پاسخ مدیر شبکه سه به شایعه ریاستش بر صداوسیما
فارس/ مدير شبکه سه به شايعات پيرامون رياستش بر سازمان صداوسيما پاسخ داد و اعلام کرد که توفيقات شبکه سه سيما به لحاظ کلان مديريتي همگي ثمره حمايت و راهبري علي عسکري رئيس رسانه ملي است. پس از انتشار شايعاتي در فضاي مجازي پيرامون تغيير رئيس رسانه ملي و نام بردن از گزينه هاي مختلفي نظير «علي فروغي» مدير شبکه سه سيما، اين مدير جوان در نامه اي به شايعات پاسخ داد و اين موضوع را تکذيب کرد. بنا بر اين گزارش، متن کامل اين نامه که نسخه اي از آن در اختيار خبرگزاري فارس قرار گرفته، به شرح زير است: بسمه تعالي در روزگار مناظره نامهها و منازعههاي بيثمر، طبيعي است که رسانههاي جريان غربگرا کيفور و سرمست از صداي صور اختلافها، بساط گمانهزني روي دکههاي روزنامه فروشي پهن کنند و بنگاههاي خبرپراکني، به دنبال مستاجرين جديدي براي طبقه آخر ساختمان شيشهاي بگردند که شايد کميسيوني هم گير آنها بيايد که البته قابل پيشبيني هم بود. اوضاع نامه نگاريها که اين باشد، تو خود حديث مفصل بخوان از اوضاع روزنامه نگاريها. شايعه نکنند چه کنند؟ البته با آنکه قبله همه اين رسانهها يکي است و رو به غرب اقامه صلاه ميکنند، الحمدالله در ميدان شايعهپراکني، بسيار تکثرگرا هستند. در بساطشان از وزيرکشور دولت فعلي هست که تحليل کنان و تدبيرکنان به سمت مراسم معارفهاش در جام جم ميرود تا وزير دولت مهرورز که تهليل کنان و تسبيح کنان، قباي رياست صداوسيما را بر تن او اندازه ميکنند. يک روز کليد جام جم را به شيوخ تعارف ميکنند و ديگر روز، به شباب. مبدا هم چندان در اين تور شايعه گردي مهم نيست و بالاي شهر و پايين شهر هم ندارد. يک روز پاستورنشينها، روز ديگر جردن نشينها. نوبتي از اردوگاه ياران گرمابه و «گلخانه» و نوبت ديگر از رقباي در «کابينه». مهم مقصد است که يکي است؛ جام جم. در چنين کارزاري ناگهان نام خود را در معرکه اين شيطنتهاي مطبوعاتي به مقصد رياست جام جم يافتم. پس بيتفاوتي را نوعي عافيت طلبي و معادل محافظهکاري يافتم که به روايت رهبري، قتلگاه انقلاب است. بر آن شدم در اين «عصر جديد»، نکاتي را به عرض برسانم به اميد آنکه به سياق حديث نفس نباشد: 1- هنوز ايامي نگذشته از روزهايي که دکتر علي عسکري کليددار فعلي بزرگترين مجموعه رسانهاي انقلاب، رسانه ملي را در سراشيبي ورود به شعب ابيطالب ناشي از تحريم ارباب بودجه و در متلاطمترين روزهاي از بدو موجوديتش تحويل گرفت. از فتنهي خبرنگار سابق آسوشيتدپرس که بعد ها مدير شبکه شد تا قصه فتانه بازرس ويژه، هالهاي از نااميدي و بلاتکليفي را بر سر جام جم گسترانيده بود. عدهاي از مجموعهاي که نميتوانست حقوق مادي کارکنانش را تقبل کند، به حق توقع داشتند حق انقلاب و حقوق مردم را محقق نمايد. يادمان نرفته که آهنگسازاني هماهنگ با اربابان مو بور فرنگي خود، «نغمهي بدرود صداوسيما» و «درود بر ماهواره» را سر مي دادند و نوازندگاني مزدور، به تکليف «ساز»مانيشان بر ريتم مزبور ساز کوک ميکردند و خوانندگاني وزوز کنان اين ترانه را زمزمه ميکردند. اما تلاشي «بدون توقف» براي ناکوک کردن اين ساز به رغم همه آفتها و مخالفتها، آغاز شد. در قدم نخست، تزريق آرامش و ثبات به اين اقيانوس ناآرام و ورود نيروهاي تازه نفس در «گام دوم»، کم کم، کابوس تکرار روزهاي تلخ پيشين را به خاطرهاي دور تبديل کرد. با تحقق اين ثبات نسبي، جوانگرايي به منظور تغيير آرايش سازمان، در دستور کار قرار گرفت و سليم غفوري، مسعود معينيپور، جواد رمضان نژاد، مجيد زينالعابدين، جلال غفاري، سعيد اشناب، جواد شيخ اکبري، مهدي رحمتي، برنا فيروزي، محمدحسين رنجبران، حميد رهبريفر، صادق اماميان، غلامرضا نوري، محمد شريف خاني، مهدي عرفاتي، محمدمهدي نراقيان، شهاب اسفندياري، حميد زندي، مهدي اسماعيلي و بسياري ديگر در لايهي ارشد مديريتي سازمان و دهها نفر در لايهي مديران مهم سازمان مسئوليت گرفتند. کدام مجموعه را در کشور ميشناسيد که لبيکي اين چنين رسا، به نداي جوانگرايي رهبري در ميانهي ميدان سر داده باشد؟ حالا اين روزها آنهايي که باد در گلو انداخته و آروغ روشنفکري نشخوار ميکردند که «مگر کسي هم ديگر اين تلويزيون را ميبيند؟» به جرگه معترضين بالا تا پائين برنامههاي رسانهي ملي از نخستين دقايق بامدادي تا واپسين ثانيههاي شامگاه پيوستهاند و همچنان با ژست«نديدن»، گاه در مورد فلان ميان برنامه يک دقيقهاي در فلان برنامه در فلان شبکهي نوپا و تخصصي مقالهها مينويسند و توئيتها ميزنند و جيغهاي بنفش ميکشند. شاهد مثال، همان سلبريتي پرمدعا و منتقدي که با کلي سروصدا در صفحه اينستاگرامش شب عيدي به بهانهاي نسخه تحريم صداوسيما و شبکه «راديکالِ سه» را ميپيچد و به فاصله يک ماه و نيم، در همان صفحه اينستاگرام طاقت نميآورد و ميگويد هر شب ماه مبارک رمضان پاي سريال همان شبکه راديکال و همان صداوسيما اشک ميريزد! 2- براي آنهايي که دامنه شايعه اخير را تا مديريت شبکه سه رساندهاند، به صراحت و شفافيت تمام اعلام ميکنم که اگر «عصر جديد» رکوردشکن و جريانساز ميشود و مقبول ميفتد، اگر جسارت و شجاعت «گاندو» بهانه اي ميشود براي احياي حس غرور ملي در روزگار حضيض ديپلماسي، اگر «ستارهساز» در فضاي «ستاره سالاري» و «سلبريتي زدگي» تلاش ميکند شمايي از عدالت ورزشي را به رخ بکشد و علي العموم تمام توفيقات احتمالي شبکه سه، به لحاظ کلان مديريتي، همگي ثمره حمايت و راهبري دکتر علي عسگري است و هيچ يک از اين موارد، بدون اطلاع و حمايت ايشان امکان پذير نبوده و نيست. ختم کلام براي اصحاب شايعه اينکه سابقهي ايشان در انقلاب، دفاع مقدس، سپاه، دانشگاه و رسانه تقريبا به سنين عمر بنده ميرسد و فاصلهي چون مني با ايشان خيلي بيش از اينهاست. 3- آيا اصحاب شايعه و ارباب جرايد انگلوفيل و آمريکوفيل نميدانند و نميفهمند که دير يا زود چنانکه رحماني فضلي و مهرداد بذرپاش و دکتر حسيني شايعهي رياستشان را تکذيب کردند، ديگر شايعهها هم به همين سياق، برچسب تکذيب خواهد خورد؟ پس چرا آبروي خود را متاع هر بازار ميکنند و به ثمن بخس به حراج ميگذارند؟ مگر نه اينکه سرمايهي يک رسانه و اعتبار آن، به صحت اخباري است که منتشر ميکند؟ پس چه دستاورد مهمي در انتشار اين اخبار عليه رئيس صدا و سيما نهفته که چنين ثلمهاي به اعتبار رسانهاي خويش را به بهاي به دست آوردن آن به جان مي خرند؟ چه لطمهاي به غربگراها و ليبرالهاي داخلي از سوي رسانهي ملي خورده که آنها را عقربوار وادار به زدن نيش مرگ و به عبارت دقيقتر خودکشي رسانهاي کرده تا طرف مقابل را به حربهي زهر شايعه بگزد؟ در پايان خواهشمندم که برادران پاکدامن و خردمند رسانهاي ام در دام دمندگان به شايعه نيفتاده و با اصلي فرعي کردن مسائل، به پشت پردههاي اين شايعات توجه نمايند. باشد که سيه روي شود هر که در او غش باشد.