درامتدادتاریکی؛ آینده تاریک!
خراسان/ هيچ گاه در تصورم نمي گنجيد که روزي سرنوشت مرا به جايي بکشاند که با شليک هاي پليس و به عنوان همدست يک سارق حرفه اي دستگير شوم و دومين ازدواجم نيز اين گونه دستخوش ماجراهاي تلخ مردي شيشه اي قرار گيرد و ... اين ها بخشي از اظهارات زن 27 سالهاي است که به اتهام همدستي با اعضاي يک باند حرفه اي سرقت خودرو توسط نيروهاي تجسس کلانتري الهيه مشهد به دام افتاد. او در حالي که از ازدواج با همسر دومش به شدت ابراز پشيماني مي کرد و بي توجهي به نصيحت هاي پدر را عامل بدبختي هايش مي دانست، به مشاور و کارشناس اجتماعي کلانتري الهيه مشهد گفت: پدرم کارمند بود و زندگي متوسطي داشتيم از سوي ديگر به دليل اين که تک دختر خانواده بودم بسيار مورد توجه خانواده ام قرار مي گرفتم به طوري که هيچ کس به رفتارهاي خوب يا بد من واکنشي نشان نمي داد و من از شرايط آزادتري در خانواده برخوردار بودم بالاخره در سال آخر دبيرستان با جواني به نام «سيروس» آشنا شدم و با وجود مخالفت هاي پدرم با او ازدواج کردم. آن روز نصيحت هاي پدرم را که مي گفت: «پايبندي به خانواده در آشنايي هاي خياباني وجود ندارد» افکار باطلي مي پنداشتم و تنها به روياهايم مي انديشيدم اما هنوز دو سال بيشتر از ازدواجمان نگذشته بود که نه تنها به اعتياد سيروس پي بردم بلکه متوجه شدم او با زنان ديگري نيز ارتباط دارد در حالي که پسرم به دنيا آمده بود روزي صيغه نامه اي را در ميان لوازم شخصي همسرم پيدا کردم که دنيا روي سرم خراب شد. موضوع اعتياد او را تحمل مي کردم اما نمي توانستم زن ديگري را در زندگي خودم بپذيرم به همين دليل اختلافات ما با مشاجره و قهر آغاز شد و در نهايت پس از شش سال زندگي با سيروس مهر طلاق در حالي بر شناسنامه ام خودنمايي کرد که به همراه پسر چهار ساله ام راهي منزل پدرم شدم. يک سال بعد از اين ماجرا بود که باز هم حرف هاي پدرم درباره آشنايي هاي خياباني را ناديده گرفتم و با «ايوب» ارتباط برقرار کردم. او جواني 26 ساله بود که در يک کافه سنتي کار مي کرد. خلاصه مدتي بعد از اين ارتباط هاي خياباني، او در حالي با وجود مخالفت هاي هر دو خانواده از من خواستگاري کرد که شرط گذاشت من به تنهايي وارد زندگي اش شوم! به همين دليل پسرم را به مادرم سپردم و با «ايوب» ازدواج کردم. هنوز يک هفته از آغاز زندگي مشترکمان نگذشته بود که فهميدم او نيز به مصرف شيشه اعتياد دارد، وقتي به همسرم اعتراض کردم ناگهان تيغه چاقويش بر بازويم فرود آمد و مرا وادار به سکوت کرد. به دليل ترس از سرزنش پدر و مادرم اين موضوع را پنهان کردم تا اين که شش ماه بعد همسرم از کافه اخراج شد و با خودروي پدرش مسافرکشي مي کرد در اين ميان با جوان ديگري که او نيز معتاد بود آشنا شد و بدين ترتيب رفت و آمد خانوادگي ما شکل گرفت ولي زماني فهميدم که دوست سابقه دار همسرم يک سارق حرفه اي است که ديگر دير شده بود. آن شب من و همسرم سوار بر خودرويي بوديم که دوست شوهرم در اختيار ما گذاشته بود. زماني به خود آمدم که خودروي گشت پليس آژيرکشان ما را تعقيب مي کرد. همسرم براي فرار از چنگ پليس به سوي جاده قديم قوچان پيچيد ولي با شليک چندين گلوله به ناچار متوقف شد و ماموران بعد از دستگيري اعضاي ديگر باند، مقدار زيادي لوازم سرقتي نيز کشف کردند. حالا هم مانده ام و گذشته تلخ و آينده اي تاريک... شايان ذکر است اعضاي اين باند سرقت با دستور سرهنگ توفيق حاجي زاده (رئيس کلانتري الهيه) به مراجع قضايي معرفي شدند.