خاطرات دانشجویی طهرانچی از شهید فخریزاده
باشگاه خبرنگاران/ رئيس دانشگاه آزاد به بيان شخصيت علمي و مديريتي شهيد فخريزاده پرداخت.
متن يادداشت طهرانچي درباره شخصيت علمي و مديريتي شهيد فخري زاده به شرح زير است:
ابعاد مختلف شهيد بزرگوار در عرصهي علم و فناوري بهلحاظ نوع مسئوليتهايشان بسيار ناشناخته مانده است. با توجه به شناختي که من از اين شهيد بزرگوار دارم ميخواهم قدري به ممتازي ايشان در بحث علم و فناوري بپردازم.
دوران دانشجويي شهيد فخري زاده
سابقه آشنايي من با اين شهيد بزرگوار به دوران کارشناسي در دانشگاه شهيد بهشتي برميگردد. ايشان قبل از من و قبل از انقلاب فرهنگي وارد دانشگاه شدند و من پس از تعطيلات انقلاب فرهنگي و با بازگشايي دانشگاهها وارد شدم؛ امّا با توجه به وقفهاي که بهوجود آمد، فرصتي حاصل شد که من با شهيد محسن فخريزاده آشنا شوم. جواني عميق، متدين، انقلابي، آرام و متواضع که هر جوان و دانشجويي را بهعنوان يک دانشجوي پيشکسوت شيفته خودش ميکرد.
اگر بخواهم از آن دوران شهيد بگويم و نکتهي اساسي و دالّ مرکزي فخريزاده دانشجو را به تصوير بکشم، نگاه عميق و يادگيري عميقش به علم فيزيک بود. تلاشي که محسن براي يادگيري عميق داشت و قانعنشدنش در بحثهاي سطحي، هر کسي را که قدري با ايشان آشنا بود شيفتهي خودش ميکرد. اين خصلت آقامحسن بود که من در اين ۳۵ سال بارها و بارها با آن برخورد کردم.
شهيد شهرياري وعليمحمدي مجذوبش بودند
ايشان ليسانسش را از دانشگاه شهيد بهشتي گرفت و عازم دانشگاه صنعتي اصفهان شد. کارشناسي ارشدش را در رشتهي فيزيک هستهاي گرفت و بهعنوان هيئت علمي در دانشگاه امام حسين عليهالسلام شروع بهکار کرد اما وقتي به عرصهي دفاعي کشور آمد، ويژگيهاي علمي خاصي که مهندس فخريزاده آن زمان، در خودش داشت و دوستان که با مرتبه دکتري بودند و هر کدام در کار علمي خودشان سرآمد بودند مثل شهيد شهرياري، شهيد عليمحمدي و ديگران که مجذوب خودش کرد، نگاه علمي بود که با مديريت توأم شده بود.
اين نگاه علمي اجازه ميداد که بهراحتي همه کساني که خودشان را در علم و در حوزه تخصصي مطرح ميدانستند و خودشان را براي خدمت به مردم بزرگ ايران در طبق اخلاص گذاشته بودند، حول محسن عزيز گرد هم بيايند. سعه صدر، حُسن خلق و نگاه علمي ايشان در عرصه مديريت نکتهاي بود که خيليها را مجذوب فخريزاده عزيز کرده بود.
شهيد فخري زاده قطب حرکتي شهيداني چون عليمحمدي و شهرياري بود
اين شهيد بزرگوار سالها توانست بهعنوان حلقه مرکزي فعاليتهاي علمي هستهاي و دفاعي منشأ خدمات باشد. ايشان در حوزه تخصصي جايگاه خودش را که در حوزه دتکتورهاي هستهاي بود خوب ميدانست؛ اما وقتي در کنار ديگر دوستان مينشست هيچوقت بهعنوان مدعي و حرف آخر، حرف نميزد.
اين خصلت اجازه داده بود که فخريزاده بهعنوان يک مدير دوستداشتني براي همهي خادمين علم و خادمين ملت بزرگ ايران باشد و اين ويژگي آنها را جذب ايشان کرده بود اما ابعاد ديگري هم در وجود فخريزاده بود که اين شهيد بزرگوار را بهعنوان قطب حرکتي شهيداني، چون عليمحمدي، شهرياري و ديگر عزيزان قرار داده بود، آن هم جنبههاي معنوي و عرفاني اين عزيز بود.
دورتادور اتاق شهيد فخري زاده اشعار حافظ بود
ايشان با حافظ خيلي مأنوس بود. وقتي شما وارد اتاق فخريزاده ميشديد، دورتادور اتاق، اشعار حافظ بود که شما را مجذوب ميکرد. وقتي با ايشان سر صحبت را باز ميکردي دنيايي از عمق، عرفان و شناخت را با خودش همراه داشت.
امّا نگاهش به علم، ويژگي دقيق ديگري بود که از فخريزاده يک دانشمند ساخت. ايشان علم را فقط بهعنوان سوغاتي که آورده شده بود نميديد. تلاش وافري داشت که ماهيت علم را بشناسد. يادم هست جمعي را گرد هم آورده بود و مطالعات اوّليهشان بحث علم و دين کتاب ايان باربور بود.
ايشان در بحث علم و دين به جِد دنبال اين بود که علم چيست و نگاه به علم چگونه بايد باشد؛ بنابراين در سال ۸۸ در کنار هياهوي کار و بحث و مدرسه، حلقهاي تشکيل داد و دوستاني را گرد هم آورد تا راجع به فلسفه، فيزيک و کوانتوممکانيک با هم صحبت کنيم. ده جلسه هر دو هفته يک بار، سهشنبهها ساعت هفتونيم صبح با کساني که فيزيک خوانده بودند گرد هم ميآمديم که يکي از اشخاص شاخص اين جلسات شهيد بزرگوار مسعود عليمحمدي بود. يادم هست آن روزها مسعود بيشتر نگاه ساينيستي را مطرح ميکرد و محسن که با حکمت متعاليه آشنا شده بود و به کوانتوممکانيک نگاه ميکرد، بحثهاي جدي در ميگرفت.
محسن در کنار همهي کارهاي اجرايي و مديريتياش نهتنها آن بحثها را ادامه داد، بلکه در مرحلهي بعد حلقهاي راجع به بحث علم و قرآن تشکيل داد که ديدگاههايي را ما آنجا مطرح ميکرديم و بحثهايي را داشتيم. من قدري بهسبب مشغولات دانشگاه جدا بودم و اين جلسات را کموبيش شرکت ميکردم، ولي ايشان خيلي جديتر بحثها را ادامه داد.
شهيد فخري زاده در فلسفه صاحب نظر بود
بعد از آن در سال ۹۲، جلساتي با حضور آقاي دکتر خسروپناه در مؤسسهي حکمت و فلسفه شکل گرفت و آقا محسن با همهي سختيهايي که در رفتوآمد داشت، مقيّد بود که در اين جلسات بيايد و ياد بگيرد، بحث کند و نظر بدهد. اين ابعاد شايد براي کساني که ميشنوند عجيب باشد؛ کسي که در حوزهي فيزيک بهعنوان يک مدير هستهاي و پروژههاي دفاعي يکي پس از ديگري با ذهن باز اين مباحث را دنبال ميکرد و در کنارش اهل شعر بود و با عرفان آشنا بود و نگاهي به فلسفه داشت که اين نگاه از او يک صاحبنظر ميساخت.
زماني که دانشگاه شهيد بهشتي بودم ايشان به من گفت فلاني بنا دارم آنچه که در اين حوزه کار کردم را بنويسم، منتها قبلش بايد تدريس کنم. خب فرصتي حاصل شد و بهعنوان معلم درس فلسفهي علم دو ترم متوالي در کنار همهي مشغلههايش حاضر شد و به اين کار هم رسيد و نوشتههاي خوبي در اين قضيه فراهم کرد؛ درسنامهها و بحثهاي جدي که نگاهش را به علم يک نگاه دقيق و منطقي کرده بود که ميتوانست در نگاه بلندش به انجام پروژههاي دفاعي بسيار کمک کند.
به هر حال محسن عزيز از ميان ما رفت. شهادت هنر مردان خداست و حيف بود که محسن بدون شهادت از ميان ما برود؛ امّا من اين ويژگيها را در کمتر مديري که در عرصهي صنايع دفاعي کار کرده باشد و مديريت ميکند سراغ دارم. کسي که اهل علم متواضعانه مرجعيتش را قبول ميکردند و بهراحتي ميپذيرفتند که با او کار کنند و اين مرد بيادعا را قبول داشتند. آنچه که بود با شهادت آميخته شد. اميدوارم خون اين شهيد بزرگوار بتواند سرمايهاي براي ادامهدهندگان راهش باشد. زمان ميخواهد که اينچنين عزيزاني بيايند و مؤثر باشند. انشاءاللّه بتوانيم رهروي خوب اين شهيدان باشيم.