درامتدادتاریکی؛ رفتارهای وحشتناک ...!
خراسان/ ديگر زندگي با يک مرد الکلي برايم بسيار آزاردهنده است امنيت جاني ندارم و مي ترسم حادثه جبران ناپذيري رخ دهد. امروز هم به طور اتفاقي از يک فرصت استفاده کردم و با فرار از چنگ همسرم به قانون پناه آوردم تا ... زن 27 ساله که کودک سه ساله اي را در آغوش مي فشرد هراسان وارد کلانتري شد و با بيان اين که از چنگ همسرم گريخته ام راز پنج سال زندگي توام با ترس و وحشت و کتک کاري را فاش کرد و به کارشناس و مشاور اجتماعي کلانتري الهيه مشهد گفت: هفت سال قبل با شور و شوق عجيبي وارد دانشگاه شدم مي خواستم با ادامه تحصيل مسير زندگي ام عوض شود اگرچه در يکي از رشته هاي کارداني تحصيل مي کردم اما دوست داشتم در مقاطع بالاتر ادامه بدهم و اين گونه با فردي تحصيل کرده و شايسته ازدواج کنم. تازه بعد از پايان مقطع کارداني خودم را براي آزمون کارشناسي آماده مي کردم که «اسحاق» به خواستگاريم آمد. او تا سوم راهنمايي درس خوانده بود و خانواده ما هيچ شناختي از او و خانواده اش نداشتند. تنها واسطه اين خواستگاري که زن همسايه بود از پدر اسحاق به عنوان مردي ساده و با ايمان نام مي برد که با کارگري و سختي روزگارش را مي گذراند. پدرم وقتي اين حرف ها را شنيد گفت همين اندازه که پدرش مردي زحمت کش است و حلال و حرام را تشخيص مي دهد کافي است چرا که حتما فرزندانش را هم خوب تربيت کرده و به همين دليل بدون انجام هيچ گونه تحقيقي موافقت خودش را با ازدواج ما اعلام کرد. اين گونه بود که چند روز بعد من درحالي پاي سفره عقد نشستم که درگيري و فحاشي هنگام برگزاري مراسم عقدکنان بين چند نفر از جوانان مهمان رخ داد. عده اي مي گفتند از دوستان داماد هستند که به خاطر نوشيدن مشروبات الکلي از حالت طبيعي خارج شده اند. با اين وجود اسحاق همه چيز را انکار کرد و گفت آن ها را نميشناسد! درست يک هفته از ازدواجمان مي گذشت که شبي بوي زننده مشروبات الکلي در فضاي اتاق پيچيد آن جا بود که فهميدم همسرم مشروبات الکلي مصرف کرده است. آن شب درگيري لفظي بين ما درحالي رخ داد که او از حالت طبيعي خارج شده بود و من مي ترسيدم بيشتر از آن ماجرا را کش بدهم. طولي نکشيد که دريافتم اسحاق به مصرف مواد الکلي اعتياد دارد. چندين بار تلاش کردم او را از اين کار زشت بازدارم تا مصرف مشروبات را ترک کند اما موفق نشدم. وقتي موضوع را با خانواده اش مطرح کردم پدرش گفت: مسائل خانوادگي شما به ما مربوط نمي شود و ما در اين گونه مسائل دخالت نمي کنيم. تو بايد زندگي خودت را اداره کني! اين در حالي بود که هر روز اخلاق همسرم وحشتناک تر مي شد به طوري که يک بار درحالي که از خود بيخود شده بود، سعي کرد فرزند کوچک ام را از پنجره بيرون بيندازد. ديگر هر بار که از اين زهرماري ها مي نوشيد مرا کتک مي زد و داخل سرويس بهداشتي حبس مي کرد. کارش به جايي رسيد که ديگر به راحتي در منزل مشروبات الکلي تهيه مي کرد تا مجبور به خريد آن نباشد. کاري از دست من ساخته نبود . براي آخرين بار يک روز تمام مرا در سرويس بهداشتي حبس کرد که من بي هوش شدم. بعد از اين حادثه از يک فرصت مناسب استفاده کردم و با در آغوش گرفتن پسرم از چنگ او گريختم و به قانون پناه آوردم. اما اي کاش ... ماجراي واقعي با همکاري پليس پيشگيري خراسان رضوي همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد: آخرين خبر در تلگرام https://t.me/akharinkhabar آخرين خبر در ويسپي http://wispi.me/channel/akharinkhabar آخرين خبر در سروش http://sapp.ir/akharinkhabar آخرين خبر در گپ https://gap.im/akharinkhabar