ناگفتههای سفیر سابق ایران در عراق از روابط تهران و بغداد و دیپلماسی سردار سلیمانی
ايرنا
بروزرسانی
ايرنا/ حسن داناييفر سفير سابق جمهوري اسلامي ايران در عراق در گفت و گويي در خصوص وضعيت کنوني و آينده روابط تهران و بغداد، نقش ايران در بازسازي سوريه، احتمال مذاکره ميان ايران و عربستان سعودي و ويژگي هاي ديپلماسي سپهبد شهيد سليماني صحبت کرد.
حسن داناييفر سفير سابق جمهوري اسلامي ايران در عراق در گفت و گويي در خصوص وضعيت کنوني و آينده روابط تهران و بغداد، نقش ايران در بازسازي سوريه، احتمال مذاکره ميان ايران و عربستان سعودي و ويژگي هاي ديپلماسي سپهبد شهيد سليماني صحبت کرد.
حسن داناييفر سفير سابق جمهوري اسلامي ايران در عراق در ايام جنگ با داعش و هماهنگ کننده اصلي پل هوايي ميان بغداد – تهران در روزهايي که تروريست ها تا پشت دروازههاي بغداد رسيده بودند، امروز در ستادي، پروژه هاي توسعه روابط اقتصادي ايران با عراق و سوريه را پيش ميبرد. او از آينده روابط تهران با اين کشورها سخن گفت.
رئيس ستاد روابط اقتصادي ايران با عراق و سوريه، با پيش بيني در اوج ماندن روابط تهران و بغداد، مولفه هايي مانند مرزهاي طولاني، مشترکات ديني، مذهبي، قومي و نگاه رهبران عراق به کشورمان را ضامن پايداري اين روابط دانست و درباره سفر احتمالي نخست وزير عراق به تهران گفت که الکاظمي به عنوان يک سياستمدار به درستي اهميت روابط با ايران را مي داند.
او سرمايه گذاري هاي مشترک دو کشور به ويژه در دوران پسا کرونا را يکي از عوامل موثر در توفيق روابط اقتصادي دو کشور دانست و ابراز اميدواري کرد که ميزان مبادلات تجاري دو کشور به ۲۰ ميليارد دلار در سال برسد.
سفير ايران در عين حال وجود ۱۵ کشور همسايه با نيازهاي متنوع را يکي از موقعيت هاي کشورمان براي سر و سامان دادن به صادرات خود ارزيابي کرد و با بيان اينکه "هر کدام از اين همسايه ها براي کشورمان يک فرصت تلقي مي شوند"، در خصوص برخي ادعاها مبني بر نقش عراق در دور زدن تحريم ها گفت که اگرچه عراق يکي از مهمترين پنجره هاي ما به بازارهاي جهاني است، اما تنها پنجره نيست.
دانايي فر در ادامه اين مصاحبه مشارکت بخشهاي خصوصي ايران و سوريه، البته با حمايت دولتها و با پشتيباني نظام بانکي را بهترين روش پيشبرد روابط دو کشور در زمينه اقتصادي توصيف و به نقش و اهتمام ويژه اسحاق جهانگيري معاون اول رييس جمهوري در اين زمينه اشاره و از آن تقدير کرد. اين کارشناس و تحليلگر مسائل منطقه همچنين در خصوص روند اوضاع جاري منطقه تاکيد کرد که ايران آمادگي خود را براي مذاکرات با عربستان جهت حل مسائل منطقه اعلام کرده است اما اين کشور بنا به دلايلي قادر نيست وارد اين فاز شود.
مشروح گفت و گو با حسن دانايي فر که پيش از دوران سفارتش در عراق، سمت هاي مختلفي از جمله دبيري ستاد توسعه روابط اقتصادي ايران و عراق و پيشتر از آن فرمانده قرارگاره خاتم الانبياء را در کارنامه خود دارد، در ذيل مي خوانيد:
دوره الکاظمي با روابط نسبتا پايدار
از نظر شما روابط ايران و عراق در دوره مصطفي الکاظمي چگونه خواهد بود؟
به روابط بين ايران و عراق بايد از دو زاويه پرداخت؛ يکي مفهوم روابط بين دو کشور است که بايد تعبير روند و مسير را براي آن به کار برد. دو همسايه يک هزار و ۴۰۰ کيلومتر مرز مشترک دارند. به علاوه به خاطر زمينه هاي مختلف تاريخي، ديني، مذهبي، فرهنگي و اجتماعي نوعي در هم تنيدگي در روابط بين دو کشور از شمال تا جنوب وجود دارد. اين بخشي از موضوع روابط است.
بخش ديگر به نگاه رهبران عراق از جمله رئيس جمهوري، نخست وزير، رئيس پارلمان و ديگر مقاماتي که معمولا ثابت هم نيستند، باز ميگردد.
بخش دوم که مانند بخش اول حقيقت روابط دو کشور است، مي تواند فراز و نشيبهايي را به همراه داشته باشد. اين فراز و نشيبها متاثر از عامل دوم است و تا حدودي هم ميتواند در روند اصلي روابط و نگاه روندي به روابط دو کشور تاثير گذار باشد. اما به اعتقاد من، برآيند هر دو اينها نشان مي دهد که يک روابط نسبتا پايدار متنوع و با توجه به شرايط منطقه همچنان وجود خواهد داشت.
اما در ارتباط با آقاي الکاظمي فکر ميکنم که او به عنوان يک سياستمدار به درستي اهميت بين روابط بين جمهوري اسلامي ايران و جمهوري عراق را ميداند و تلاش ايشان بر اين است که عوامل سلبي و منفي تاثيرگذار در روابط بين دو کشور به وجود نيايد.
همانطور که اعلام شده، آقاي الکاظمي در سفرهايي که قرار است به خارج عراق داشته باشد به آمريکا، ايران و عربستان سفر مي کند. انتخاب اين ۳ کشور چه معنا و مفهومي دارد، آيا او دنبال يک توازن منطقه اي به نفع عراق است يا قصد ميانجي گري دارد؟
نوع نگاه آقاي الکاظمي به اين معني است که وي مي خواهد نوعي توازن در روابط و اهميت ايران به عنوان همسايه شرقي عراق ايجاد کند و ايشان به آن اهتمام دارد و ايران هم علاقهمند است که همچنان روابط خود را در زمينههاي مختلف با عراق توسعه دهد و تنوع بيشتري پيدا کند و بخصوص شرايط کنوني که عراق داراي برخي از مشکلات مانند مشکل عمومي کرونا و کاهش قيمت نفت است که ديگر کشورهاي توليد کننده و صادر کننده نفت نيز با آن مواجه هستند و موجب کاهش سرانه ملي و رشد منفي براي اقتصاد همه کشورها در دنيا شده است.
در همين حال در کنار اينها مشکلات ذاتي خود عراق مانند اختلافات سياسي، مسائل امنيتي و خروج نيروهاي آمريکايي وجود دارد که در مجموع ايران برغم اين شرايط علاقه مند به گسترش روابط در زمينههاي مختلف است. اميدواريم که روابط بين دو کشور همانند گذشته بلکه بيشتر تقويت شود و به مسير نهايي خود برسد.
بنابراين به اعتقاد شما اين سفر احتمالي بيشتر حول تلاش براي يک توازن خواهد بود تا ميانجيگري؟
بعيد است که ماموريت دولت عراق در اين سفر ميانجي گري باشد، چون ميانجي گري معمولا بايد با درخواست يکي از کشورهاي انجام گيرد. به همين دليل بعيد مي دانم از سوي ۳ کشور تقاضايي از دولت عراق شده باشد، مگر آنکه خود عراقي ها چنين موضوعي در ذهنشان باشد.
البته عراق با توجه به اثرگذاري اين سه کشور در منطقه مايل به بهبود روابط آنهاست چرا که بهبود روابط آنها تاثيراتي در مسايل داخلي عراق دارد. از اين زاويه ممکن است که مثلا نخست وزير عراق بخواهد طرحي يا پيشنهادي را ارايه دهد.
ايران همچنان مهمترين شريک عراق خواهد بود
به عنوان اقتصادي ترين سفير ايران در عراق، آينده روابط اقتصادي دو کشور را با توجه به مساله داعش و بازگشت رقباي سنتي ما به بازار عراق، چگونه پيش بيني ميکنيد؟
اول اين که در حال حاضر عراق يکي از بزرگ ترين مقاصد توليدات و کالاهاي ايراني به حساب مي آيد و شايد عراق در رتبه اول يا دوم بازار مقصد توليدات ايران باشد. لذا عراق به عنوان يک مقصد نهايي براي بازار کالاهاي ايران، بايد داراي روابط بسيار خوب و گسترده اي با کشورمان باشد که اين وضعيت برقرار است و با وجودي که معضلاتي مانند کرونا مشکلاتي از جمله در گذرگاه هاي مرزي ايجاد کرده است و بر روابط اقتصادي تاثير منفي گذاشته است بيشترين حجم صادرات ما همچنان به عراق است و پيش بيني ميشود با تلاشهاي صورت گرفته در مرزها که برخي از آنها بازگشايي شده و ساير مرزها نيز با تلاش هايي که در حال انجام است، بزودي گشايش خواهند يافت، بتوانيم حجم صادرات را نسبت به قبل نيز افزايش دهيم.
بايد به دنبال سرمايه گذاري هاي مشترک برويم
اما رقباي سنتي ايران در بازار عراق با شکست داعش در حال بازگشت هستند؟
ما براي ماندگاري در روابط اقتصادي با عراق صرف نظر از رقبا که هميشه وجود دارند، نيازمند سرمايهگذاري هاي مشترک هستيم. منطق فعاليت هاي اقتصادي ايجاب ميکند که ما قيمت، کيفيت، سرعت تامين کالا، تضمين استمرار و وصول به موقع آنها را در نظر بگيريم. همچنين سرمايه گذاري هاي مشترک نيز اهميت دارد چرا که سود، انتفاع و درآمد مربوطه براي طرفين در شکل سرمايه گذاري بيشتر است.
ما بايد به سمت سرمايه گذاري مشترک پيش رويم. البته مساله داعش و حوادث پسا داعش و الان موضوع کرونا تاثير خود را گذاشته و شرايط سرمايه گذاري مشترک و غيرمشترک در عراق را دچار مشکل و سخت کرده است.
در عين حال، هزينه هاي توليد انرژي در عراق از جمله تامين آب، کارگر و مهندس چندين برابر هزينههاي توليد انرژي در ايران است و به همين خاطر اقتصادي ترين نوع شکل گيري سرمايه گذاري مشترک با طرفهاي عراقي در ايران است و محصول آن ميتواند به عراق به نسبت سهامي که وجود دارد، منتقل شود.
از ديدگاه ما در شرايط کنوني با توجه به مشکلات خاصي که در عراق وجود دارد و به آنها اشاره شد، اين کشور نمي تواند بخش اقتصادي خود را متحول کند، اما عراق به عنوان يک بازار داراي پول و پشتوانه همچنان زمينه براي صادرات انواع کالاها را دارد که رقبا ميتوانند از آن به نفع خود استفاده کنند، بنابراين ضروريست که ما هوشمندانه عمل کنيم و چهار عامل اشاره شده را به طور عيني در دستور کار قرار دهيم تا بتوانيم با رقبا رقابت کنيم.
پيش بيني حجم مبادلات با عراق چقدر است؟ آيا ميتوان با رعايت همان فاکتورهاي پيش گفته روي ۱۸ ميلياردي که زماني هدف گذاري شده بود، حساب کرد.
اگر بخواهيم تحليل تاريخي کنيم و يک مقياس به دست آوريم بله همان ۲۰ ميليارد را ميتوان تا دو يا سه سال آينده محقق کرد، بطوري که با در نظر گرفتن حجم صادرات سال ۱۳۸۵ به مبلغ ۸۹۰ ميليون دلار و در سال ۱۳۹۶ به مبلغ ۱۱ ميليارد، ميتوان روند صادرات را در يک دوره زماني در آينده تخمين زد، اما اين نگاه کاملي نيست و دليل آن هم اين است که حوادث و موضوعاتي که در مسير به وجود مي آيد بسيار مهم است.
ما يک روند بسيار شتابان را به عراق تا سال ۱۳۹۲ داشتيم و ناگهان ماجراي داعش، کاهش قيمت نفت در عراق، افزايش هزينههاي نظامي آن و در نتيجه کاهش ۳۳ درصدي واردات به اين کشور پيش آمد و به همين خاطر روند افزايشي صادرات ما به عراق متوقف شد، چرا که واردات به عراق ۳۳ درصد کاهش يافت و هزينه به سمت و سوي ديگر رفت. مثال دوره کرونا نيز عامل ديگري است. کرونا نه تنها اقتصاد و روابط اقتصادي بين ايران و عراق بلکه کل منطقه و جهان را تحت تاثير قرار داد. پس ديگر نميتوان با آن منطق تحليل تاريخي و جمع و تفريق اعداد به اين نتيجه رسيد.
فکر مي کنم رسيدن به مبلغ ۱۸ تا ۲۰ ميليارد دلار تبادلات منوط به شرايطي است که به وضع کرونا و درآمدهاي عراق مربوط ميشود؛ عراقي که بيش از ۹۲ درصد يا به تعبيري که اخيرا وزير محترم دارايي عراق اعلام کرد ۹۵ درصد درآمدهاي آن مربوط به نفت است و هر چه درآمدهاي اين کشور کاهش پيدا کند در نتيجه واردات آن نيز کاهش پيدا خواهد کرد يا لااقل واردات افزايش پيدا نخواهد کرد .
عراق تنها پنجره نيست
گفته ميشود که عراق تنها منفذ يا راه تنفسي ايران در زمان تحريمها است، آيا عراق در واقع اين نقش را دارد؟
فکر ميکنم عراق بازار بزرگي است و ما طولاني ترين مرز را هم با عراق داريم. جغرافياي انساني يا دموگرافي عراق و ايران هم باعث شده تا نزديکيها در مناطق غربي ما باعث شود ارتباطات بسيار زياد و نزديکي به وجود آيد و بايد در نظر داشت که اين کشور بازار بسيار بزرگ و مهمي است.
دسترسيهاي آسان، گذرگاههاي فراوان و بازارچه هاي متنوع و متعدد همه اينها بين ايران و عراق وجود دارد و نمي توان آن را انکار کرد، اما به نظر من حالا با چه انگيزه هايي، بعضا در اين موضوع هم مقداري اغراق و زياده گويي وجود دارد و اينکه گفته ميشود عراق تنها پنجره و تنها مسير است. بله ميشود گفت يکي از بزرگ ترين، مهم ترين و وسيع ترين پنجره هاست اما به نظر من تنها پنجره نيست و فکر مي کنم امريکايي ها در اين موضوع خيلي تلاش کردند که به عراقيها القا کنند و عراقي ها را به اين بهانه تحت فشار قرار دهند.
واقعيت اين است که ما ۱۵ همسايه داريم که هر کدام به نوعي براي ما فرصت هستند و بيش از آنچه تنها به عراق اشاره شود، بايد به پنجرههاي ديگر هم توجه داشته باشيم. به عنوان مثال در سال ۲۰۱۸ و مشابه آن در سال ۲۰۱۹، اين ۱۵ کشور پيرامون ما بيش از هزار ميليارد دلار واردات داشتند. ما کافي است که ۱۰ درصد اين رقم را و نه بيشتر به خود اختصاص دهيم. ترکيه و روسيه که ما مرزهاي قابل توجهي هم با آنها داريم در آن سال ها هر دو نزديک به ۵۰۰ ميليارد دلار واردات از يکديگر داشتند و اين دو بازار از نظر روابط سياسي و ساير جنبه ها ميتواند به ما کمک کند. لذا عراق بازار مهمي است اما نمي توان گفت که تنها بازار ما است.
روابط اقتصادي با سوريه به بخش خصوصي خواهد رسيد
به سوريه برويم؛ در حال حاضر وضعيت ما در سوريه به لحاظ اقتصاي و حجم مبادلات به چه صورت است؟ آينده ما در اين کشور چگونه خواهد بود؟
روابط بين ايران با سوريه به دلايل مختلف هميشه وجود داشته است. مدتي قبل يکي از مسئولين ايراني تبار اجرايي در سوريه يک ماجرايي را از مبلغ وامي که از دوره محمدرضا پهلوي به مرحوم حافظ اسد داده شده بود براي من نقل کرد و ظاهرا اين وام را در سال ۱۳۵۵ يا ۱۳۵۶ به سوريه دادهايم. به همين دليل، روابط ايران با سوريه منحصر به بعد از انقلاب نيست، چرا که سوريه به دلايل مختلفي جايگاه بسيار مهم و راهبردي در جهان و منطقه دارد. در همين حال از طرفي با عراق و از طرف ديگر با ترکيه و لبنان نيز مرز دارد و همچنين با اتصال به سرزمينهاي اشغالي و درياي مديترانه، شمال آفريقا و جنوب اروپا وضعيت و جغرافياي سياسي خاصي دارد که اين کشور را در جهان بسيار منحصر به فرد ميکند.
در شرايط کنوني جمهوري اسلامي ايران با سوريه از يک روابط مستحکم و بسيار دوستانهاي برخوردار است. اکنون سوريه هم دوره سخت درگيريهاي داخلي را پشت سر گذاشته است. حدود ۹ سال است که در زمينه مسائل امنيتي يک بسيج همگاني عليه سوريه انجام شد و در جريان آن آمريکا، سعوديها، ترکيه، قطر و امارات براي سرنگوني دولت فعلي و شخص بشار اسد تلاش و از همه ابزار مربوطه استفاده کردند و نتوانستند دولت را سرنگون کنند در ماههاي اخير هم بازي تطميع و تثبيت را اجرا کردند.
در اين شرايط جمهوري اسلامي ايران هميشه در کنار دولت سوريه بوده و برعکس ديگران ايران همواره تاکيد کرده که اين دولت قانوني است و اعمال هرگونه تغيير در اين کشور بايد از مجاري قانوني صورت بگيرد نه اينکه آدمهاي اجارهاي از جاهاي مختلف بيايند و دخالتهاي خارجي داشته باشند. الان ما بهترين روابط را با سوريه داريم و فکر ميکنم در آينده هم پايدار باشد؛ هرچند در زمينه روابط خارجي کسي نميتواند مطلق صحبت کند ولي امروز همه مولفهها و گزينه ها و شاخصهاي روابط بين جمهوري اسلامي ايران و جمهوري عربي سوريه مثبت است.
اما توجه داشته باشيد، در زمينه اقتصادي سوريه تفاوت زيادي با کشورهاي ديگر عربي دارد. سوريه کشوري است منهاي نفت و معادن و درآمدهاي آن مبتني بر اقتصاد خاص و توليد محور است و در سايه جنگ اخير و تحريم ناشي از آن به طور طبيعي آسيب ديده است. تا دو سال قبل اولويت اول سوريه جنگ و درگيريها و توليد داخلي بود اما از دو سال قبل به اين سو تلاش مي شود که برخي از بخش هاي آسيب ديده اقتصادي را سر و سامان دهند.
روابط بخش خصوصي ايران با سوريه شايد يکي از نقاط آسيب ما بوده است چرا که عمده روابط ما در گذشته روابط بين دو دولت بوده است اما حالا خوشبختانه در ماه هاي اخير با برنامه ريزي هاي صورت گرفته بخش خصوصي وارد همکاري شده و اتاق بازرگاني مشترک دو کشور طي ۵ ماه اخير به طور رسمي راه اندازي شده است. برخي از شرکت هاي ايراني ما در دمشق دفاتر تجاري خود را راه اندازي کرده اند و مراکزي در آنجا راه اندازي شده که تجار ميتوانند در آنجا مستقر شوند و اتاق بازرگاني ايران هم حمايت کرده است و منابعي را به اين کار تخصيص داده است.
البته به نظر ميرسد که کارها به دليل اينکه اين کشور هنوز وارد شرايط عادي نشده، مقداري کند پيش مي رود اما در مسير قرار گرفته است. اميدوارم که روابط اقتصادي ايران و سوريه هم به حجم و روابط سياسي امنيتي فرهنگي بين دو کشور برسد.
آيا براي دوره بازسازي سوريه برنامه ريزي صورت گرفته است؟
موارد ذکر شده مقدمه اي براي اين مساله است. لازمه آن فراهم کردن شرايط با توجه به منابع و امکانات طرفين و بهترين مدلي است که ميتواند نتيجه دهد. مشارکت بخشهاي خصوصي طرفين، البته با حمايت دولتها و با پشتيباني نظام بانکي بهترين روش پيشبرد اين کار است و دولت جمهوري اسلامي ايران هم تلاش ميکند که روابط بين طرفين افزايش پيدا کند و خوشبختانه آقاي جهانگيري معاون اول رئيس جمهوري هم در اين ارتباط اهتمام خاص و ويژه دارند.
مزيت هاي عربستان قابل انکار نيست، اما اکنون نمي تواند نقش مثبت داشته باشد
معضلات زيادي در منطقه مانند سوريه، يمن و عراق وجود دارد و خيلي ها معتقدند که عربستان نقش زيادي دارد، نظر شما در اين رابطه چيست؟
سعوديها واقعيتي در منطقه هستند، از ناحيه مذهبي در جهان اسلام تاثيراتي دارند که کسي نميتواند آن را کتمان کند. عربستان کشوري است که از لحاظ منابع مالي منابع قابل توجهي دارد. تاثيرگذاري عربستان در صندوق بين المللي پول، ذخيره ارزي، ميزان و ظرفيت توليد نفت، روابط بين المللي و سياست خارجي فعال آنها با کشورهاي دنيا بخصوص آمريکا از مولفههاي قدرت سعوديّها است و قابل انکار نيست.
آنها از دهههاي ۶۰، ۷۰ ميلادي به بعد خيلي علاقه مند شدند که در پرونده هاي بيرون از مرزها و سرزمين خود وارد شوند و بخواهند نقش برادر يا شيخ بزرگ يا شيخ الشيوخ يا شيخ الاسلام را در منطقه بازي کنند و از نگاه شيخوخيت در جهان عرب نقش اصلي را داشته باشند. شما ميبينيد در کمتر کشور اسلامي هست که طي ۵ يا ۶ دهه گذشته سعودي ها مسجد و مراکز عبادي نساخته باشند. اينها در از لاک خود بيرون آمده و در بيرون از مرزها ظاهر شدند. شرايط سياسي بين المللي نيز به آنها کمک کرد؛ آمريکايي ها، روابط پنهان با اسرائيلي ها و حمايت هايي که اروپاييها از آنها کردند موجب شد تا در پروندههاي بسياري در منطقه ورود کنند. سعودي ها بودجه هاي عمومي ساليانه برخي کشورها را تامين ميکردند. خيلي از احزاب و مجموعه هاي ساختاري و سازماني در کشورها را از جمله در لبنان سعوديها تامين مالي مي کردند.
سعودي ها همچنين تلاش داشتند تا بر کشورهاي پيراموني خود مانند عراق و يمن هم سيطره داشته باشند. اين وضعيت عمومي سعودي است اما فکر ميکنم در سايه شرايطي که در عربستان اتفاق افتاد از جمله کودتاهاي خاموش و غير اعلام شده، حذف چهرهها و مهره ها، مسدود کردن مسيرهاي روند پادشاهي و تغيير در مسيرهاي ديگر چالشي جدي در اين کشور ايجاد کرده است که اکنون سعوديها در داخل با آن مواجه هستند.
علاوه بر اين عربستان با چالش نتيجه نگرفتن از پروژههاي منطقه اي خود نظير ناکامي ها در لبنان و پرونده افغانستان مواجه هستند و اين در حالي است که زماني نقش تعيين کننده در افغانستان ايفا مي کردند و در پاکستان نيز بسيار موثر بودند و تا حدودي در شمال آفريقا و نيز روابط خوبي با ترکيه و همکاري بسيار گسترده و نزديکي با آنها داشتند. در عراق دخالت ها و تاثيرات زيادي داشتند اما به تدريج بسياري از آنها به يک حالت انقباضي تبديل شد. به عبارت ديگر آن انبساطي که وجود داشت حالا تبديل به انقباض شده است و چهره و جايگاه غير واقعي که از عربستان در جهان ترسيم شده بود به خاطر ماجراي ۱۱ سپتامبر و حادثه اخير يعني قتل جمال خاشقچي دچار صدمات قابل توجه و جبران ناپذير شد تا جايي که حتي سعودي ها نتوانستند دوباره در جايگاه گذشته خود قرار بگيرند.
در همين حال با وجود روي کارآمدن بن سلمان و وعده وعيدهاي او با عنوان مملکت عربي سعودي جديد که ميخواست پايه گذاري و با اقداماتي مانند اجازه رانندگي و خوانندگي به زنان، ايجاد برخي مراکز تفريحي و برخي آزادي هاي ديگر يک رنسانس، دگرانديشي و نوانديشي را در عربستان به وجود آورد تا در داخل و خارج از اين عربستان به عنوان يک کشور جديد از لحاظ فرهنگي و متفاوت و متمايز از نگاه سلفيت ترسيم کند نيز موفق نشد.
اکنون سعودي به يک وضعيت انقباض رسيده و اعتقاد دارم اين کشور در حالت واکنشي به سر مي برد. در نقشهاي واکنشي آن چيزي است که نقش يک سويه دارد و دو سويه نيست. الان سعودي فقط ميتواند نقش سلبي و منفي بازي کند و نميتواند نقش سازندگي لازم را داشته باشد.
سعودي ها امروز ذاتا براي مذاکره با ايران همانطور که تهران اعلام آمادگي کرده، نميتوانند گام بردارند؛ چنانچه تهران اعلام کرد براي دستيابي به تفاهم، آماده مذاکره است. اما مساله اين است که سعودي ها نمي توانند در اين مسير حرکت کنند، چرا که به يک دليل آمريکا به اين کشور اجازه نميدهد.
سعودي درگير مسائلي در درون و در هم تنيدگي با پرونده اسرائيل و مسائل منطقهاي شده که فاقد ظرفيت حل مساله از طريق گفت وگو و تفاهم است، لذا رفتار واکنشي يک سويه دارد. اين حرف به معني عدم تمايل ما براي ارتباط با آنها نيست. سعودي تمايل به ارتباط با ايران دارد، اما نميتواند پيش قدم شود(اگر نخواهيم بگوييم نمي خواهند) و همه اينها به خاطر ظرفيتها دروني و وضعيتي است که براي خود به وجود آورده و نميتواند نقش سازنده داشته باشد.
سعودي با اين اقدامات دست و پاي خود را بسته است و اکنون نگران است که هيبت خود را نيز از دست بدهد. اما اينطور به نظر ميرسد که بيشتر ضرر ميکند و ابزارهاي آنها در حال تحليل رفتن است.
سردار سليماني مرد صلح بود، اما نه هر صلحي
واقعيت اين است که سردار سليماني نه تنها براي امنيت ايران و منطقه که در خدمت به بشريت فدارکاري کرد، حالا با فقدان ايشان غربي ها از شهادت سردار سليماني چقدر صدمه ميبينند با توجه به اينکه ايشان واقعا اصلي ترين فرمانده ميدان نبرد در مبارزه با تروريسم بود؟
در اين موضوع ترديدي نيست که هيچ مسئولي در دنيا همانند ايشان در صف مقدم مبارزه با هيولايي به نام داعش نقش ايفا نکرده است. هيولاي داعش که در منطقه به نام اسلام به وجود آمد و اقداماتي کرد که تمام مبادي و اصول بشر را زير پا گذاشت و در اين ميان دريا دلي مانند آقاي سليماني خط مقدم مبارزه با داعش بود.
قطعا فقدان آقاي سليماني يک ضربه اساسي و جدي به بشريت خواهد بود کما اينکه اين واکنشها در اقصي نقاط دنيا بعد از شهادت ايشان به وجود آمد و حتي در کنگره امريکا زماني که طرح حمايت از آرام شدن دنيا (دنياي بعد از ترور سليماني منجر به دنياي امن تر شده) بعد از ترور سردار سليماني که برخي از جمهوريخواهان و دوستان ترامپ مطرح کردند، راي نياورد.
اين نشان ميدهد که نقش و جايگاه سردار سليماني به عنوان يک واقعيت در دنيا پذيرفته شده است. کسي براي من نقل کرد که از استراليا مردي ۸۲ ساله پيام تسليت در مورد شهادت سردار سليماني براي ما ارسال کرده است. همان زمان برخي ميگفتند آقاي سليماني چه گوارا خاورميانه است، اما من مي گفتم آقاي سليماني، سليماني است و از اين قياس ها به ايشان نمي چسبد.
اما به نظر مي رسد آنگونه که بايد براي معرفي جهاني ايشان و خدمات او در راه امنيت جهاني کار نشده، شما موافق نيستيد؟
به عقيده من سردمداران غرب کلا بي وفا هستند، آن هم نه فقط در تعهداتشان؛ براي شما از موضوع مبارزه ايران با هيولاي مواد مخدر بگويم؛ نيروهاي ما در اين مسير مگر کم کار کرده و فداکاري ها کرده و هزينه ها پرداخته اند؟ تا اين مواد خانمانسوز و مرگبار به اروپا نرسد؟ آيا کسي قدر اين فداکاري ها را در غرب دانسته است؛ اصلا هم ياري در ابعاد مادي به کنار، حتي از نظر معنوي هم در کنار ما بوده اند؟ خب در موضوع تروريسم هم فکر مي کنم همين معادله برقرار است.
برخي اعتقاد دارند که سردار سليماني صرفا شخصيتي استراتژيست و بيگانه با ديپلماسي بود؟ نظر شما هم همين است؟
اگر منظور اين است که آقاي سليماني فقط يک شخصيت امنيتي بود، ميخواهم بگويم درستش اين است که بگوييم "آقاي سليماني شخصيت امنيتي هم بود". آقاي سليماني ويژگيهايي داشت که معمولا اين ويژگيها در رهبران اوليه حرکتها است. آنها خصلت معماري دارند؛ چنانچه در امام (ره) و رهبري اين خصلت معماري را مي بينيم.
آقاي سليماني قدرت خلق کردن داشت و به همين دليل معمار مقاومت است. معمار، بناهاي جديد را با شکلهاي چشم نواز، ميسازد. آقاي سليماني قدرت، توان و ذهن سيال پويايي داشت که مدام تحليل و خلق ميکرد و فقط به عنوان يک افسر نبود. لذا آقاي سليماني يک مسئول امنيتي هم بود وگرنه در موضوع فرهنگي، اقتصادي، سياسي و موضوعات مختلف و ديپلماسي نيز دستي داشت.
در حقيقت، از ويژگيهاي اصلي ديپلمات جلوگيري از جنگ و برقراري صلح است. اما نکته اينجاست که حتما براي جلوگيري از جنگ نياز به مذاکره نيست، بلکه برخي مواقع با يک آتش هدفمند ميتوان آتش ديگري را خاموش کرد و همچنين برخي مواقع با ابزارهاي غيردمکراتيک مي شود مساله را جمع کرد، چنانچه در موضوع تجاوز پهپاد آمريکايي به آسمان ايران، با مذاکره نمي شد، مساله را حل کرد و اگر آن پهپاد زده نمي شد، تجاوزهاي پهپادي آمريکا قطعا ادامه مي يافت، به همين دليل هدف گرفتن پرنده آمريکايي در آسمان ايران حرکتي براي صلح محسوب مي شود.
از همين روست که مي گوييم آقاي سليماني به خوبي قدر صلح را ميدانست، چون مرداني که در ميدان جنگ هستند بيش از هر کسي ديگري به صلح علاقه مند هستند. اما صلح با چه شرطي؟ صلحي که بايد خود را تسليم کرد يا صلح پايدار و شرافتمدانه و اين که آيا اين صلح ادامه پيدا ميکند؟
بله آقاي سليماني مرد ديپلماسي بود، چون ديپلماسي به تعبيري ادامه ميدان نبرد است و ميدان نبرد به تعبيري ادامه ديپلماسي است و ابزار مختلف و در هم تنيدگيهاي بسياري دارند، به همين دليل آدمهاي استراتژيست و راهبردي هستند که آقاي سليماني طبق گزارشاتي که در دو سه ماه پيش از شهادتش اروپايي ها اعلام کردند، جزو ۱۱ استراتژيست برتر دنيا بود. استراتژيستها هم صفت اجرايي دارند که ميشود نظامي و هم صفت ذهني و طراحي که ميشود ديپلماسي. بله آقاي سليماني ديپلمات بود دنبال صلح بود اما نه هر صلحي. صلحي که پايدار باشد و عزت را اعطا کند. صلحي که طرف هر زمان خواست نتواند از آن بيرون برود.
و اما آمريکا؛ جامعه اي که بايد معالجه شود
به عنوان يک کارشناس و تحليلگر، نظر شما در مورد اتفاقات آمريکا چيست؟ اين کشور به کدام سو مي رود؟
امروز راحت تر مي توان در مورد آمريکا عليرغم پيچيدگي بالاي پرونده اين کشور صحبت کرد و رفتاريهاي آقاي ترامپ را چه قبل از کرونا چه بعد از آن و چه حادثه جورج فلويد و حوادثي را که در داخل آمريکا به وجود آورد که رويه نزديک به رويه اصلي اين کشور را عيان کرد و براي برخي که آن را به عنوان مدينه فاضله و انتهاي خط تصور ميکنند، افسردگي به وجود آورد.
زماني آقاي فوکوياما تئوري و انديشه پايان تاريخ را به عنوان ليبراليسم بيان کرد و نگرش ليبراليسيم را نزديک ترين و منطبق ترين تفکر بر اراده و خواست واقعي انسانها مي دانست و اعتقاد داشت بشر به جايي رسيده که بايد مي رسيد، اما اين حوادث نشان داد که اين نظريه ها يک قلم فرسايي و بيان يک تئوري و يک مفهوم احساسي بيش نبود و آمريکا بعد از اين حوادث نشان داد که جامعهاي است که بايد معالجه شود و مباني که اين جامعه را شکل داده است، مباني سست، غير واقعي و دچار مشکلات جدي و اساسي است که نيازمند چاره انديشي مي باشد.
گويا جامعه آمريکا آماده يک حادثهاي بود و صبر و حوصله بخش قابل توجهي از آمريکا به سر رسيده بود. به نظر من الان راحت تر ميتوان راجع به آمريکا صحبت کرد.
خواسته هاي مردم، انتخابات، اعداد و ارقام و نظرسنجيها و فضاهايي که وجود دارد، بيان کننده اين است که ميزان مشارکت در انتخابات آتي (۱۳ آبان ماه ۱۳۹۹) کم خواهد بود و شانس مجدد آقاي ترامپ هم بسيار ضعيف تر شده است. البته تفاوتي زيادي بين آقاي ترامپ و آقاي بايدن در رابطه با منافع و مصالح کشور ما وجود ندارد، زيرا اين يک روند استکباري، خودخواهانه، خود بزرگ بينانه و نگاه تحقير آميز به ديگران است که همواره جاري و ساري است.
حتي آقاي بايدن جملاتي را در خصوص بازگشت به برجام زد که بلافاصله به اشکال مختلف توسط مشاوريني که از طرف ايشان صحبت مي کردند، اعلام شد که از تحريمهاي ايران کوتاه نخواهند آمد و اين درست مانند همان حرفي است که آقاي ترامپ اعلام کرد. من اعتقاد دارم که ما بيشترين تحريمها را در دوره دموکراتها داشتيم. اکثر تحريمهايي که آقاي ترامپ اعلام کرده در اصل تحريمهاي دوره دموکراتها بوده که بازگشته است. نميگويم که تحريمهاي جديدي اضافه نشده، ولي بايد گفت که با لهجه و ادبيات ديگري با ما برخورد کردند اما اعتقادم اين است که آقاي ترامپ و آقاي بايدن خيلي تفاوت ماهوي با همديگر ندارند.
امروز علائم افول و نزول امريکا خيلي بروز و ظهور پيدا کرده است و آمريکا امروز ديگر امريکاي ديروز و قبل از کرونا نخواهد بود. امروز بيشترين گرفتاري ها و مشکلات در جامعه آمريکا در زمينه بهداشت و مقوله درمان است.