درامتداد تاریکی؛ خط پایان!
خراسان/ از قديم گفته اند «خود کرده را تدبير نيست»؛ امروز هم زندگي من مصداق همين ضرب المثل شده است چرا که سال ها قبل چشمانم را بسته بودم و تنها به ازدواج با دختري مي انديشيدم که برق نگاهش ديوانه ام کرده بود اما همين عشق ظاهري چنان زندگي ام را به نابودي کشاند که امروز ... مرد 40 ساله اي که مدعي بود همسرش با کتک کاري و فحاشي، او و دو فرزندش را از خانه بيرون انداخته است در حالي که اظهار مي کرد من عاقلانه ازدواج نکردم، به کارشناس اجتماعي کلانتري سپاد مشهد گفت: در يکي از مناطق جنوب شهر تهران به دنيا آمدم و در همان منطقه نيز تا دوران نوجواني زندگي کردم. آن روزها بيشتر اوقاتمان را با دوستانمان مي گذرانديم و به درس و مدرسه اهميتي نمي داديم به همين خاطر همواره جزو ضعيف ترين دانش آموزان کلاس بوديم، من هم به تقليد از ديگر دوستانم در دوران دبيرستان ترک تحصيل کردم و شاگرد اتوبوس شدم. از آن روز به بعد به شهرهاي مختلفي سفر مي کردم و به خاطر علاقه اي که به رانندگي داشتم همه تلاشم را براي گرفتن گواهي نامه به کار مي بردم تا اين که در يکي از سفرها، برق نگاه دختري که به همراه مادرش در صندلي پشت راننده نشسته بود، قلبم را لرزاند. او اگرچه از نظر پوشش ظاهري وضعيت مناسبي نداشت اما چهره زيبايش لحظه اي رهايم نمي کرد. وقتي به مقصد رسيديم به نوعي آدرس آن ها را گرفتم و مدتي بعد از «آزيتا» خواستگاري کردم . در همان جلسه اول خواستگاري فهميدم که آن ها خانواده اي با افکار غربي هستند و زياد به موضوعاتي مانند محرم و نامحرم اهميت نمي دهند ولي من که عاشق او شده بودم، چشمانم را به روي بسياري از مسائل بستم و با خودم گفتم بعد از ازدواج مسائل شرعي را رعايت خواهد کرد. اين گونه بود که من و آزيتا با دو فرهنگ کاملا متفاوت با يکديگر و در مشهد ازدواج کرديم. من هم که ديگر گواهي نامه پايه يکم را گرفته بودم به عنوان راننده اتوبوس به شغلم ادامه دادم. با آن که خداوند دو دختر زيبا به ما عطا کرده بود اما نوع پوشش، آرايش و رفتارهاي خارج از عرف همسرم تغييري نکرد. او به همين دليل رفت و آمد با بستگان مرا نيز به فراموشي سپرد و همه اوقاتش را با دوستاني مانند خودش سپري مي کرد. بارها او را نصيحت کردم که دست از اين رفتارهايش بردارد اما راهنمايي هاي دلسوزانه من در نهايت به مشاجره و فحاشي مي کشيد. او مدام در حال پيامک بازي با محرم و نامحرم بود و من مجبور بودم از بسياري از خطاهاي او چشم پوشي کنم تا فرزندانم آواره نشوند اما حدود شش ماه قبل، وقتي فهميدم که او با شاگرد مکانيک محل زندگي مان در حال پيامک بازي است ديگر طاقت نياوردم و از هر دو نفر آن ها شکايت کردم. قاضي دادگاه هم پس از بررسي تماس ها و پيامک هاي همسرم، او را بازداشت کرد ولي دو روز بعد وقتي به همراه دو دختر هشت و 9 ساله ام از بيرون به منزل بازگشتيم فهميدم که همسرم با سپردن وثيقه از زندان آزاد شده است. او چمدان لباس هاي من و فرزندانم را بيرون گذاشته و کارت هاي عابر بانک را به همراه وجوه نقدي برداشته بود. وقتي به همسرم اعتراض کردم، با فحاشي مرا مورد ضرب و جرح قرار داد و از خانه بيرون انداخت. حالا هم اگرچه مي دانم اين عشق به خط پايان رسيده است اما اي کاش ... ماجراي واقعي با همکاري پليس پيشگيري خراسان رضوي با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد