان طور که گفتم اين پديده خوبي نيست. يک عامل موثر ديگر در عدم کادرسازي ناشي از عدم وجود احزاب قوي در کشور ماست. احزابي که به معني کامل کلمه حزب و اتاق فکر باشند و کادرسازي، کار فکري و کار ايدئولوژيک بکنند. همين طور فقدان کساني مثل شهيد مطهري که کادرساز بودند در اينجا حس مي شود. افرادي که با همان کار تکنيکي که مي کردند، براي کشور و انقلاب نيرو ايجاد مي کردند. در زمان پيروزي انقلاب مي بينيد خيلي از کساني که مسئوليت ها را به عهده گرفتند يا شاگرد شهيد مطهري بودند يا در مجالس ايشان شرکت مي کردند. همين تيپهاي نهضت آزادي که در دولت موقت حاکم شدند، در همين انجمن اسلامي پزشکان و مهندسان جلسات فکري دو هفته يک بار داشتند که دائماً درباره مباحث و مسائل اسلامي بحث ميشد و سخنران اصليشان هم استاد مطهري بود. در واقع در طول سالها ساخته شده بودند. به جز ايشان شخصيت هاي ديگري هم داريم که کادرساز بودند اما الان نيستند و خلأشان حس ميشود. يعني مسئوليت اصلي در شرايط فعلي با احزاب است. هم احزاب و هم شخصيتهاي تواناي فکري. ممکن است اين افراد عضو حزبي نباشند ولي کادر مي سازند. در شرايط فعلي هر دو کمبود را داريم. ابتداي صحبت هايتان اشاره کرديد که به آيت الله هاشمي به خاطر ورود اطرافيانشان به عرصه اقتصادي انتقاد داشتيد. چه تفاوتي بين آقاي مطهري، آقازاده آيت الله مطهري که وارد سياست مي شود با فرزندان آيت الله هاشمي که وارد سياست مي شوند وجود دارد که شما به اين نقد مي رسيد؟ خود شما کجا مراقب بوديد که از خط قرمزها رد نشود و در کجا آقازاده هاي آيت الله هاشمي اين خط قرمزها را رد کردند که شما را به آن هشدار رسانده بود. در اين دو سال بعد از فوت آيت الله يا حتي قبل از آن ديالوگي با فرزندان آيت الله هاشمي داشته ايد که يک سري هشدارها را بدهيد. کليت اين است که شما يا فرزندان آيت الله همه در دسته سياسيوني قرار مي گيريد که هميشه بخاطر جايگاه پدرانتان در ساختار نظام زيرذره بين هستيد؟ البته من نسبت به ورود فرزندان ايشان به حوزه سياست انتقادي نداشتم. بحثم اين بود در زماني که آيت الله هاشمي رئيس جمهور بودند اين که برخي نزديکان ايشان بعضي مناصب اقتصادي را به عهده داشته باشند براي هر رئيس جمهوري به صلاح نيست. چون معتقد بودم هر مقدار هم که اين افراد پاکدست باشند برايشان حرف در ميآورند و شايعه ميسازند. آن موقع گفتم که صلاح نيست اطرافيان ايشان وارد اين گونه مديريتها يا فعاليتها شوند ولي بعد از آن که ديگر آقاي هاشمي منصب اجرايي نداشت شايد خيلي مهم نبوده که نزديکانشان فعاليت اقتصادي هم داشته باشند. اما در مورد ما فرزندان آيت الله مطهري که شخصيت اصلي در قيد حيات نيست موضوع فرق ميکند و حساسيتهايي که نسبت به امثال ما وجود دارد، کمتر ميشود چون ديگر پدر نيست. ما از ابتدا هم از ورود به سياست نهي نشده بوديم. به هر حال طبيعي است که آن حساسيتها نسبت به ما و فرزندان آيت الله هاشمي در زمان رياست جمهوري شان خيلي متفاوت ميشود. اين مقدار حساسيت در مورد ما طبعا وجود ندارد. البته يک زماني، هم شما هم فرزندان آيت الله هاشمي فتنهگر خوانده ميشديد، اخيراً هم که در صحن مجلس به کنايه اين را به آقاي کريمي قدوسي گفتيد... بله مي گويند، ولي جنبه شوخي داشت البته. بعيد است از نظر پايداريها فتنهگر بودن شما يا فرزندان آقاي هاشمي شوخي باشد(خنده) شوخي- جدي بود.(خنده) چون ايشان بعد از نطقش گفت که من اسناد فتنه 88 را به رئيس جلسه ميدهم. براي من هم عجيب بود و گفتم يک مقدار مشکل به وجود ميآيد چون شما خودتان بنده را فتنه گر ميدانيد، حالا اسناد را دست من مي دهيد؟ آقاي مطهري! اخيراً با تصميم رهبري آيت الله آملي لاريجاني به رياست مجمع تشخيص و عضويت فقهاي شوراي نگهبان منصوب شدند. حضور آملي لاريجاني در شوراي نگهبان ترس از رد صلاحيتها در انتخابات پيش رو را در بين اصلاح طلبان جديتر کرده است. فکر ميکنيد اين نگراني چقدر جدي است و ممکن است کفه ترازو در شورا فضا را عليه اصلاح طلبان در بعد بررسي صلاحيت ها سنگين کند؟ قبل از پاسخ به سؤال شما عرض ميکنم اين که اکنون آقاي صادق لاريجاني هم رئيس قوه قضائيه است و هم عضو شوراي نگهبان، تداخل قوا به وجود آورده و مخالف اصل 57 قانون اساسي است و بايد زودتر رفع شود. اما پاسخ سؤال شما، من از مواضع آيت الله هاشمي شاهرودي در باب بررسي صلاحيتها اطلاع زيادي ندارم يا از مواضع خود آقاي صادق لاريجاني زماني که در شوراي نگهبان بودند درباره مسئله صلاحيتها که چه آرايي داشتند مطلع نيستم که بدانم با هم خيلي متفاوت هستند يا نيستند. بنابراين خيلي مطمئن نيستم که آيا حضور ايشان در شورا از اين نظر بهتر است يا بدتر. با اين وجود معتقدم آقاي صادق لاريجاني در مجموع آدم معقولي است و تندروي هاي آقاي جتني را ندارد. حتي در همين مجمع تشخيص مصلحت ميتواند با روشي که آقاي محسن رضايي شروع کرده است که به نوعي ورود در قانونگذاري و تبديل مجمع به شوراي نگهبان دوم يا مجلس سناست مخالف باشد و از اين نظر باعث اصلاح اين موضوع شود. يعني شما پيش بيني مي کنيد که حضور آيت الله آملي لاريجاني در رياست مجمع مي تواند فضاي مجمع را به مسير درستي هدايت کند؟ چون در همين موضوع ورود مجمع به قانونگذاري برخي اعضاي مجمع مي گويند براساس دستورالعملي که رهبري در دور جديد ابلاغ کردند، پيش مي روند. نه، آن دستورالعمل چنين نتيجه اي ندارد. به نظرم اينها داشتند از فرصت استفاده مي کردند. اصلا معني ندارد بگوييم رهبري يک دستوري دهند و باعث شود مجمع وارد روند قانونگذاري در کشور شود. اين معني ندارد. علاوه بر اين آئين نامه داخلي مجمع تشخيص نمي تواند براي مجلس شوراي اسلامي الزام آور باشد. آنچه تصويب شده مربوط به داخل خودشان است. اگر بخواهد به کار مجلس تسري پيدا کند اصلا معني ندارد و خلاف قانون اساسي است. مقصود رهبري هم از تفويض نظارت بر حسن اجراي سياستهاي کلي نظام، چنين چيزي نبوده که اينها در عمل داشتند پياده مي کردند. ان شاءالله که بايد حل شود. مثلا در آخرين اظهارنظر دبير مجمع آمده بود که ماده يک لايحه اصلاح قانون مبارزه با پولشويي را خودمان اصلاح کرديم، يعني مصوبه مجلس را خودمان تغيير داديم! اما اين اصلا معني ندارد و قابل قبول نيست. مجمع به هيچ وجه حق ندارد در مصوبه مجلس دخل و تصرف کند و آن را تغيير دهد. فقط مي تواند بين نظر مجلس و شوراي نگهبان داوري کرده و يکي را برگزيند. اينکه حتي بخواهد يک کلمه اش را هم تغيير دهد، چنين حقي ندارد. ما اميدواريم که اين مشکل با آمدن آقاي صادق لاريجاني حل شود. از حرفهاي شما اينگونه برداشت ميکنم که تحريف هايي را که در مسئوليت مجمع صورت گرفته بيشتر به عملکرد آقاي محسن رضايي مربوط مي دانيد؟ بالاخره ايشان دبير مجمع بوده و در دوره اي که آقاي شاهرودي بيمار بودند، بيشتر کارها دست ايشان بوده است. بالاخره مسئوليت کار بيشتر با ايشان است و برداشت غلطي از موضوع دارند و فکر کردند چون ناظر بر حسن اجراي سياستهاي کلي نظام هستند بايد اگر مصوبه اي از مجلس را منافي با يکي از اين سياستها ديدند خودشان بردارند و درست کنند! درحالي که اصلا چنين چيزي نداريم. در اين صورت مجلس اصلا فلسفه وجودي خود را از دست مي دهد و از حيّز انتفاع ساقط ميشود. يعني ما اينجا کلي زحمت مي کشيم، مخالف و موافق و اظهارنظر داريم و رأي ميآورد و بعد که مجمع مي رود دخل و تصرف در آن انجام ميدهند. پس از همان اول به مجمع برود. اين امکان پذير نيست مگر اينکه قانون اساسي تغيير کند و مجمع تشخيص جايگاهي مثل مجلس سنا پيدا کند که بتوانند مصوبه مجلس را تغيير دهند ولي الان چنين کاري نمي توانند بکنند. آقاي مطهري بعد از 40 سال که از عمر نظام مي گذرد، اصلاً نياز به يکسري تغييرات در ساختار قانون اساسي است؟ مثل همين چيدمان مسئوليتها که گاهي اين اختلاف وظايف هم پيش مي آيد و جدا از مجمع در جاهايي شاهد هستيم. بله يک جاهايي حتما بايد تغيير بکند. از جمله در مسئله بررسي صلاحيت خبرگان رهبري که به نظر من بايد به عهده نمايندگان مراجع تقليد باشد و آنها تصويب کنند که چه کسي صلاحيت دارد و چه کسي ندارد، چه کسي فقيه شمرده مي شود و چه کسي نمي شود. اينکه اين بررسي صلاحيت باز به دست خود شوراي نگهبان است و شورا هم منصوب خود رهبري است، اشکالاتي را ايجاد مي کند. بنابراين معتقدم يک جاهايي قانون بايد اصلاح شود. البته همين قانون اساسي موجود هم در خيلي جاها درست عمل نمي شود. مثلا مجلس خبرگان رهبري وظيفه نظارت بر بقاي شرط عدالت در رهبري را دارد که بالاخره بايد گاهي بررسي و سوال کنند و پاسخ بشنوند. حالا ممکن است ضرورت نباشد حتما در رسانه ها منعکس شود ولي بايد بالاخره در حوزه نظارت خودشان انجام دهند و اگر سؤالي دارند مطرح کنند. نمي شود که فقط بنشينند و تعريف و تمجيد کنند و ناهار و شامي بخورند و بروند. اين خوب نيست. امروز مجلس خبرگان رهبري کار خود را از نظارت بر رهبري به نظارت بر دولت که کار مجلس شوراي اسلامي است تغيير داده است و اين خلاف قانون اساسي است. همين که مذاکرات مجلس خبرگان محرمانه است و خروجي هم ندارد گاهي ابهاماتي را ايجاد مي کند. بله چيزي از مذاکرات هم بيرون نمي آيد ولي همين مجلس خبرگان شروع به انتقاد و نظارت بر دولت مي کنند. درحالي که اصلاً وظيفه نظارت بر دولت را ندارند و اين کاري است که مجلس دارد انجام مي دهد. خبرگان بايد نظارت بر رهبري داشته باشند. در واقع اين روند، تداخل در کار يکديگر است درحالي که خبرگان بايد کار خودش را انجام دهد و مجلس هم کار خودش را. اين رويههاي اشتباه بايد اصلاح شود و البته با همين قانون اساسي فعلي قابل اجراست منتها انجام نمي دهند. شايد به نوعي همان تفسيرهاي اشتباه از جايگاه ولايت فقيه در بخشي از مجلس خبرگان هم وجود دارد. تفسير اشتباهي از قانون اساسي وجود دارد. مثلاً همين نظارت بر رهبري را صيانت از رهبري تفسير مي کنند. اين تفسير را از کجا درآورده اند؟ مگر رهبري نياز به صيانت دارد؟ رهبري خودش جايگاه خاص و پايگاه مردمي خودش را دارد و نيازي به صيانت شما ندارد. شما نظارت بر رفتار و عملکرد رهبري بايد داشته باشيد تا مردم احساس کنند همه چيز طبيعي است و حالت مصنوعي ندارد و رهبري هم مثل بقيه بايد پاسخگو باشند. ما مثل کليساي کاتوليک معتقد نيستيم که حاکم در مقابل خدا پاسخگوست اما در مقابل مردم پاسخگو نيست بلکه در دين اسلام و حکومت اسلامي ولي فقيه در مقابل مردم هم پاسخگوست. نگاه طبيعي به نفع نظريه ولايت فقيه است تا اينکه بياييم يک حالت خيلي ملکوتي به وليّ فقيه بدهيم که به ضرر نظام و اصل ولايت فقيه است. چرا مسئولان ما از زندگي شيشهاي ترس و هراس دارند. حتي به نظر ميرسد نگرانيهايي که در بحث تلگرام بوجود آمد تا حدي به شفاف شدن زندگي مسئولان در همين فضا باز ميگشت، درحالي که شفاف شدن زندگي مسئولان در اعتمادسازي مي تواند موثر باشد. شفافيت از نظر اينکه چگونه زندگي مي کنند و خانه هايشان کجاست؟ بله مثلا همين زندگي روتين شخصي و سياسي شان، حقوق ها شفاف باشد و... در اين حالت کمتر حاشيهها گريبانگير مسئولان نميشود؟ يا حتي شفاف شدن همين مذاکرات شوراي نگهبان يا مجلس خبرگان مي تواند يک وجهي از سياست شيشهاي در ايران شود. البته در مورد حقوق ها قانون داريم که دولت بايد حقوق همه مقامات را روي سايت خود منعکس کند. يک مقدار هم دولت تعلل کرد ولي کم کم دارد اين کار را انجام مي دهد. ولي اينکه مذاکرات مجلس خبرگان يا شوراي نگهبان هم مثل مجلس پخش شود، کار خوبي است. مردم نگاه فقها و حقوقدان ها را ببينند. خود شما از اينکه زندگيتان شفاف و شيشهاي باشد و مردم در جريان زندگيتان باشد هراس و نگراني نداريد؟ نه، چون مسئله خاصي نداريم. چه از نظر مالي يا مسائل ديگر چيز پنهاني ندارم. منتها اينکه برويم تجسس در زندگي مردم بکنيم خوب نيست. ولي در حد معمول که فلان مسئول کجا زندگي ميکند، چه خانه و خودرويي دارد يا اينکه فرزندانش کجا هستند و چه ميکنند و آيا از امکانات دولتي استفاده مي کنند يا نمي کنند، اشکالي ندارد و در اين حدود خوب است.