برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo
برگزیده
سیاسی

تاجزاده: اگر امروز انتخابات برگزار شود به لیست امید رای نمی‌دهم

منبع
خبرآنلاين
بروزرسانی
تاجزاده: اگر امروز انتخابات برگزار شود به لیست امید رای نمی‌دهم
خبرآنلاين/ مصطفي تاجزاده گفت: من سال ۹۴ در زندان بودم و راي دادم. ذره‌اي هم ترديد نداشتم. مي‌دانيد چطور متوجه شدم که پيروز شديم؟ فرداي انتخابات وقتي گوينده اخبار داشت فهرست افرادي که در تهران راي آوردند را مي‌خواند، من اکثر آنها را نمي‌شناختم، فهميدم ليست ما راي آورده است، چراکه نامزدهاي اصولگرا را مي‌شناختم. من آن روز به ليست اميد راي دادم اما امروز راي نمي‌دهم. چرا؟ چون آن زمان فقط مي‌خواستيم مجلس را از دست تندروها خارج کنيم. روزنامه شرق مصاحبه مفصلي با مصطفي تاجزاده در باره وضعيت کنوني اصلاح طلبان انجام داده است. بخشي از اين گفت وگو را مي خوانيد: ما اين روزها با تغيير نگاه‌ها و چرخش‌هاي سياسي مواجه مي‌شويم يعني بعد از اينکه بعضي از اصولگرايان نگاه اصلاح‌طلبانه پيدا کردند، اصلاح‌طلبان هم محافظه‌کار شدند، چرا اين اتفاق رخ داد؟ درباره قسمت اول سوال بايد بگويم بله ما با چرخش ديدگاه بيشتر در ميان اصولگرايان و کمتر در ميان اصلاح‌طلبان مواجه هستيم. با اينکه آنها(اصولگرايان) اگر چرخش نداشته باشند، دست‌شان براي ماندن در قدرت بيشتر است و با وجود آنکه بر اساس ديدگاه اوليه خود مي‌توانند به کانون قدرت نزديک‌تر باشند اما تغيير ديدگاه را ترجيح مي‌دهند. علت اين است که به اين نتيجه مي‌رسند که اداره کشور جز با مشي اصلاحي ممکن نيست. تجربه به آنها نشان داده است که نظريات قبلي‌شان اشتباه است و ديگر نمي‌تواند کارساز باشد. اين تغيير نگرش در همه عرصه‌ها ديده مي‌شود؛ از سياست خارجي(خطا بودن دشمن‌تراشي و بي‌توجهي به فرصت‌هاي جهاني ‌شدن و عدم ‌استفاده از شکاف‌هاي دروني قدرت‌ها همچنين عدم ‌تاکيد بر اشتراکات ميان ايران و ديگر کشورها از امريکا و اروپا تا چين و روسيه) تا مسائل فرهنگي و مقابله با شادي و موسيقي که نتيجه‌اش را در آهنگ جنتلمن در مدارس مي‌بينيم و از شکست فيلترينگ فضاي مجازي تا نقدهاي مربوط به نظارت استصوابي... از لحاظ اقتصادي هم به اين نتيجه رسيده‌اند که سرمايه‌گذاري نياز به ايجاد فضاي امن دارد. نمي‌توانيم هزينه صادرات و واردات را بالا ببريم و انتظار داشته باشيم، اقتصادمان شکوفا شود. در تمام کشورهايي که در ۴۰ سال گذشته(بعد از پيروزي انقلاب تا الان) توانسته‌اند جهش‌هاي اقتصادي داشته باشند(از چين و مالزي تا اندونزي و...) روابط مناسبي با همه کشورها برقرار کردند. بنابراين به لحاظ فرهنگي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي احساس کردند نگاه سابق نمي‌تواند پاسخگوي مشکلات امروز باشد لذا بايد ديدگاه خود را تغيير دهند تا بتوان کشور را اداره کرد. پس چرا با وجود اينکه شما مي‌گوييد اين گروه از تصميم‌گيران به اين نتيجه مي‌رسند که بايد تغيير ايجاد شود، اين اتفاق رخ نمي‌دهد؟ مشکل اينجاست که همه به اين نتيجه نرسيده‌اند؛ و مهم‌تر از آن منافع گروهي است. بسياري مي‌دانند مشکل از کجاست اما منافعشان با اين تغيير سازگار نيست. چرا در امريکا عده‌اي جنگ‌طلب هستند و عده‌اي صلح‌طلب؟! آيا نمي‌دانند جنگ چه عواقبي و عوارضي براي ملت ايران دارد؟ اگر قبل از دو دهه اخير بود، مي‌گفتيم حتما نمي‌دانند اما بعد از ۱۱ سپتامبر تاثيرات مخرب جنگ را در افغانستان، عراق، سوريه، ليبي و... ديده‌اند. دليل جنگ‌طلبي آنها منافع‌شان است. در امريکا نيز چنين است. اگر بخواهند صدها ميليارد دلار اسلحه در خاورميانه بفروشند بايد ضرورت خريد آن را فراهم کنند يعني يا بايد جنگ به راه بيندازند يا حداقل فضاي جنگي ايجاد کنند تا اين اسلحه‌ها به فروش برسد. يعني دلارهايي که عربستان و ديگر شيوخ منطقه خليج‌فارس از فروش نفت به دست مي‌آورند عينا بايد بدهند و از امريکا اسلحه بخرند با اين تفاوت که به دنبال اسلحه، کشتار و ويراني هم ايجاد مي‌شود. بالاخره «تفنگ در دست» يعني بايد يک نفر را کشت. متاسفانه ما در دنياي سياست فقط با عقايد مواجه نيستيم که بگوييم اينها که مي‌دانند، صلح بهتر از جنگ است پس چرا جنگ مي‌کنند، بلکه با منافع بيشتر از عقايد مواجهيم. بسياري از دولتمردان منافع‌شان در اين است که فضاي سياسي کشور بسته باشد يا وارد جنگ شويم يا با بخش قابل‌توجهي از همسايگان مشکل داشته باشيم. با اين دسته نمي‌توان بحث نظري کرد که صلح بهتر از جنگ است، بلکه بايد افکار عمومي را آنقدر آگاه کرد که کسي جرأت نکند ايران را وارد جنگ کند. از سوي ديگر بايد آنقدر هزينه جنگ را براي امثال بولتون بالا برد که آنها هم وارد جنگ نشوند. بنابراين چرخش ديدگاهي در مورد افرادي صدق مي‌کند که مي‌انديشند و مي‌خواهند براساس منافع ملي و درست بودن يا نبودن طرحي نظر ‌دهند. با چنين افرادي مي‌توان بحث نظري کرد. مي‌توان بحث کرد آيا برجام بهتر است يا خروج از برجام؟ آيا پيوستن به FATF بهتر است يا بدتر؟ اما وقتي پاي منافع به ميان مي‌آيد، منطق کنار مي‌رود «چون غرض آمد، هنر پوشيده شد». وقتي شما در پي منافع خود باشيد ديگر منفعت مردم را نمي‌بينيد و فقط باند و گروه و... خود را مي‌بينيد. در عين حال ما اصلاح‌طلباني داريم که محافظه‌کار شده‌اند. اما کمتر اصلاح‌طلبي داريم که به غير اصلاح‌طلبي چرخيده باشد. از سوي ديگر امروز با فضاي مجازي کسي نمي‌تواند ديکتاتوري کند حتي اگر بهترين سيستم را ديکتاتوري بداند بنابراين از اصلاح‌طلبان کسي آن طرف نمي‌رود. در عين حال محافظه‌کار شدن برخي اصلاح‌طلبان را انکار نمي‌کنم؛ بخشي از اصلاح‌طلبان محافظه‌کار شده‌اند. من اين را به ضرر جريان اصلاحات مي‌دانم. اول به اين علت که پايگاه اجتماعي‌شان را از دست مي‌دهند چراکه جامعه احساس مي‌کند اينها هم فقط به دنبال کسب قدرت هستند و تفاوت زيادي ميان اين جناح با رقيبش نيست. اگر ما پايگاه اجتماعي خود را از دست بدهيم هيچ‌ چيز ديگري نداريم. تنها قدرت‌شان پايگاه اجتماعي‌شان است. نقطه ضعف ديگر محافظه‌کاري افزون بر ريزش پايگاه مردمي، نااميد کردن مردم از اصلاحات است و اين وضعيت کشور را به قهقرا مي‌برد. طرف مقابل مي‌گويد من هر کاري بکنم اينها کوتاه مي‌آيند و همراهي خواهند کرد. اين طرف هم اصلاح‌طلبان محافظه‌کار شده، مي‌گويند ما براي آنکه در قدرت بمانيم و براي مردم خدمت کنيم بايد سکوت کنيم. هر سياست‌ورزي چه فرد باشد چه يک مجموعه اگر پروژه و هويتي داشته باشد حتما بايد خط قرمزي داشته باشد. طبق فرمايش شما اصلاح‌طلباني که محافظه‌کار شده باشند ديگر نمي‌توانند هويت اصلاح‌طلبي داشته باشند يعني يک ‌جور بي‌هويت مي‌شوند. آنها تحليل‌شان اين است که با اين نگاه مي‌توانند به جامعه خدمت کنند اما اين راهبرد آنها را بي‌هويت مي‌کند بدون آنکه خودشان اين را بخواهند. درست مثل طرف مقابل است؛ کسي که جنگ را مثبت ارزيابي مي‌کند، قصدش خيانت به کشور نيست اما نتيجه کارش فاجعه به بار مي‌آورد. ما گاهي کاري انجام مي‌دهيم که پيامدش براي جامعه فاجعه‌بار است و خود نمي‌دانيم. ما در اصلاح‌طلبان با 2 دسته مواجهيم؛ يکي افرادي که منافع‌شان ايجاب مي‌کند اينگونه حرکت کنند. آنها مي‌خواهند به هر قيمتي در قدرت بمانند لذا همه ‌چيز را از اين زاويه مي‌بينند. با چنين افرادي نمي‌توان بحث کرد. اما بسياري از اصلاح‌طلب‌ها تحليل اشتباهي دارند و فکر مي‌کنند، ماندن در قدرت مي‌تواند موثر باشد نه براي آنکه منتفع شوند بلکه افراد سليم‌النفسي داريم که اينگونه فکر مي‌کنند و معتقدند بايد به هر قيمتي در انتخابات شرکت کرد. با اين افراد مي‌توان بحث کرد و آنها را قانع کرد که ما نبايد به هر قيمتي در انتخابات شرکت کنيم بلکه بايد در انتخاباتي شرکت کنيم که مطمئن باشيم اگر ليست نامزدهاي ما راي آورد، مي‌تواند کاري انجام دهد. اگر قرار باشد چه ليست «الف» به مجلس برود چه «ب» فرق نکند، چرا بايد از اعتبار اصلاح‌طلبان هزينه کنيم؟ بنابراين با دسته دوم بايد بحث کرد و آنها را قانع کرد که معيارمان براي شرکت در انتخابات ايجاد تفاوت معنادار است. اگر بتوانيم تفاوت معنادار ايجاد کنيم، قدم در اين راه بگذاريم، اما اگر نمي‌توانيم نبايد وارد اين بازي شويم. آيا مي‌گوييد اين وضعيت ناشي از نوعي سرگرداني است که اصلاح‌طلبان را گرفتار کرده؟ اسفند ماه قرار است انتخابات مجلس برگزار شود اما هنوز جناح چپ به جمع‌بندي مشخصي نرسيده. آقاي حجاريان مي‌گويد صرفا تحت شرايطي خاص بايد در انتخابات شرکت کرد از سوي ديگر گروهي ديگر از اصلاح‌طلبان خواستار حضور پررنگ هستند و مي‌گويند بايد به هر قيمتي در انتخابات شرکت کرد. سوال اين است که چرا اصلاح‌طلبان امروز دچار ترديد شده‌اند که آيا بايد در انتخابات شرکت کرد يا خير اما در سال ۹۴ اين ترديد را نداشتند؟ چون هدف در سال ۹۴ اين بود که تندروها کنترل مجلس را در اختيار بگيرند. چرا امروز اين حرف را نمي‌زنيم؟ به اين دليل که انتظار مي‌رفت اميدي‌ها کارهاي مهم‌تري انجام دهند. دقيقا همين است. من سال ۹۴ در زندان بودم و راي دادم. ذره‌اي هم ترديد نداشتم. مي‌دانيد چطور متوجه شدم که پيروز شديم؟ فرداي انتخابات وقتي گوينده اخبار داشت فهرست افرادي که در تهران راي آوردند را مي‌خواند، من اکثر آنها را نمي‌شناختم، فهميدم ليست ما راي آورده است، چراکه نامزدهاي اصولگرا را مي‌شناختم. من آن روز به ليست اميد راي دادم اما امروز راي نمي‌دهم. چرا؟ چون آن زمان فقط مي‌خواستيم مجلس را از دست تندروها خارج کنيم و اداره کشور را بر مدار عقلاني قرار دهيم، برجام تعميم يابد و راه براي توسعه همه‌ جانبه ميهن باز شود. اما در اين سال‌ها تحولات مهمي چه در ايران و چه بيرون آن رخ داده که موجب شده است، ترديدهاي جدي در کارآمدي راهبرد جاري ايجاد شود. يکي از آنها دخالت‌هاي روزافزون «دولت پنهان» تقريبا در تمام عرصه‌هاست؛ از تغيير اسم يک خيابان تا مسائل کلاني مانند ماندن در برجام يا خارج شدن از آن کار دست نهادهاي انتخابي نيست. مثلا چرا بايد از صندوق ذخيره ارزي ۱۵۰ ميليون يورو به صدا و سيما داد؟ يا دخالت بعضي نهادها در عزل و نصب‌ها. از سوي ديگر ترامپ از برجام خارج شده و راه را براي تندروها در ايران باز کرده است تا بکوشند ايران هم از برجام خارج شود و کشور در مسير تقابل قرار گيرد. بنابراين از درون و بيرون با موانعي مواجه شده‌ايم که براي اولين ‌بار اصلاح‌طلبان هنوز نتوانسته‌اند براي شرکت کردن يا نکردن در انتخابات به تصميم قاطع برسند. شايد هم اجماع گذشته را در انتخابات آينده نداشته باشيم. زيرا يک عده معتقدند به هر قيمت بايد در انتخابات شرکت کنيم يعني اگر نامزدهاي رده اول ما را رد صلاحيت کردند يک گام کوتاه بياييم و اگر صلاحيت نامزدهاي رده دوم را هم رد کردند، يک قدم ديگر عقب مي‌رويم تا بالاخره به يک ليست برسيم. من معتقدم ما نبايد به هر قيمت در انتخابات حاضر شويم يعني اگر نامزدهاي اصلي را رد صلاحيت کردند بايد به مردم اعلام کنيم ما با اين ليست مي‌خواستيم در انتخابات شرکت کنيم اما چون نامزدهايمان رد صلاحيت شدند در انتخابات شرکت نمي‌کنيم. در اين صورت مسووليت به عهده شوراي نگهبان است. اگر کشور را خوب اداره کردند خدا پشت و پناهشان باد و همينطور ادامه دهند و اگر بد اداره کردند، خواهيم گفت ما اين وضع را پيش‌بيني کرده بوديم. به هر رو شرايط تغيير کرده است و ديگر نمي‌توانيم بگوييم مردم چون نمي‌خواهيم امثال رسايي در مجلس باشند، بياييد به اين ليست راي بدهيد. امروز مردم مي‌پرسند اين نمايندگان قرار است براي ما چه کاري کنند و اساسا چقدر اختيار دارند تا تغييراتي ايجاد کنند؟! اگرآنها از اختياراتي برخوردار نيستند چرا بايد راي داد؟! ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد
اخبار بیشتر درباره
اخبار بیشتر درباره
اخبار بیشتر درباره
اخبار بیشتر درباره

دانلود اپلیکیشن آخرین خبر