فارس/ فرمانده کل ارتش با تاکيد بر اينکه رژيم صهيونيستي اگر دست از پا خطا کند، عمر 25 سالهاش را کوتاهتر خواهيم کرد، گفت: بعيد ميدانم صهيونيستها جرأت حضور در خليج فارس و درياي عمان را داشته باشند.
برنامه دستخط اين هفته با حضور امير سرلشکر سيد عبدالرحيم موسوي فرمانده کل ارتش جمهوري اسلامي ايران به مناسبت هفته دفاع مقدس پخش شد.
امير سرلشکر موسوي متولد 1338 در قم، حدوداً 60 ساله است و کسي است که پلههاي رشد را مرتب و منظم طي کرده است؛ سال 58 وارد ارتش جمهوري اسلامي شده و 8 سال دفاع مقدس را در جبهههاي حق عليه باطل حضور داشته است. امروز او جزو يکي از برترين افراد در حوزه عمليات و راهبردهاي نظامي در دنياست. کسي که هم از امروز و هم از گذشته در عرصه دفاع مقدس حرفها و گفتنيهاي فراواني دارد.
*سلام، خيلي خوش آمديد.
عليکمالسلام و رحمهالله. خيلي ممنون و تشکر. خدمت ملت بزرگ ايران هم عرض سلام دارم.
*خيلي خوشحال هستيم که در خدمت شما هستيم و ممنون که با همه مشغله اين وقت را در اختيار ما گذاشتيد. چقدر ما الان آماده هستيم؟ جملهاي از شما خواندم که چند بار روي اين تاکيد کرديد ما در خواب هم بايد آماده عمليات باشيم.
بله. وظيفه ارتش جمهوري اسلامي ايران و ساير نيروهاي مسلح، هرکدام ماموريتهاي خاص خود را دارند، دفاع از نظام و استقلال کشور، حدود و ثغور کشور عزيز ايران است. بنابراين آنچه فکر ميکنيم تهديدات ماست، اشراف کامل داريم و براي يک مقابله احتمالي آن احتمالات مختلف يا سناريوهاي مختلف را آماده کردهايم و براي همهاش فکر و طرح تنظيم کردهايم. بنابراين نگراني از اينکه يک تقابل احتمالي صورت بگيرد نداريم ضمن اينکه به وعده خداوند که به نيروي مدافع حتماً پيروزي را عطا ميکند، ايمان کامل داريم.
*آقاي رئيسجمهور سفري به تاجيکستان داشتند، رئيسجمهور روسيه و امير قطر را آنجا ديده بودند، به ايشان پيغام از سوي امريکاييها داده بودند که ميخواهند به صورت نقطهاي حمله کنند و چند نقطه ما را بزنند. بعد به سرعت آمريکاييها عکسالعملي ديدند که غلاف کردند و خيلي هم توضيح داده نشد. صلاح ميدانيد توضيح بدهيد که چطور شد و چه چيزي از نيروهاي مسلح ما ديدند که آنقدر راحت صرفنظر کردند؟
تا جايي که به ما مربوط است، فرمانده معظم کل قوا وقتي يک مطلبي را بيان ميکنند که اين به ما مربوط است، ما بايد سريع خودمان را براي آن شرايط آماده کنيم. از جمله فرمايشات حضرت آقا اين بود که دوران بزن در رو گذشته است. يکي اين مطلب است، يعني بلافاصله بعد از اين تدبير - چون ما نظاميها اينها را به عنوان فرمان و تدبير تلقي ميکنيم - خود را براي اين آماده کرديم که اگر ضربهاي زده شد حتماً ضربات متقابل وارد شود، به نحوي که او نتواند خودش را از اين درگيري خلاص کند.
*آنها اين را ميفهمند.
بله. اصطلاحاً گرفتن دست اوست ولي رها کردن دست او نيست، يعني اين دوران گذشته است. ممکن است ورود دست او باشد، اما خروجش ديگر دست او نيست. ابتکار عمل در آنجا دست ماست که زماني که تشخيص دهيم به اين درگيري خاتمه ميدهيم. به نظرم ميرسد حرفي که شما بيان کرديد اين بود که مثلا يکي ميزنيم و ديگر کاري نداريم.
*و شما هم جوابي ندهيد.
بله، شما هم کاري نداشته باشيد تا اين دعوا تمام شود. گفتيم يکي بزنيد 10 تا ميزنيم. اين را مطمئن باشيد. حرف ما به عنوان نظاميها اين بود که ما فرمان را دريافت کرديم و موظف هستيم، اين فرمان را اجرا کنيم. هر دشمني يکي بزند، ما 10 تا ميزنيم. به نظرم ميرسد اين به آنها منتقل شده بود و آنها ميفهمند که ما جدي هستيم.
*هدف قرار گرفتن پهپاد امريکايي در همين پازل تعريف ميشد؟
براي ما فرقي نميکند که متجاوز چه کسي باشد. هر هواپيمايي که با نيت تخاصم يا با شکلي که از او احساس هجوم و تخاصم و ضرر کنيم، بخواهد از مرزهاي ما عبور کند، قطعاً با آن برخورد خواهيم کرد؛ البته قاعده و قانون دارد. ابتدا اخطار ميدهيم. نه اينکه تنها در اين مورد باشد، بلکه دهها نوار مکالمه اخطار به هواپيماها را داريم از جمله هواپيماهاي آمريکايي که همه ثبت شده و موجود است.
زماني اگر لازم شد ميتوانيم همه را در اختيار راديو و تلويزيون بگذاريم که اينها را پخش کند و جالب است که شما ببينيد که ان کسي که اين اخطار را ميدهد چه کسي است. اين خيلي براي شما جالبتر است. يک جوان مثلا 26-25 ساله با درجه ستواني است که وقتي هواپيما ميآيد، به آن اخطار ميدهد که به مرز ما نزديک ميشويد و چه کسي هستيد و ميگويد من هواپيماي فلان هستم. خودش را چيز ديگري معرفي ميکند. بلافاصله بدون کوچکترين مکث به آن ميگويد هواپيماي U2 آمريکايي که از فلانجا ميآئيد، به مرز جمهوري اسلامي نزديک ميشوي دور شو!
خود اين شناخت فوري و استحکام کلام که خيلي جالب است، که براي من هم جالب بود و وقتي به آنجا رفتم آن افسر را تشويق کردم، به خاطر استحکام و اراده و عزمي که در کلام اين جوان هست، خود همين باعث ميشود که بگويد ما روي مسير فلان از مرزهاي شما دور ميشويم. ما اخطار و هشدار ميدهيم و به آنها ميگوييم که کجا هستند. ممکن است هواپيمايي دچار خطاي انساني شود و نداند کجا است.
*اين مربوط به 30 نظامي آمريکايي ميشد که پنهان کردند؟
آن هم هست؛ از اين اتفاقات زياد ميافتد. اصلا اگر فقط فعاليتهاي پدافند هوايي قرار باشد بازگو شود، بايد يکي از اين شبکههايتان را اختصاص به پدافند هوايي دهيد، چون اين همه پرواز که به صدها پرواز ميرسد، از فضاي اين کشور و مرزهاي اين کشور عبور ميکنند، از مرزهاي دريايي و هوايي و خشکي دائم عبور ميکنند و هر کدام در يک سقف پروازي و هر کدام با يک مبدا و مقصدي و با يک شماره معرفي هستند و يک محمولهاي هم دارند که اعم از مسافر يا بار است. همه اينها عبور ميکنند و تمام اينها روي نمايشگر مرکز فرماندهي عمليات پدافند هوايي موجود است و يکي از اينها آني که بايد باشد، نباشد بلافاصله واکنش نشان ميدهيم. مانند همين موردي که شما اشاره کرديد.
يعني هواپيما بايد ثبت شده باشد که از کجا ميآيم و چه نوع هواپيمايي هستم و چه معرفي دارم و از چه مسيري ميروم و در چه سقفي ميروم و با چه سرعتي ميروم و چه آدمهايي در هواپيماي من هستند، نه اينکه اسمها را بيان کند ولي نوع افراد را بيان کند مثلاً مسافر عادي هستند و مقصد کجاست و چه زماني فلان نقطه شما عبور ميکنم. يکي را جابجا بگويد سيستم پدافند هوايي ما هشدار ميدهد و ميگويد اين کاسهاي زير نيمکاسه دارد.
اين هواپيمايي که آمده بود، وقتي معرف خود را گفت مسافران را چيز ديگري معرفي کرد، برخلاف آنچه که ما بنا بر اطلاعات خودمان داشتيم. بلافاصله سيستم هشدار داد و آنها را نشاندند و ديدند خودشان را درست معرفي نکرده بودند و بارها هم اين اتفاق رخ داده است. چند مورد تابحال خبري شده است. يک تعدادي خبري نميشود و تعدادي برميگردند، يعني به محض اينکه به آنها ميگويند شما اين نيستيد برميگردند. بارها شاهد بوديم و حتي يکبار من به تصادف براي يکي از بخشهاي راداري براي بازديد رفته بودم، همان زمان چنين اتفاقي رخ داد. وقتي به آن هواپيما گفتند آن هواپيما برگشت. اين است که نميتوانيم با کسي تعارف داشته باشيم، در مورد آن هم اين اتفاق افتاد.
بعد از اين همه اخطار، وقتي از مرز عبور کند هر کسي باشد، براي ما فرقي ندارد؛ از مرز عبور کند ابتدا روي او قفل ميکنيم و او متوجه ميشود، يعني هواپيما متوجه ميشود که يک سامانهاي ميخواهد به اين شليک کند. اگر بعد از اينکه اين کار را کرديم تغيير مسير داد، خب آن هماني است که ميخواهيم و اگر تغيير مسير نداد، ميزنيم و با کسي تعارف نداريم.
*سر قضيه پهپاد امريکايي چه همافزايي بين شما و سپاه صورت گرفت؟
مقداري را اجازه بدهيد بماند؛ مقداري از آن هنوز از طبقهبندي خارج نشده است اما کلاً شبکه پدافند هوايي يک شبکه يکپارچه است که تعداد زيادي سامانههاي مختلف با هم کار ميکنند تا يک اتفاق نهايتاً رخ ميدهد.
*درست است که گفته ميشد برخي از کشورهاي رقيب آمريکا پيغام فرستادند و خواستار اين بودند که بخشهاي از اين پهپاد را ببينند تا براي کارهاي خودشان باشد؟
طبيعي است. ما هم اين کار را ميکنيم. اين چيز خيلي پيچيدهاي نيست. ميخواهند بدانند آنهايي را که خودشان اطلاعات نداشتهاند چگونه است. اين يک تبادل اطلاعات در تمام حوزهها است که بين کشورهايي که با هم ارتباطاتي دارند و سعي ميکنند از اين چيزها مطلع شوند و ما هم اين کار را ميکنيم.
*فرموده بوديد در بحث تجهيزات نظامي مهمترين مسئله خودکفايي در ساخت و بکارگيري ترکيبي و ابداعي است که سبب شده ايران را به يکي از قدرتهاي ناشناخته جهان تبديل کند. قدري ميتوانيد اين را باز کنيد؟
تا جايي که بشود توضيح ميدهم. ما اولاً يک کشور منحصر به فرد از نظر نيروي نظامي هستيم. يعني ترکيب ارتش و سپاه که من به اين ترکيب مقدس ميگويم، يک مجموعه بدون روزنه براي کشور ما ايجاد کرده است، يعني کاملاً مکمل است. خب وقتي مينشينيم در جلسات بازي جنگ متعدد فکر ميکنيمکه بايد چه کنيم در همين که بهترين نوع ترکيب را انتخاب ميکنيم که چه سلاحي را کجا و با چه روشي و چه کساني بکار بگيرند و قبل از اينکه اقدامي صورت گيرد و بعد از اينکه اقدامي صورت بگيرد، اينها آن ترکيب پيچيده و مبهم براي دشمن را ايجاد ميکند.
يک بخشي از آن موضوع پهپاد را گفتم براي بعد بماند، به اين چيزها مربوط ميشود که اين ترکيب چطور بکار گرفته شد. اين را بايد بگرديم، بهترين ترکيب از نظر ترکيب سلاح با روشها، از نظر ترکيب توانائي نيروي انساني با سلاح و با روشها، از نظر ترکيب سلاح با روشها و نيروي انساني و محل جغرافيايي منتخب براي درگيري، از نظر انتخاب بهترين نقطه دشمن براي زدن موفقترين ضربه، همه را محاسبه کنيم آن وقت آن يک جملهاي که هست، شکل ميگيرد و يک مواردي ديگري که وجود دارد.
*در جاي ديگر درباره دفاع مصطلح و همه جانبه فرموده بوديد که دفاع مصطلح در يک جبهه مشخص جنگ و با يک دشمن مشخص است و دفاع همهجانبه را اشاره کرديد وراي مرزهاي جغرافيايي است. الان در دفاع دومي هستيم؟
بله.
*دشمن هم ميداند ما در دفاع دوم هستيم.
بله. جنگ ما هم اينجوري است، يعني الان تهديد ما هم الان با ما همينطور عمل ميکند. او هم دارد يک ترکيبي از مولفههاي سياسي، اقتصادي، نظامي، اجتماعي، فرهنگي را اجرا ميکند که در دل اينها هم عمليات رواني وجود دارد، يک مجموعهاي از اينها را عليه ما اعمال ميکند و واقعيت اين است که در حال درگيري نظامي به معناي مصطلح نيستيم ولي در حالت جنگ هستيم. الان رودررو با هم سرشاخ ميشويم و ما هم بايد همينطور دفاع کنيم.
ما هم بايد در مقابله با يک جنگ ترکيبي يا با هجوم همهجانبه که فقط بخش نظامي آن فعال و روشن نيست، پيدا نيست، ما هم بايد آنطور عمل کنيم؛ يعني بايد همه مولفههاي قدرت خود اعم از مولفه اجتماعي، اقتصادي، سياسي، فرهنگي، جغرافيايي و نظامي را پاي کار بياوريم و با يک مجموعه روبروي دشمن بايستيم.
*در جغرافياي امروز جهان فرماندهاي با اين جامعيت نداريم. در تاريخ هم به جز معصومين (ع) نداشتهايم. حرف من از طريق مطالعات راهبردي اثبات و بسيار هم منتشر شده است.
بله؛ درباره حضرت آقاست. شايد فرصت بيشتري اين موضوع بطلبد. ما انديشمندان نظامي بسياري داريم که نظريههاي خوبي دادهاند، اما تقريباً هيچ کدام از اينها وصل به منبع وحي، يعني آموزههاي ديني، قرآن و کلام معصومين (ع) نبودهاند. يک چيزهايي بود که خودشان به تجربه و مطالعه و يا با استعداد ذاتي به دست آورده بودند اما فرمانده معظم کل قواي ما آنچه که براي ما صادر ميفرمايند برآمده از آموزههاي ديني است که وصل به کلام وحي است.
بسياري از صاحبان انديشه نظامي، در زندگينامه حرفهاي خوبي زدهاند ولي از آنها بپرسيد يک روز در يک گروهان بودهايد؟ يا آرپيجي دست گرفتهايد؟ زماني که من شرق کشور بودم، فرمانده منطقه شرق کشور بودم، ايشان يک 5 - 6 خط براي شرق فرماني را داده بودند و اگر لازم شد و از طبقهبندي خارج شد بيان ميکنم، همان زمان که اين فرمان را خواندم شايد تشبيه خيلي مودبانهاي نباشد، ولي وقتي اين را خواندم گفتم مثل اين است که 20 سال در اين منطقه فرمانده گرداني کرده و فرمانده اطلاعات اين منطقه بوده و بعد در سطوح عالي هم فرمان داده است. اينطور دقيق ايشان موارد مربوط به اينجا را براي ما ريز نوشته است که چه کاري بايد انجام دهيم.
در جلسات مشاوره نظامي جالب است، غير از اينکه کسي اين را در عمل ديده باشد، متخصصين ما گاهي کم ميآورند.
*اگر رژيم صهيونيستي کوچکترين خطايي مختار ايراني 25 سال فرصت او را به سرعت برق تمام خواهد کرد. اخيراً هم در قم صحبتي در اين زمينه کرده بوديد.
بر اساس سنت تاريخ و راهي که آنها پيش گرفتهآند و بر اساس وعدههاي خداوند اين اتفاق ميافتد و حضرت آقا فرمودند 25 سال آينده را نخواهد داد. ممکن است 5 سال ديگر يا دو سال ديگر يا 7 سال ديگر باشد، اما 25 سال آينده را قطعاً نخواهد ديد. آن جمله براي اين بود که آنها قدري خط و نشان کشيده بودند که اينطور و آنطور ميکنيم و حرف من اين بود که به هر حال حداکثر 25 سالي وقت داريد و از اين 25 سال استفاده کنيد و زندگيتان را کنيد. (ميخندد)
اگر يک وقت دست از پا خطا کنيد ما ناگزير هستيم اين 25 سال را کوتاهتر کنيم. اشاره هم به داستان قرار و مدار اماننامهاي بود که مختار به ابن سعد داد و همان زمان که به آن ايراد گرفتند و گفتند چرا به اين اماننامه داديد، گفت به اين پايبند نميماند.
*خبرهايي آمد که برخي از کشورهاي منطقه ميخواهند رزمايش مشترک با رژيم صهيونيستي در آبهاي خليج فارس و درياي عمان برگزار کنند؛ آيا اين به قطعيت ميرسد؟ عکسالعمل ما چه خواهد بود؟
بعيد ميدانم صهيونيستها جرأت اين کار را داشته باشند. ممکن است به صورت نمادين و سمبليک انجام دهند. مثلا در همين ماجراي ائتلاف گفته بودند ما هستيم ولي اطلاعاتي هستيم! اين يعني ما هم هستيم و اسم ما را در ليست خود بنويسيد. بعيد ميدانم جرات کنند اينجا وارد شوند. خليج فارس خانه ماست. ما به خانه خودمان اجازه نخواهيم داد يک رژيمي مانند رژيم صهيونيستي بخواهد آنجا فعاليتي انجام دهد.
*وضعيت فناوريهاي ما در ارتش و پيشرفتهاي نظامي که داشتيم نسبت به ساليان قبل چطور است؟ اگر بخواهيم با زمان جنگ مقايسه کنيم اصلاً قابل قياس نيست و حتي دهههاي گذشته را چطور ميبينيد؟
واقعاً جنگ و اين تحريم و محاصره اقتصادي براي ما يک نعمتي بود. واقعاً يک نعمت بود. اينکه ميگويم کسي فکر نکند ما به استقبال جنگ و تحريم و محاصره اقتصادي ميرويم (ميخندد)، اما اينها باعث شد ما بگرديم و نخبگان خود را پيدا کنيم و همه را جمع کنيم و هر کسي به اندازه سر سوزني فکر ابداع و اختراع، کشف دارد، در يک مجموعه جمع کنيم. همه نيروهاي مسلح اينطور بوده و تنها ما نيستيم. بدانيم که کسي به ما کمک نميکند الا خودمان و خداوند!
مثلاً تا اين 10 سال پيش واقعاً به جد دنبال اين بوديم فلان سلاح را از فلان کشور بخريم و بگيريم و اگر اين را نداشته باشيم فلانجا فلان خلاء را داريم. اينها را داشتيم. الان هيچ نگراني از اين بابت نداريم. بله، دنبال اين ميرويم که اين سلاح و آن سلاح را بخريم ولي اينکه فکر کنيم اگر اين سلاح را آن کشور به ما نداد ما بايد رو به قبله دراز بکشيم، اصلا اينطور نيست. يعني پيشرفتهترين سلاحهاي مورد نياز براي روش دفاع خودمان...
مثلاً کسي بگويد شما از پيشرفتهترين سلاحها صحبت ميکنيد آيا ناوشکن جماران از ناو هواپيمابر فلان پيشرفتهتر است؟ برخي فکر ميکنند ما اينها را نميدانيم، نميدانيم اين چقدر است و آن چقدر است و اين چه کار ميکند و آن چه کار ميکند. (ميخندد). ولي ما نيازي نداريم که ناو هواپيمابر داشته باشيم. براي دفاع از کشور خود آنچه را که نياز داريم، ميسازيم. مثلاً در قدرت برتر بودن برخي جاها از ما سوال ميکنند، من متوجه ميشوم و ميگويم شما فکر کرديد ما رياضي بلد نيستيم و فرق 10 و يک را نميدانيم يا نميتوانيم توان نسبي رزمي طرفين را محاسبه کنيم؟ همه اينها را بلد هستيم و ميدانيم اما با مجموعه عوامل تاثيرگذار روي توانائي کشور ما ميگوييم در مقابل هر مهاجمي قطعاً برنده ميدان خواهيم بود و قطعاً در مقابله با ما شکست خواهند خورد.
وقتي همه اين عوامل را جمع ميکنيم که برخي از اينها وزن مانند يکديگر ندارند. فرض کنيد در پوشش راداري در زمان دفاع مقدس و چندين سال بعد از آن متکي به رادارهايي بوديم که از بيرون وارد شده بود و اينها به اندازه کافي نبود. اگر با يک کشور درگير ميشديم همه را متمرکز بر آن کشور ميکرديم و آن مرز را پوشش ميداديم. ولي الان اينچنين نيست. الان پوشش ما چندلايه است. يعني شما اگر يک زماني تشريف بياوريد، من شما را در اتاق عمليات ميبرم و دايرههاي پوشش راداري را نگاه کنيد با رنگهاي مختلف نشان داده ميشود شاهد هستيد يک جايي يک طيفي از رنگها وجود دارد. معني اين طيفي از اين رنگها اين است که اينجا رادارهاي متعدد دارند پوشش ميدهند، علاوه بر ساير سامانههاي کشف است چون فقط رادار نيست.
*يک نکته ديگري بيان کنم که الان به لحاظ نيروي هوايي، زميني و دريايي ما چطور رشد کرده است و آيا همسان است يا يکي بالاتر از ديگري است؟
نيروهاي ما در مقايسه با همديگر؟
*بله.
خيلي نميتوان با هم مقايسهشان کرد چون جنس آنها يکي نيست، ولي اصل همپا بودن را رعايت ميکنيم. الحمدالله رب العالمين الان خوب است، يعني سطح همه نيروهاي ما سطحي است که ميتوانند از پس ماموريتهاي خود بربيايند. شايد سوال شما اين باشد، يک جاهايي قدري فناورياش دورتر از آن چيزي است که تا الان به آن رسيدهايم، قدري سختتر است. به نظرم ميرسد شايد منظور شما ساخت هواپيما باشد.
*يکي نيروي هوايي بود و يک جمله معروفي درباره نيروي دريايي داريد که گفتيد در اين مدتي که امير سياري بودند، يک زلزله 8 ريشتري در نيروي دريايي اتفاق افتاد و پيشرفت وسيعي رخ داد. آيا همين جهش را در نيروي هوايي داريم، داشتيم يا خواهيم داشت؟
اتفاقي که در نيروي هوايي اين است که چيزهايي که الان دارند، حتماً براي سازنده اگر يک زماني با اينها مقابل شوند تعجبآور خواهد بود. چون اينها تقريباً پوسته همين مانده و در داخلش همه چيز تغيير کرده است. بسياري از چيزهايي که از گذشته در اينها بوده به روز شده و تغيير کرده، الگوريتمها همه جابجا شده است. نوع استفاده از آن عوض شده و سلاحها همه عوض شده و رادارها عوض شده و نوع کارکرد آنها تغيير کرده و تاکتيکها کلا تغيير کرده است و با هم متفاوت هستند.
ولي اين در ساخت هواپيما مثلاً همپاي با ساخت شناور پيش نرفتهايم. در شناور ناوشکن و زيردريايي، نميدانم تا الان در يکي از اينها فرصت کرديد برويد يا خير ...
*در ناوشکن رفتم ولي در زيردريايي نرفتم.
اينها يک دنيايي از فناوري هستند. اگر ما به اندازهاي که آنجا فعاليت کرده بوديم اينجا هم فعاليت ميکرديم اينجا هم پيشتر از اين بوديم که الان هستيم اما در سالهاي اخير خيلي خوب عمل شد. اين هواپيماي «کوثر» و پشت سر آن چند نمونه ديگر وجود دارد که يکي يکي پيدا خواهد شد...
*گفتيد تا 5 سال آينده خبرهاي خوبي از نيروي هوايي ميشنويد.
انشاالله. نيروي هوايي ما جهش مورد نظري را که شما قدري دغدغه آن را داريد، پيدا خواهد کرد.
*ميزان تاثيري که ديپلماسي انتخابي در کشور بر اقتدار نظامي ميگذارد، چقدر است؟
معمول ما نظاميها اين است که ميگوييم قدرت نظامي دنبالهرو و پشتوانه قدرت سياسي است. يعني قدرت سياسي با پشتوانه قدرت نظامي است که ميتواند در مقابل بيگانگان محکم حرف بزند. اگر يک ملتي نتواند از خود دفاع کند در عرصه سياسي آن نماينده ما يا بخش ما نميتواند از آن کشور دفاع کند و مجبور است امتياز بدهد، مجبور است باج بدهد، اما در نهايت اين قدرت نظامي دنبالهروي قدرت سياسي است؛ رهبران عالي يک کشور تصميم ميگيرند که اين قدرت نظامي چه کاري را انجام دهد و چه کاري را انجام ندهد. يک رابطه اينچنيني را براي قدرت نظامي و تعامل آن با قدرت سياسي قائل هستيم.
*اگر بخواهيم وضعيت اخير را مثال بزنيم اتفاق و همافزايي که بين اين دو خوب شد، در ذهن مردم مانده است، قضيه نفتکشي بود که از جمهوري اسلامي انگليسيها گرفتند و هم تلاشهاي ديپلماتيک را شاهد بوديم و هم اينکه يک اقدام به موقعي که براي گرفتن نفتکش انگليسي در اينجا بود. چقدر اين همافزايي در اين کار کمک کرد؟
اصل موضوع يک مسئله حقوقي بود و نبايد اينطور ميشد، منتهي چون آن طرف شروع کردند سياسي کردند، قدرت ديپلماسي ما هم به ميدان آمد و مقابله کرد وگرنه واقعيت اين است که يک شناوري از آن سوي دنيا اينجا آمده و از کنار ديوار خانه ما دارد عبور ميکند، اصل قاعده «عبور بيضرر» را رعايت نميکند و به اخطارها هم توجه ندارد و آن کاري که نبايد در دريا انجام دهد انجام ميدهد بنابراين پليس راهنمايي آن کشور به اين ميگويد از اين خط ممتد نبايد دور بزنيد و نبايد عبور کنيد و نبايد سبقت بگيريد، بنابراين بايد جريمه شويد. به ضابط خود در آن دريا که سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است، ميگويد اين متخلف را بگيريد و بياوريد تا برابر قانون با آن برخورد کنيم.
ممکن بود در گذشته بر اساس اصل مهماننوازي و اصل مدارا کسي قدري از اين خط اينطرفتر بيايد و فضولاتي هم در آب دريا بريزد و يا يک جايي قاعدهاي را رعايت نکند و ما حداکثر اخطاري بدهيم و بگوييم رعايت کنيد و اينجا نايستيد، ولي وقتي آن اتفاق افتاد ما هم طبق قانون عمل کرديم. سازمان بنادر ما گفته است از يان جايي که بايد برويد نميرويد، ما به شما اخطار ميدهيم. اگر سرجايتان رفتيد که هيچ، اگر نرفتيد ميگوييم شما را بگيرند و بياورند که اينچنين شد. آنها که سياسي کردند قدرت سياسي ما هم پاي کار آمد والا اصل يک موضوع حقوقي ساده بود.
*از ابتدا هم معتقد بودم بزرگترين خسارت برجام مشروعيت بخشيدن به نشستن پشت يک ميز و مذاکره با آمريکاييها است، اما بزرگترين سود برجام اثبات چندباره عدم پايبندي آنها به تعهدات است.
اول اين را بگويم که من سياسي نيستم، من سرباز هستم؛ يعني اين حرفهايي که بيان ميکنم حرفهاي شخصي من است. موضعگيري سياسي نيست و حرفهاي شخصي من است. واقعاً به اينها هيچ اعتمادي نميتوان کرد. به هيچ قراري پايبند نيستند و اصلاً نميتوان با اينها نشست و يک چيزي را امضا کرد و براي آنهايي که به ايستادگي و مقاومت جمهوري اسلامي اميد بستند، براي آنهايي که جمهوري اسلامي را نگاه ميکنند و الگوي خود قرار دادهاند و اميد دارند به اينکه اين راهي است که سرانجام ما را به آن نقطه مطلوب ميرساند، براي آنها ناراحتي و کسالت ايجاد ميکند. اين باور شخصي من است. سياسي هم نيستم و سرباز هستم. برخي مواقع از من ميپرسند و من ميگويم «طُغاي مرد جنگ است و سياست نميداند»، از کس ديگري اين را بپرسيد. (ميخندد).
*متولد 1338 در قم هستيد.
بله.
*پدر چه کاره بودند؟
هم مغازه داشت و هم يک کارگاه ريسندگي داشت.
*شما هم کمک ميکرديد؟
کمک نميکرديم شاگردي ميکرديم. تقريباً از 6 سالگي در اين کارگاه کار ميکردم.
*مادر در قيد حيات نيستند.
بله. از دنيا رفتند.
*خدا رحمتشان کند؛ چه سالي ازدواج کرديد؟
سال 61 ازدواج کردم.
*يعني تقريباً 23 سالگي ميشود.
بله.
*چطور با حاج خانم آشنا شديد؟
سنتي بود. يعني آنها شناسايي ميروند و بعد انتخاب ميکنند. اول اينطور بود ديگر. مشخصات را ميگويند و وقتي در مورد کسي همه مشخصات که از نظر نوشتني درست درآمد، آن زمان همديگر را ميبينند.
*مهريه چقدر بود؟
اين بماند.
*خطبه عقد را چه کسي خواندند؟
مرحوم حضرت آيتالله فاضل لنکراني خواندند. خيلي بزرگواري کردند تشريف آوردند يعني قرار بود ما خدمت ايشان برويم، ولي ايشان تشريف آوردند و در خانه يکي از نزديکان ما خطبه را خواندند. الان حدود 40 سال است که ما را تحمل ميکند و تمام هم نشده و همينطور ادامه دارد، چون سرنوشت زندگي و خدمت ما اينطور بود.
*از بچگي به نظامي شدن فکر ميکرديد؟
نه، اصلاً.
*شغل مورد علاقه شما چه بود؟
من دوست داشتم معلم بشوم. الان هم به خاطر همين معلمي را رها نميکنم.
*الان هم استاد دانشگاه هستيد.
بله. از 20 و چند سال پيش سر کلاس ميروم. معلمي را دوست دارم و علاقه من به معلمي بود. شايد مثلاً بگويم دو سه چيز با همديگر روي هم سوار شد و اين اتفاق افتاد که نظامي شديم. يکياش دعايي که همچنان دنبال من هست و دست از سر من برنميدارد و يکي هم اين بود که اولين بار که شهيد فلاحي را ديدم، به شدت مجذوب شخصيت شهيد فلاحي شدم.
*کجا ديديد ايشان را؟
نماز جمعه تهران؛ فروردين يا ارديبهشت 58 بود که سخنراني داشت. به شدت شخصيت ايشان روي من تاثير گذاشت، يک بار هم مناظرهاي در تلويزيون بود که ... به نظرم جا داره واقعا صداو سيما يک مستندي از 30 ماه کار شهيد فلاحي بسازد. شهيد فلاحي يک مدير واقعا جهادي بود که من يک جزوهاي از 30 ماه مديريت جهادي شهيد فلاحي نوشتهام.
ايشان هم شرايط محيطي و هم شرايط شخصي مدير جهادي را داشت. ايشان يک شخصيت استثنايي و خاص بود. واقعا جا دارد که صدا و سيما يک مستند از شهيد فلاحي بسازد که به ماها هم يادآوري شود که اگر در جايي به بن بست گير ميکنيم، بدانيم که بنبستي وجود ندارد.
*دو فرزند و دو پسر داريد؟
بله.
*يکي در کار عمران و آزاد است و ديگري هم استاد دانشگاه در دانشگاه امام حسين (ع) است.
بله.
*يعني يک ارتشي به سپاه يک نيرو تحويل داده!
بله.
*چطور شد؟
بالاخره هر کدام هر جايي که فکر ميکنيم ميتوانيم براي اين کشور و انقلاب کاري کنيم انجام ميدهيم و فرقي ندارد. الان من هم آقا بفرمايند اين لباس را عوض کنيد و آن لباس را بپوشيد همين کار را ميکنم.
زمان جنگ هم اگر قرار بود کسي برود در سپاه کاري انجام دهد، لباسم را عوض ميکردم و بادگير ميپوشيدم و ميرفتم.
شايد براي شما جالب باشد که در عمليات بيتالمقدس 5 فرمانده يک واحد سپاه بودم. هرجا که انقلاب نياز داشته باشد، کار ميکنيم براي ما فرقي ندارد.
*نوه هم داريد؟
بله، يک نوه کوچولو دارم که همه عشق ماست. (ميخندد).
*مدرک مربيگري فوتبال و هم مدرک داوري فوتبال داريد.
مدرک داوري فوتبال دارم ولي مربيگري، تجربي است و مدرک ندارم.
*به فوتبال علاقهمند هستيد؟
بله. ورزش مورد علاقه است و تقريباً قبل از اين که به دانشگاه بيايم وقتم را فوتبال ميگرفت.
*قرمز يا آبي؟
حالا اين بماند.
*بگوييد. اشکالي دارد؟
بله. (ميخندد)
*سر شهرآورد حرص و جوش ميخوريد؟
حالاها نه، ولي براي بازيهاي تيم ملي واقعاً نميتوانم تماشا کنم. الان هم نميتوانم. دچار استرس شديد ميشوم و نميتوانم. شايد براي شما جالب باشد که زمان بازي ايران و استراليا دانشجوي دافوس بوديم. در سالن تلويزيون را گذاشتند که همه ببينند، من که فوتباليست بودم و اين همه علاقهمند بودم به سالن نرفتم. بيرون قدم ميزدم چون نميتوانستم. الان هم همينطور هستم.
*بازي ميکرديد در کدام پست بوديد؟
تقريباً همه پستها را بازي کردم و حتي در بازي رسمي يک بار دروازهبان هم شدم، ولي بيشتر هافبک وسط بودم.
*جايي گفته بوديد ما نتوانستهايم 8 سال دفاع مقدس را در عرصه هنر و فيلم خوب نشان دهيم.
بله. خيلي دوران دفاع مقدس حرف دارد؛ اصلاً يک عرصههايياش که بکر بکر است.
اگر من خودم ميتوانستم اين چيزي که به شما پيشنهاد دادم براي شهيد فلاحي حتماً يک چيزي ميساختم؛ چون واقعاً نياز داريم. حتي مديران جامعه نياز دارند ببينند او چطور توانسته از يک ارتش با آن وضعيتي که تحويل گرفت، اين نيروي زميني را تبديل به ارتشي کند که عمليات ثامنالائمه (ع) را انجام دهند و در سطح جبهه از دالامپر تا اروند پخش شوند و گسترش يابند و مستقر شوند و يک هدايت واحد داشته باشند.
*در 31 شهريور 1359 در دانشگاه افسري بوديد.
بله.
*تهران بوديد.
بله.
*آن بمباراني که شد ...
ما سر نماز بوديم. از مسجد بيرون آمديم، ديديم هواپيماها عبور کردند و معلوم شد آمدند فرودگاهها را بمباران کردند و در واقع رسماً جنگ شروع شد، چون جنگ از مدتها پيش غيررسمي شروع شده بود و تبادل آتش شده بود، ولي رسماً جنگ اين زمان شروع شد.
*درست است که برخي ميگويند به خاطر همين که از چند ماه قبل عراق تجاوز را شروع کرده، برخي ميگويند به دليل انسجامي که ارتش آن زمان نداشت، برخورد قاطع صورت نگرفت که اين اتفاقات منجر به جنگ شد. اين تعبير درست است؟
نه. ارتش بازوي اجرايي است. خود ارتش که تصميمگيرنده نيست ولي در سطوح راهبردي باور نميکردند که ميخواهد جنگ شود. شايد منظور اين باشد که اگر شوراي عالي دفاع آن زمان ميگفت آيا ارتش ميتوانست به سراسر مرز را بگيرد؟ اين حالا جاي بحث ديگري است.
با توجه به اين که در جاهاي مختلف از جمله کردستان درگير بود و بسياري از يگانهاي ارتش دچار مشکلاتي شده بودند، از نظر تجهيزات و از نظر آموزش و از نظر سازماندهي و از نظر فرماندهي مشکلاتي داشتند. اينکه هر روز ضدانقلاب عليه آنها تظاهرات ميکردند، در همين خيابان دکتر شريعتي فعلي ميآمدند و جلوي در ستاد مشترک مينشستند و اجازه نميدادند اينها سر خدمت خود بروند. آيا ميشد چنين کاري را بکنند؟ چقدر ميتوانستند موفق شوند؟ اين بحث ديگري است، ولي قطعاً اگر به اينها ميگفتند واحدهايي که کمتر دست برده بود ميتوانستند اينها را سريعتر برسانند، شايد مقدار زيادي اين وضعي که پيش آمد، ايجاد نميشد و بهتر ميتوانستند دفاع کنند.
*مدنظر من اين بود که از دانشگاه افسري اولين بار جنگ را ديديد چقدر صحنه جنگ با آن چيزي که در دانشگاه آموزش گرفتيد، تفاوت داشت؟
يک چيزهايي واقعا متفاوت بود؛ يعني خيلي چيزها را ما در جنگ ياد گرفتيم سنگري را که فقط به درد رزم ميخورد آموزش ديده بوديم. سنگرهايي که به درد اين بخورد که از آن به عنوان جانپناه استفاده کنيد و اين موقعيت را داشته باشيد که بجنگيد، ولي قرار نيست 8 سال در اين سنگر بجنگيد و يک زماني بايد در جايي استراحت کنيد. يک سنگر با گوني ساخته بوديم. 6-5 گوني روي هم گذاشته بوديم و 4-3 تراورس روي اين گذاشته بوديم و عرض حدود يک و نيم متر بود و طول دو متر بود. سه نفر ديدهبان بوديم. يکي بايد در ديدگاه ميبود و دو نفر استراحت ميکرديم و بعد جابهجا ميشديم.
اولين شب را به ياد دارم. اولين شب که رفتم و يک ربع تا نيم ساعت جابجا شدم، ديدم نميتوان در اين خوابيد. بيرون آمد يک پتو انداختم و روي اين پتو رفتم و به نظرم ميرسد تازه خوابم برده بود که فرمانده يگان زرهي آمد که چرا اينجا خوابيديد، از اينجا بلند شويد. اينجا خمپاره ميآيد و من گفتم اگر اينجا بخوابم احتمالاً خمپاره ميآيد، احتمالاً نزديک من ميخورد، احتمالاً به من ميخورد، احتمالاً شهيد ميشوم. گفت بله. گفتم باور کنيد وجداناً اگر در آن سنگر بخوابم حتماً تا صبح ميميرم. (ميخندد). براي خودمان چنين چيزي درست کرده بوديم. آن هم اجازه نداد و گفت اجازه نميدهم اينجا بخوابيد.
*چقدر سپاه و ارتش در 8 سال دفاع قدس با هم هماهنگ بودند؟
بستگي دارد، زمان فرق ميکند. آن اوايل که تازه شده بود يک نوعي از نظر فرهنگي دچار مشکل بودند و اندک اندک، اين اتفاقات طور ديگري نمود پيدا کرد و بعد به اين نتيجه رسيدند که بايد با هم کنار بيايند، چون ميخواهند با هم بجنگند و کم کم اين اختلافات را کنار گذاشتند و در يک دوره زماني هماهنگيها به اوج خود رسيد و بهترين نوع هماهنگي در آن مدت زمان بود.
بعدها من فهميدم چرا حضرت امام در پيام تبريک فتح خرمشهر اينقدر روي مبادا غرور پيروزيها شما را بگيرد و اين آفت پيروزيها است، تاکيد داشتند. کلاً در هر جايي از جنگ از «من» سخن گفتيم گوش ما را پيچاندند. اين تاريخ جنگ است.
*آخر جنگ اين شد که ارتش جداگانه عمليات ميکرد و سپاه جداگانه عمليات ميکرد؟
بله. بعد از اواخر دوران شهيد صياد بود که گفتند خرجمان را از هم جدا کنيم البته اين طور نبود که به هم بينياز باشند، باز هم از هم استفاده ميکردند. سپاه نيروي هوايي نداشت، هوانيروز نداشت، توپخانه به اندازه مورد نياز نداشت. نيروي دريايي مانند اين نيروي دريايي که باشد را نياز داشت و کمک ميکردند. در واقع ميتوان گفت در جنگ هيچ عمليات انفرادي نداشتيم. انفرادي به آن معنا که هيچ چيزي از ارتش آنجا نباشد و يا هيچي از سپاه اين طرف نباشد.
*در جايي گفته بوديد 21 شهريور سال 67 يکي از تلخترين و در عين حال درسآموزترين روزهاي تاريخ جنگ تحميلي است. در مورد جريان نفوذ مطلبي بيان کرده بوديد.
بله. مباحث آخر جنگ بود، آن اتفاقاتي که رخ داد، يعني فکر ميکنم چيزي که پذيرش قطعنامه را به معناي نوشيدن جام زهر قدري تسريع يا تسهيل کرد، شايد آن اتفاقات تلخ بود. اگر آن اتفاقات رخ نميداد شايد اينطور نميشد.
*قدري واضحتر اين اتفاق تلخ را بيان ميکنيد؟
به هر کجا که زدند، گرفتند؛ غير از کردستان که آن هم واقعاً به نظرم کار خدا بود. آدمها يک هشياري داشتند ولي بيشتر اين کار خدا بود. چون يک اتفاق عجيب آن روز افتاد که کردستان اين حادثه برايش پيش نيامد. امير دادبين آن زمان فرمانده لشگر بود. ايشان سراغ امير صادقي ميروند که فرمانده توپخانه لشگري بود. به او ميگويد يک دور بزنيم و ببينيم چه خبر است. بدون اينکه هيچ آثاري باشد. آنها بالاي ارتفاعاتي ميروند که ... ميگويند. ميبينند يک واحد خيلي سنگيني از طرف عراق از جاي دوري براي خودش دارد ميرود. نه به طرف اينها ميآيد و نه هيچ چيزي، فقط ميرود.
وقتي تمرکز ميکنند ميبينند يک لشگري دراد ميرود که سه راه حزبالله را ببندد. سهراهي دزلي. يعني مريوان را با لشگر 28 و با همه فرماندهيها در کيسه کند و درش را ببندد. آن زمان اتفاقاً من افسر تطبيق آتش بودم. آنجا نشسته بودم و در گردان ما افسري به نام ستوان داورزني بود. به او ميگويند آتش کنيد و روي سر اينها بريزيد. او ميگويد بايد از فرمانده خودم اجازه بگيرم. ميگويند من فرمانده لشگر هستم و او قبول نميکند و ميگويد اجازه من دست فرمانده لشگر نيست. از آنجا اين امير صادقي به من گفت بگوييد بزنند. ما هم همه توپخانهها را حاضر کرديم و همه آتش کردن را شروع کردند و بين اينها فاصله افتاد و اينهايي که از آتش سمت راست افتاده بودند را تيپ مريوان به فرماندهي امير وليالله يزداني به اسارت گرفتند و بقيه هم عدهاي لتوپار شدند و عدهاي هم فرار کردند و رفتند. اگر آن روز امير دادبين اين تصميم را نميگرفت، شايد کردستان هم همينطور ميشد يعني آنها تقريباً به هر جايي زدند، جلو رفتند.
*آن زمان بخاطر اين بود که ضعيف شديم و نيرو نداشتيم. نيرو کم داشتيم يا اينکه استراتژي و راهبرد درستي نداشتيم؟
خيلي عوامل در آن دخيل است و ميتواند اين هم باشد و ضمن اينکه آنها هم سال به سال قويتر شده بودند. ما به مرور زمان به دليل از بين رفتن تجهيزات و جايگزين نشدن آنها ضعيف شديم. در دوران جنگ در واقع از ذخيره استفاده کرديم و هرچه از بين رفت، از بين رفت و چيزي جايگزين آن نشد اما آنها به 50 لشگر رسيدند.
*به نظر شما پذيرش قطعنامه کار درستي بود؟
من الان قرار است درباره تدبير حضرت امام قضاوت کنم؟
*به عنوان کسي که در جنگ بوديد و عرصه جنگ را ديديد.
من اصلاً نميتوانم درباره تدبير فرماندهي معظم کل قوا قضاوت کنم.
*خيليها به اين نقد دارند و ميگويند برخي امام (ره) را در جايي قرار دادند که امام مجبور به پذيرش اين شد.
من يک خاطره براي شما تعريف کنم، بد نيست. يک بار سر موضوعي در زمان فرماندهي امير سرلشگر صالحي، يک فرماني از حضرت آقا آمد که ما داشتيم – من را هم امير صالحي مامور کرده بود که اين کار را انجام دهم - ما داشتيم حدود يک الي دو ماه تلاش ميکرديم برعکس اين شود. انتظار ما اين بود دستوري عکس اين بدهند. به جاي اينکه بگويند به راست برويد بگويند به چپ برويد.
حضرت آقا آن چيزي را که ميل ما نبود، دستور دادند و بعد امير صالحي اجراي اين دستور را به من ابلاغ کرد و من هم چشم گفتم و وقتي از در ميخواستم بيرون بروم، من را صدا کرد و گفت ناراحت شديد؟ من بلافاصله گفتم فرمان حضرت آقا اگر تلخ هم باشد براي من شيرين است. امير صالحي گفت شما اصلاً نميفهميد. فرمان حضرت آقا اصلاً تلخ نيست که براي تو شيرين باشد. شما متوجه نميشويد. (ميخندد). يعني ما اينطور بار آمديم که اصلاً درباره اينکه آن تصميمي که حضرت امام گرفتند را قضاوت کنيم، به خودمان اين اجازه را نميدهيم.
*جواب خيلي زيبايي است؛ يعني جوابي است که ناشي از حس نظاميگري و ولايتمداري است. بعد از جنگ تا 5 سال در مواضع خودتان بوديد؟
من تا سال 70 تا ارديبهشت ماه مريوان بودم و ارديبهشت 70 گيلانغرب رفتم و تا شهريور 70 در مواضع توپخانه در گيلانغرب بودم؛ مواضعي که حالت جنگ داشت. آنجا بوديم ولي آموزشها و آمادگيها و ديدهباني و اشراف اطلاعاتي بود. شهريور 70 براي دوره عالي رستهاي رفتم و بعد دانشگاه افسري آمدم، ولي بقيه بودند.
* در جايي گفته بوديد در مورد پيوستگي سپاه و ارتش و اينکه اجازه نميدهيد اين پيوستگي را هيچ کسي بهم بزند. دشمن خارجي را کار ندارم که قطعاً کار ميکند ولي در داخل کساني را داريم که بخواهند شيطنت کنند و اين پيوستگي را سست کنند؟
ببينيد، عدم آگاهي همه جا هست و شيطان از من هم نااميد نيست. بالاخره اتفاقاتي ميافتد که گاهي همه ماجرا را نميدانيم يا واقعاً کسي يک جايي اشتباهي کرده است؛ من جايي اشتباهي کردهام و اگر همين صحبت من را به برادران سپاه منتقل کنند ممکن است ناراحت شوند. ممکن است همين دلخوري مقدمه نقار شود يا عکس اين اتفاق ممکن است رخ دهد، بنابراين ما در درون حتماً کساني را داريم که شيطنت ميکنند و برخي مواقع خودمان هم اشتباه ميکنيم. ناخودآگاه آدمي آلت دست شيطان ميشود.
*بايد دشمن و فضاي مجازي را از مرزهاي فکري خانوادهها بيرون کنيم. فکر ميکنيد چطور بتوانيم اين کار را انجام دهيم؟
خيلي کار داريم. حالا ما در ارتش ميگوييم، در تمام عرصهها، از جمله در ارتش من اين را ميگويم که به آموزههاي ديني خودماان برگرديم، يعني اگر به آموزههاي ديني خود برگرديم در اين عرصه هم موفق ميشويم دشمن را ناکام بگذاريم. در عرصه واقعي ما يکي از منکرات، غيبت است. وظيفه ما در مقابل غيبت چيست؟
در فضاي مجازي هم به اين آموزه ديني بازگرديم. غيبت، غيبت است، چه در فضاي واقعي باشد و چه در فضاي مجازي باشد. ما چه تکليفي داريم؟ نميخواهم اينجا احکام شرعي درس بدهم، ولي وظيفه ما در مقابل تهمت در جامعه چيست؟ آيا دفاع از مومن جزو تکاليف ما نيست؟ در فضاي واقعي وظيفه ما نيست؟ اگر هست در فضاي مجازي هم وظيفه ماست. به اينها بايد گفت که اين آتش است که وارد خانه ميشود و اين آتشي که وارد جان شما ميشود، برگرديم به آموزههاي ديني ميتوانيم در مقابل اين هجوم بايستيم. همان چيزي که به اسم بصيرت اجتماعي ميدانيم. بصيرت فرهنگي يکي اين است و ابعاد مختلفي دارد.
*از فضاي فرهنگي راضي نيستيد؟
با آنچيزي که بايد باشد قدري عقب هستيم.
*دشمن امروز بيش از هر چيز بر حوزه فکري و محاسباتي و عزم و اراده ملي مردم و مسئولان متمرکز شده و به دنبال فريب راهبردي از طريق اخلال در محاسبات و تصميمگيري تصميمگيران کشور است.
بله. همين طور است.
*شما اين را بيان کرديد.
بله. آنچيزي که ميتواند باعث ايستادگي و مقاومت و باور به پيروزي ما شود، محاسبات و اراده ماست. اگر آن محاسبات را برهم بريزد يعني دستگاه محاسباتي ما را دچار اشتباه کند، آن چيزي که براي خيليها اتفاق افتاده است.
*يعني الان هم اين خطر ما را تهديد ميکند؟
بله؛ حتماً اين هست. تا روزي که اين نظام سلطه به زير کشيده نشده، اين خطر ما را تهديد ميکند؛ مگر اينکه از اين راه آنقدر برود که پشيمان شود و ببيند، به جايي نميرسد و از يک راه ديگر برود.
*آقاي امير موسوي چرا در خانه نياوران نرفت که مخصوص فرماندهان ارتش بود؟
اولاً خانه من خوب بود و براي من کفايت ميکرد. اين خانهاي که الان در آن ساکن هستم، خانه معاونت طرح و برنامه نيروي زميني است.
*يعني از زماني که در معاونت طرح و برنامه بوديد...
بله. آن زمان که معاونت طرح و برنامه نيروي زميني شدم اين خانه را به من اختصاص دادند، منتهي مدت ماندن من در معاونت طرح و برنامه خيلي کوتاه بود. زماني اين خانه را رفتم نشستم که رئيس ستاد مشترک شده بودم. همان جا نشستم. اين براي من کفايت ميکند و زيادي هم هست. ضمن اينکه آن خانه ظرفيت داشت بتوان با آن گره بزرگتري را باز کرد.
*و شما باز کرديد؟
بله. خدا کمک کرد و آن را تهاتر کرديم و الان در شهرک شهيد قرني تعداد قابل توجهي خانه ميسازيم که براي افراد ديگر قابل استفاده است.
*چند خانه ميسازيد؟
هر کسي ميخواهد برود و ببيند.
*قيمت هم نميگوييد که چقدر فروختيد؟
اين هم باز تبعات خاص خودش دارد.
*احتمال دارد از اين نوع کارها باز هم انجام دهيد که براي برنامه 5 ساله معيشت کارکنان...
بله. اين را شروع کردهايم.
*جالب بود که آقا در حکم شما هم آوردند.
بله. ما کارهاي زيادي را شروع کرديم.
*سوال آخر من بيشتر تشکر است که دستمريزاد به شما و نيروهاي شما است در دو حادثهاي که براي مردم به وجود آمد، يکي در سرپلذهاب و کرمانشاه بود و ديگري در سيل بود که ارتش در کنار دستگاههاي ديگر خيلي قدرتمندانه وارد شد. فکر ميکنم خود شما حداقل 4-3 سفر در اين ايام در مناطق سيلزده داشتيد. راضي بوديد؟ بر اساس آنچه چيده بوديد انجام شد؟
بله. کاري که دوستان ما بايد انجام دهند بارها اعلام کرديم دست همه را آنها را ميبوسم که اينطور صادقانه و بيريا و با تمام وجود در اين ماجرا وارد شدند، اما دل ما ميخواهد آب در دل مردم ما تکان نخورد.
يعني وقتي ميبينيم يک کسي که خانه او خراب شده و ما نميتوانيم کاري براي او انجام دهيم، انگار هنوز دل ما آرام نيست يا وقتي ميبينيم در زلزله يک خانوادهاي عزادار شدهاند، همه آن شيريني به موقع رسيدن براي ما تلخي ميشود. از اينکه آن چيزي که از عزيزانم در ارتش جمهوري اسلامي ايران خواسته بودم بهتر از آن چيزي که فکر ميکردم انجام دادند، از اين بابت هم خدا را شکر ميکنيم و هم از دوستان خود تشکر ميکنيم اما از اينکه بگوييم از سيل و زلزله بيرون آمديم و از خودمان راضي هستيم، حقيقتاً الان وقتي در تلويزيون ميبينم برخي جاها دچار مشکل هستند، هنوز غصه ميخورم و ميگويم ايکاش ما ميتوانستيم در اين حوزه هم کاري براي اين مردم انجام دهيم.
*چندين بار ديدم به دولت اعلام آمادگي کرديد.
بله. هر کاري براي هر کسي از دست ما بر آيد انجام ميدهيم. الان هم آتشسوزيهايي که ميشود خيلي خبر آن پخش نميشود. يک کاري که کرديم اين است که بلافاصله همان ابتدا تمام ارشدهاي نظامي مناطقمان را جمع کرديم و دو دوره مديريت بحران در دانشگاه جنگ براي اينها گذاشتيم. فرماندهان ما کاملاً با اين موضوع آشنا شدند، مانند عملياتها که توجيح ميشوند.
*يعني از قبل پيشبيني کرديد.
بله. بعد يکسري اختيارات ميخواستند و من اين اختيارات را دادم. چون الان اينطور است که فرض کنيد در خودرويي که خيلي معروف شد، آن افسر ما خم شد که خانم بالا برود، فرمانده آنجا اجازه ندارد اين خودروهاي رزمي را از پادگان خارج کند و ببرد مگر اينکه از من اجازه بگيرد. منتهي در چنين شرايطي من اين اختيار را به فرمانده محلي واگذار کردم.
*که تصميم بگيرد.
گفتم چون من آنجا نيستم و نميدانم باران، سيل، زلزله و غيره چه کرده است. آنجا با تمام اختيارات فرمانده کل تصميم ميگيرند اين کار را در کمک به مردم انجام دهيد. اين اتفاق خوبي است که در ارتش از نظر تحرک و واکنش سريع بودن افتاده است. يگانها واکنش سريع به خصوص نيروي زميني الان همگي روپا و صد درصد با آمادگي کار ميکنند و اين جاي شکر دارد.
*خيلي سپاسگزارم. خيلي محبت و بزرگواري کرديد. من خوشحال شدم اين وقت را به ما داديد و يکي از افتخارات برنامه «دستخط» شد که در خدمت يک فرمانده ارتش بسيجي که لقب شماست، بوديم. انشاالله موفق باشيد.
خواهش ميکنم.
*من خداحافظي ميکنم و به رسم «دستخط» پايان برنامه با دستخط امير سرلشگر موسوي به پايان خواهد رسيد.
«انقلاب اسلامي ايران، انقلابي است که اميد را در دل حقطلبان و مظلومان عالم زنده کرد، مستضعفان عالم را متحد کرد. اميد و اتحاد خدايي است و نااميدي و تفرقه، وسوسه شيطان است. از درگاه خداوند بزرگ ميخواهيم ما را در پيمان سربازي خود با ملت بزرگ ايران مستدام بدارد و از همه دستاندرکاران برنامه مفيد و موثر دستخط به سهم خود تشکر ميکنم و برايتان توفيق بيشتر آرزو دارم».
بازار