پاسخ به 7 سوال درباره اسدالله عسگر اولادی
روزنامه سازندگي/ عسگراولادي ۱۵سال قبل در مصاحبهاي با بهمن احمدي عمويي روزنامهنگار باسابقه اقتصادي خود را تاجر «خرد» قلمداد کرده بود. مدتي بعد درگفتوگويي با روزنامه شرق جمله قبلي را تکميل کرد: «ضمن اينکه معتقدم در تجارت به اجتهاد رسيده ام.» ولي هنگامي که از جمع اقتصاد ايران کم شد، از او به عنوان يکي از بزرگترين تجار ايران و ثروتمندترين فعالان اقتصادي ياد ميشد. عصر روز جمعه دو هفته پيش درحالي که همه اعضاي خانواده دورهم جمع شده بودند، پايش کمي ميلغزد و با سر زمين ميخورد. اسدالله عسگراولادي عادت داشت پس از هر شکستگي بازهم سرپابايستد ولي اين آخرين باري بود که او نقش برزمين شد، لخته خوني در مغزش شکل گرفت و ديگر برنخاست. پس از عمل جراحي سه ساعته يک هفته در بيمارستان گاندي تهران و در حالت کما بستري ماند و در غروب دلگير جمعه چهره در نقاب خاک کشيد. مرگ او پس از عزيزالله علاءالديني موسس گروه صنعتي گلبافت، کرداحمدي تاجر با سابقه کاغذ و بازاري متدين، علي حاج طرخاني از کارخانهداران روغن نباتي و بازاريان سرشناس، تقي خاموشي بزرگ خاندان خاموشيها، سعيد لباف از بزرگان صنف حبوبات، صادق اماني از بزرگان صنف خشکبار و بازاري سرشناس، محمدعلي نويد از موثرترين نيروهاي بازار در دهههاي ۵۰ و ۶۰ و بزرگان صنعت نساجي و عالينسب موسس کارخانه سماورسازي و مشاور ميرحسين موسوي خط پاياني بر فعاليتهاي بازاريان مسلمان و پرنفوذ در اقتصاد سياسي ايران است. علينقي خاموشي و علاميرمحمدصادقي در کنار سعيدينژاد موسس کفش پيام و محمود لولاچيان آخرين بازماندگان نسلي به شمار ميآيند که شهرتشان به سبب نفوذ در بازار تهران در دهه ۶۰ به عرش رسيده بود. عسگراولادي ۱۵ سال قبل در مصاحبهاي با بهمن احمدي عمويي روزنامهنگار باسابقه اقتصادي خود را تاجر «خرد» قلمداد کرده بود. مدتي بعد در گفتوگويي با روزنامه شرق جمله قبلي را تکميل کرد: «ضمن اينکه معتقدم در تجارت به اجتهاد رسيدهام.» ولي هنگامي که از جمع اقتصاد ايران کم شد، از او به عنوان يکي از بزرگترين تجار ايران و ثروتمندترين فعالان اقتصادي ياد ميشد و حتي وقتي خبرش در شبکههاي اجتماعي دست به دست ميچرخيد، ابهامي تاريخي را براي کاربران فضاي مجازي رقم زد که از هم ميپرسيدند: «مگه او مدتي قبل فوت نکرده بود؟» و اين هم از بدشانسي مرحوم عسگراولادي بود که عدهاي او را همچنان حتي در خبر مرگ هم با برادرش، حبيب الله عسگراولادي اشتباه ميگرفتند. شباهتي که در زمانه و زندگي اسدالله گاهي مطلوب و گاهي زيانبخش بود. 1. اسدالله عسگراولادي از کجا سرمايهدار شد؟ او درخانوادهاي طبقه متوسط رو به پايين متولد شد. به قول خودش از اقبال بلند يا ذکاوتش بود که به سرعت سراغ مرحوم دايياش آقاي توسلي در بازار تهران رفت و شاگرد او شد. مدتي بعد هم طاهره خانم، دختر دايياش را به عقد خود درآورد. بارها اشاره کرده بود که اين رابطه برايش سودهاي بسيار داشته است. اولين تجارتش قبل از اين دوره، دستفروشي در بازار تهران بوده است. بارها با ذوق تعريف ميکرد که از سود اولين تجارتش، براي مادرش يک جعبه شيريني خريده بود و لذت آن شيريني تا سالهاي آخر عمر در يادش مانده بود. 2. رابطه اسدالله عسگراولادي و برادرش چطور بود؟ حبيبالله متدين و سياسي بود و اسدالله متدين و غيرسياسي. حبيبالله يکسال بيشتر در بازار کار نکرد و اسدالله تمام زندگيش را به تجارت گذاشت. حبيبالله در سالهاي پيش از انقلاب ميان دماوند، قم و زندان در تردد بود و اسدالله کراوات ميزد و تجارت ميکرد. در سالهاي پيش از انقلاب براي اينکه فاميلي «عسگراولادي» برايش دردسري ايجاد نکند، آن را به «عسگري» تغيير داده بود. رابطه دو برادر با اين وجود صميمانه بود و اسدالله در کتاب خاطراتش روايت ميکند که براي روز عروسيش به هر زحمتي بود سعي کرد تا حبيب الله را براي چند ساعت از زندان خلاص کند. تجارت اصل کار او بود و چندان سروکاري با سياست نداشت و به قول خودش وقتي دوستان برادر در خانه آنها جمع ميشدند، گاهي به حرفها گوش ميداد. اين وضعيت را تا سال ۵۶ ادامه داد. تنها حرکت سياسي خارقالعاده او اين بود که در سفر تجاري به مقصد لندن، در پاريس توقف کرد و نامهاي را از طرف نيروهاي انقلابي به امام تحويل داد. گفته بود حتي در خانه امام راهش نميدادند و وقتي گفته بود برادر حاج حبيبالله است، نه تنها درها به رويش باز شد که امام هم او را به سرعت به ديدار پذيرفت، نامه را خواند، برايش جواب نوشت و صورت اسدالله را بوسيد ولي به او گفت: «اين بوسه را تقديم برادرت کن.» او به ايران بازگشت و مشخص شد نامه امام، دستور تاسيس کميته تنظيم اعتصابات به مرحوم هاشمي بوده است. 3. پس از انقلاب چه کرد؟ در ماههاي ابتدايي انقلاب بازهم سراغ تجارتش رفت و ترجيح داد که خيلي در چشم نباشد. اما اين وضعيت دوام نداشت. حضرت امام طي حکمي او و مرحوم علي حاج طرخاني را مسئول ساماندهي اموال هژبر يزداني از سرمايهداران پيش از انقلاب کرد. همزمان با ابتکار علاميرمحمدصادقي نامش در ليستي قرار گرفت که بايد اداره اتاق بازرگاني را به حکم امام برعهده ميگرفتند. او در کتاب خاطراتش روايت کرده است که تنها خودش اتاق بازرگاني را ميشناخته و ديگران با اين نهاد غريبه بودهاند. دليلش هم اين بود که در سالهاي قبل از انقلاب به سبب تجارت شخصي بارها به اتاق بازرگاني رفته بود. او به همراه تيمي از متدينين بازاري اداره اتاق بازرگاني را برعهده گرفتند. از ميان خودشان، جوانترين يعني علينقي خاموشي را به رياست انتخاب کردند. چند سال بعد اولين دوره انتخابات اتاق بازرگاني در ميانه دهه ۶۰ را برگزار کردند و اسدالله عسگراولادي هم به عضويت هيئت رئيسه درآمد. اين سالها براي او سرشار از حاشيه و اتفاق بود. مدتي قبلتر برادرش حاج حبيب الله وزير بازرگاني شده بود. برادرش صادق عسگراولادي به عنوان معاون وزير رسيده بود و البته به سرعت هم از کار در دولت انصراف داد. حبيب الله عسگراولادي هم با جريان فکري حاکم بر دولت به چالش برخورد و استعفا داد. اسدالله عسگراولادي تا آخرين روزهاي حياتش همچنان از کساني که برادرش را سرزنش ميکردند، ناراحت بود و گاهي آنها را مينواخت. فاميلي مشابه در اين دوره زماني گرههاي بسياري از زندگي اسدالله باز کرد. 4. او موسس تجارت با چين بود؟ خودش گفته بود به اتفاق علينقي خاموشي اولين نفراتي بودند که بعد از جنگ و در هياتي تجاري راهي عراق شدند، بازهم ادعا کرده بود که ماموريت تشکيل اتاق ايران و انگليس به او و خاموشي سپرده شده بود. چندباري هم گفته بود که بازسازي رابطه تجاري و اقتصادي ايران و اروپا از طريق رايزنيهاي او با نخست وزير اتريش حاصل شده بود. اعتراف کرده بود که اتريشيها او را با برادرش اشتباه گرفته بودند و در اولين ديدار تصور ميکردند حبيب الله، وزير سابق با آنها مذاکره ميکند. حاصل اين مذاکرات کاهش رتبه ريسک تجاري ايران بود. مدتي بعد سر از چين درآورد و اتاق بازرگاني ايران و چين را تاسيس کرد. اين نهاد يکي از ميراثهاي مهم او به شمار ميآيد و تولد اتاق هم محصول روابط تجاري عسگراولادي با چينيها بود. محل اتاق در ملک سابق مرحوم برخوردار واقع شده بود و عسگراولادي براي آنکه نمازش در اين محل عذري نداشته باشد با پرداخت ۱۰۰ ميليون تومان به خانواده برخوردار از آنها رضايت گرفت. او در چين بسيار شناخته شده بود. در هامبورگ دفتر داشت و در لندن هم يک آپارتمان را براي خودش خريده بود. در خاطراتش گفته بود: «براي تجارت که به لندن ميرفتم از خوردن غذاهاي غيراسلامي پرهيز ميکردم و به همين دليل هم يک آپارتمان گرفتم و در سفرهاي بعدي طاهره خانم، همسرم را با خودم بردم که ايشان هم آشپزي کند.» در ميانه دهه ۹۰ پيشنهاد تاسيس يک بانک در چين را با سرمايه خودش داد و مدتي بعد هم خواهان خريد ملک نمايشگاه بينالمللي تهران شد. اين اظهارنظرها از او چهرهاي جذاب براي رسانهها ساخت. 5. ماجراي بنز معروفش چه بود؟ اسدالله ادبيات تجارت بين المللي را به خوبي ميدانست. براي رفتارش هيچ پردهپوشي نداشت. درمورد دلايل رشدش يکبار گفته بود که از راکفلر الگو گرفته که توصيه کرده بود هميشه باخبر، سحرخيز و فعال باشد. تا روزهاي پاياني عمرش مدعي بود که هيچ بدهکاري و زياني ندارد. شريک اصلي او يک بازاري گمنام است. يعني بازاري که ترجيح داده بود چندان در ويترين نباشد. آقاي شمسفرد تا آخرين روزهاي زندگي اسدالله به او وفادار ماند و ويترين تجارت را به اسدالله سپرده بود. هميشه ماشين بنز سوار ميشد. گاهي بنز سياه و گاهي سفيد. در مورد استفاده از اين ماشين هم گفته بود: «وقتي يک تاجر خارجي براي مذاکره به ايران ميآيد و ببيند من بنز سوار نيستم و در بهترين هتل برايش قرار نميگذارم ديگر به من اطمينان نميکند. بنابراين بنز سوار ميشوم. نه الان در دهههاي ۵۰ و ۶۰ هم بنز سوار بود. من پز بيپولي نميدهم.» او به همين اندازه صادق بود. بارها به جوانترها توصيه کرده بود براي موفقيت چند کار را فراموش نکنيد: «بيش از ۱۵ درصد از داراييهاي خودتان را نسيه يا قرض ندهيد. صبح اول وقت سرکار باشيد. از همه جا خبر بگيريد. من حتي در مجلس ختم هم در حال جمعآوري خبر هستم. نماز بخوانيد و از همه مهمتر اينکه دور زن را خط بکشيد. يک ازدواج بکنيد و به آن وفادار باشيد.» سلوکش در سراسر عمر همين ماند. 6. اسدالله سياسي شد؟ و موتلفهاي بود؟ پس از درگذشت حبيبالله، اداره زندگي برادر و فرزندانش هم برعهده او قرار گرفت. البته پيش از فوت حبيب الله هم تقريبا زندگي مالي برادر را او اداره ميکرد و البته که حبيب الله بسيار سادهزيست هم بود تا آخرين روزهاي حياتش از خانه خيابان ايران تکان نخورد. درحالي که اسدالله در خيابان فرشته تهران زندگي ميکرد. اسدالله پس از برادر به عضويت حزب موتلفه اسلامي درآمد. درحالي که پيش از آن هميشه شعارش دوري از سياست بود. گفته بود عضويتش به دو دليل اتفاق افتاد: «اول اينکه جاي برادر خالي نباشد و ضمن اينکه دوستان در موتلفه هم خيلي اصرار داشتند. من هم بيشتر به حزب کمک مالي ميکردم تا اينکه ايده سياسي بدهم. دوم هم اينکه اين عضويت مربوط به دوره احمدينژاد بود که نياز داشتم براي خودم يک حفاظ ايجاد کنم.» 7. عسگراولادي ثروتمندترين مرد ايران بود؟ در مورد ثروت او شايعات بر واقعيات تقدم دارد. البته مرحوم عسگراولادي هم با نوع اظهارنظرهايش پرهيزي از دامن زدن به اين شايعات نداشت. بارها گفته بود: «به ثروتمند شدن افتخار ميکنم.» مسلک رفتاري او کاملا برآمده از اسلام بود و در اسلام هم ثروت حلال نه تنها ننگ نيست که مايه افتخار هم ميشود. برخي سايتهاي خبري او را هشتمين ثروتمند ايران قلمداد ميکردند. عسگراولادي تعداد بسيار زيادي ملک در اختيار داشت و بخش اصلي ثروتش در همين حوزه بود. آنقدر ملک داشت که در ميانه دهه هفتاد، فائزه هاشمي هم براي اداره نشريهاش مدتي مستاجر او بود. در چند فعاليت صنعتي هم سرمايهگذاري کرده بود. در پروژهاي با مرحوم قندچي شريک بود و به غير از چند سرمايهگذاري نسبتا کوچک صنعتي، تمام دارايياش در تجارت بود. در مورد ثروت او تخمين دقيقي وجود ندارد. اسدالله عسگراولادي اسفند سال گذشته در انتخابات اتاق بازرگاني براي اولين بار طي ۴ دهه گذشته راي نياورد. با اين حال از احترام او در جمع فعالان اقتصادي کاسته نشد. دفترش در خيابان مطهري تهران واقع است. طبقه دوم، ملکي نزديک ۱۴۰ متر و بسيار ساده. همچنان انواع پسته را روي ميزش پهن ميکرد و به مشتري نشان ميداد. اتاق جداگانه نداشت و شمسفرد هم در همان سالن اصلي کنارش مينشست. حالا شريک تمام عمرش تنها در اين سالن بايد به خيابان مطهري چشم بدوزد.