جزئیات هولناکترین جنایت سال۹۷
جام جم/ قهرمان بوکس هولناکترين جنايت خانوادگي سال97 تهران را رقم زد. مرد 47 ساله سر چهار عضو خانوادهاش را بريد. بعدازظهر چهارشنبه بيستوپنجم مهر امسال، مردي با خانه برادرش سيروس که مربي بوکس است، تماس گرفت اما کسي پاسخگو نبود. نگران به همسر برادرش زنگ زد و متوجه شد آنها با هم قهر کردند و پدر و مادرزن سيروس براي آشتي آنها به خانه دامادشان رفتهاند. با شنيدن اين موضوع راهي خانه برادرش در محله نبرد جنوبي شد. وقتي به آنجا رسيد، سيروس تلفن را جواب داد و راز جنايتي هولناک را فاش کرد. سيروس شب قبل، دو دخترش و پدر و مادرزن را در خانه کشته بود. برادر سيروس وقتي از اين جنايت باخبر شد، او را به کلانتري 132 نبرد برد و تسليم ماموران کرد. ماموران در ادامه براي بررسي موضوع وي را به خانهاش در طبقه اول ساختمان مجتمع 20واحدي بردند. به محض باز کردن در آپارتمان با جسد مرد سالخورده که سرش بريده شده، روبهرو شدند. کمي جلوتر از او جسد همسر مرد سالخورده قرار داشت که گلوي او هم بريده شده و ضربهاي نيز به قلبش اصابت کرده بود. ماموران وقتي وارد اتاقخواب شدند با جسد دو دختر سيروس روي تختخواب روبهرو شدند که مانند پدر و مادربزرگشان به قتل رسيده بودند. روي صورت دختر 17 ساله بالشي قرار داشت. با کشف اجساد چهار قرباني موضوع به بازپرس کشيک قتل دادسراي جنايي تهران گزارش شد. او به همراه تيم جنايي پليس آگاهي در آنجا حاضر شد. بعد از هماهنگيهاي لازم اجساد که ساعتها از مرگشان ميگذشت به پرشکي قانوني منتقل شدند. متهم نيز تحويل ماموران اداره دهم پليس آگاهي تهران شد. همچنين مادر دو دختر کشتهشده و دايي آنها نيز که از ماجرا آگاه شده بودند، خود را به ساختمان رساندند. برادرزن متهم در تحقيقات گفت: دامادمان کارش آزاد و مربي بوکس است. او و خواهرم چهار سالي ميشد که با هم اختلاف و درگيري پيدا کرده بودند. از يک هفته پيش اين درگيري و دعوا ميان آنها بالا گرفت. خواهرم قهر کردم و به خانه من در کرج آمد . وي افزود: خواهرم براي چند روزي مشهد رفت و بازگشت اما اخلاق و رفتار شوهرش عوض نشده بود و همچنان با او درگيري داشت. خواهرم ديگر نميخواست به آن خانه بازگردد. در چند سال اخير خواهرم به خاطر حفظ آبروي خانوادگي و دو دخترش در اين زندگي مانده بود. سهشنبه والدينمان براي ديدن دو خواهرزادهام و حرف زدن با دامادمان و ميانجيگري به خانه آنها رفتند که ديگر خبري از آنها نشد. بنابراين به برادر دامادمان زنگ زدم که او بيخبر بود. عصر روز چهارشنبه متوجه اين جنايت شدم. براي داماد خانواده درخواست قصاص دارم. همسر عامل جنايت که در اين ماجرا والدينش و دو دختر خود را ازدست داده بود و به سختي روي پاهايش ايستاده و بشدت گريه ميکرد نيز گفت: والدينم و بچههايم چه گناهي داشتندکه آنها را کشت؟ شوهرم در اين چهار سال اخلاق و رفتارش خيلي بد شده بود و مدام با هم دعوا و درگيري داشتيم و مجبور به قهر ميشدم. براي شوهرم قصاص ميخواهم. با تکميل تحقيقات مقدماتي ماموران به بازجويي از سيروس پرداختند که گفت: من با همسرم اختلاف داشتم و زماني که خانه را ترک کرد و نزد خانوادهاش رفت، اعصاب و روانم بههم ريخت. آن شب والدين او براي ميانجيگري به خانهمان آمدند که من با مادرزنم دعوا شد. آنها را با شيرموز مسموم و بيهوش کرده و هر چهار نفرشان را در خواب به قتل رساندم. ميخواستم خودکشي کنم که نشد. سرهنگ کيوان ظهيري، رئيس پليس پيشگيري تهران بزرگ در اين باره گفت: تحقيقات از متهم به قتل در اداره دهم پليس آگاهي تهران ادامه دارد. قاتل مرد آرامي بود اينجا محله نبرد، کوي نصر سوم، کوچه غلامي است. سکوت محله را فراگرفته است. ساکنان ساختمان هنوز از اين جنايت شوکه هستند. باورشان نميشود همسايه جديدشان مرتکب اين جنايت هولناک شده باشد. يکي از زنان همسايه به جامجم گفت: چند بار قاتل را در راهپله ديدم. مرد محترم و آرامي بود. آنها سه ماه قبل اين خانه را اجاره کردند. هميشه خودش خريد خانوادهاش را انجام ميداد و تا به حال نديده بودم همسر و دخترانش براي خريد از خانه بيرون بروند. عصر چهارشنبه شايعه شد، آنها دچار گازگرفتگي شده و فوت کرده اند. يکي از مردان همسايه هم به جامجم گفت: قاتل، مرد مودب و آرامي بود. با من درباره کار و ورزش زياد حرف ميزد. باورم نميشود او قاتل است. حتي زماني که ماموران او را با خود ميبردند، يک درصد هم فکر نميکردم او قاتل خانوادهاش باشد و هنوز هم باور ندارم. تشريح جنايت از زبان قاتل سيروس فرياد ميزند، دخترانم را با دستان خودم کشتم و بايد من هم بميرم. خودم را چه در بازداشتگاه و چه در زندان ميکشم. مرد جنايتکار در گفتوگو با جامجم به تشريح اين جنايت پرداخت. کارت چيست؟ کارهاي ساخت و ساز ساختمان انجام ميدهم. مربي ورزشي هم هستي؟ بله. 25 سال است که در رشته بوکس به طور حرفهاي و قهرماني فعاليت دارم. من قهرمان بوکس تهرانم. به عنوان مربي براي آموزش رشته بوکس با باشگاههاي مختلفي در تهران همکاري دارم و همه ورزشکاران اين رشته مرا ميشناسند. با همسرت اختلاف داشتي؟ ابتدا مشکلي با هم نداشتيم اما از چهار سال قبل يک دفعه اختلاف سليقههايمان شروع شد و همچنان ادامه داشت. کارمان شده بود قهر و آشتي و خانوادههايمان شده بودند ميانجيگر اين دعواها. اختلافمان برسر مسائل مختلف بود و اين درگيري يک هفته پيش به اوج رسيد و دوباره همسرم قهر کرد و نزد خانوادهاش رفت. من و دو دخترم مانديم. اين بار دنبالش نرفتي؟ اين قدر از دست زنم عصباني بودم که نميخواستم به اين قهر پايان دهم . از شب جنايت بگو؟ سهشنبه والدين همسرم براي ديدن بچههايم و ميانجيگري به خانهام آمدند. حتي آن شب با مادرزنم هم دعوايم شد. خشم وجودم را گرفته بود و تصميم گرفتم همه را بکشم و خودم هم خودکشي کنم. حتي ميخواستم همسرم را هم بکشم. بعد چه شد؟ آن شب بيرون رفتم و چند بطري شير و چند کيلو موز و قرص خوابآور خريدم. شيرموز مسموم درست کرده و هر کدام يک ليوان نوشيدند و بعد رفتند و خوابيدند. ساعت 12شب ابتدا رفتم سراغ دخترانم که خوابيده بودند. از اتاقشان بيرون آمده و از آشپزخانه کارد بزرگي را برداشته و دوباره به اتاقشان بازگشتم. سراغ سولماز دختر بزرگترم رفتم. چاقو را زير گلويش گذاشتم و بريدم. با سروصداي او دختر 17 سالهام ساناز بيدار شد و فرياد زد خواهرم را رها کن . همان موقع از قتل آنها منصرف نشدي؟ نه. انگار آدم ديگري شده بودم، با دست ديگرم چند مشت به صورت او زدم که سرش گيج رفت و روي تختخواب افتاد. از مرگ دختر بزرگترم که مطمئن شدم، سراغ دختر کوچکترم رفتم. ابتدا با متکا خفهاش کرده و بعد با چاقو سرش را بريدم. چرا زوج مهمان را کشتي؟ از آنها نيز کينه داشتم. بالاي سر پدرزنم رفتم و سر او را هم بريدم که همسرش بيدار شد. او با ديدن صحنه مرگ شوهرش فرار کرد تا فرياد بزند و از همسايهها کمک بگيرد که نتوانست. ابتدا گلويش را گرفتم اما خفه نشد. ضربهاي با چاقو به سينهاش زدم و بعد گلوي او را هم بريدم. بعد از قتل فرارکردي؟ نه. بعد از قتل عطش پيدا کردم و سه ليتر آب خوردم. بعد گرسنهام شد و دو تا سيب خوردم. بعد بالاي سر دخترانم رفتم و تا صبح گريه کردم. دخترانت را چرا کشتي؟ نميخواستم آنها هم مثل مادرشان شوند و در آينده زندگيشان را خراب کنند. چه زماني خانه را ترک کردي؟ پيش از ظهر چهارشنبه از خانه بيرون زدم تا خودکشي کنم. سرگردان کوچهها بودم و به محله پيروزي رفتم ميخواستم قرص بخورم و خودکشي کنم که برادرم زنگ زد. به او گفتم همه را کشتهام و ميخواهم خودکشي کنم. او نزد من آمد و با هم حرف زديم و بعد مرا به کلانتري برد و تسليم شدم. نميخواهم زنده بمانم و در بازداشتگاه يا زندان خودکشي ميکنم. پشيمان نيستي؟ بعد از قتل دو دخترم از کشتن آنها پشيمان شدم و تا صبح کنار جسدشان گريه کردم. براي دو دخترم توضيح دادم که چرا آنها را کشتم. الان آرزو دارم قبري سه طبقه بگيرم و در کنار جسد دو دخترم مرا خاک کنند.