در امتداد تاریکی؛ زندانی خود ساخته
خراسان/ سوءظن هاي همسرم به جايي رسيده است که ديگر تحمل رفتارهاي زشت او در اين سن و سال برايم امکان پذير نيست. اين بدبيني ها که به مجادله و انتقام گيري از يکديگر تبديل شده است، ادامه اين زندگي را با نوعي آزار و اذيت هاي روحي و جسمي همراه کرده به طوري که ... زن 54 ساله در حالي که بيان مي کرد ديگر نمي توانم کتک هاي همسرم را تحمل کنم و از حدود يک سال قبل به زندگي خفت باري روي آورده ام، درباره ماجراي زندگي اش به مشاور و مددکار اجتماعي کلانتري 26 مشهد گفت: دوران کودکي ام را در يکي از روستاهاي خراسان رضوي گذراندم اما هيچ وقت به مدرسه نرفتم چرا که آن زمان بيشتر دختران روستا به دليل نبود مدرسه و همچنين اعتقادات خاص خانواده ها از تحصيل باز مي ماندند. من هم مانند ديگر دختران در کنار مادرم مهارت هاي خانه داري را آموختم تا اين که با «غلامرضا» ازدواج کردم و به قول معروف پا به خانه بخت گذاشتم. همسرم نيز تا مقطع ابتدايي تحصيل کرده بود و روي زمين هاي کشاورزي پدرش کار مي کرد. چند سال بعد با فوت پدرشوهرم، همسرم نيز زمين هاي کشاورزي را فروخت و با خريد منزلي در مشهد، به اين شهر مهاجرت کرديم. در طول 35 سال زندگي مشترک، خداوند شش فرزند به ما عنايت کرد که چهار نفر از آن ها سر و سامان گرفتند و به دنبال سرنوشت خودشان رفتند. با وجود اين، بدبختي هاي من از زماني آغاز شد که پزشکان بيماري همسرم را روماتيسم و آرتروز تشخيص دادند. «غلامرضا» به شدت از درد استخوان رنج مي برد تا اين که يکي از اطرافيانمان پيشنهاد داد براي تسکين دردهايش از مواد مخدر استفاده کند. اين گونه بود که آرام آرام همسرم به مصرف مواد مخدر آلوده شد و طولي نکشيد که ديگر مواد مخدر نيز تسکين دهنده دردهايش نبود و او سعي مي کرد موادمخدر بيشتري مصرف کند. اگرچه همسرم از همان ابتداي زندگي مردي شکاک و سختگير بود و به من اجازه حضور در محافل و مهماني هاي مردانه را نمي داد اما بعد از ماجراي اعتيادش سوءظن و بدبينيهايش تا آن جا پيش رفت که احساس مي کرد من در اين سن سال با مردان غريبه در ارتباط هستم. سوء ظن هاي او موجب شد تا من در برابر رفتارهاي زشت اش به مجادله و لجبازي بپردازم، به طوري که تلاش مي کردم براي آزار روحي همسرم رفتاري انجام بدهم که به شک و شبهه او دامن بزند. همه اين عوامل دست به دست هم داد تا غلامرضا دچار توهم شود. همسرم دچار افسردگي شده بود و مرا در تنگناهاي روحي قرار مي داد. کار به جايي رسيد که بارها کتکم زد تا افرادي را که با آنها در ارتباط هستم لو بدهم من هم به جاي انديشيدن به درمان همسرم شيوه لجبازي را پيش گرفتم و به آزار و اذيت او پرداختم به طوري که از حدود يک سال قبل ديگر به تنهايي اجازه خروج از منزل را نيافتم و در واقع به يک زنداني خود خواسته تبديل شدم و هيچ کاري هم از دست فرزندانم ساخته نبود. در اثناي همين درگيري ها روزي يک فرد مزاحم پيامک عاشقانه اي به گوشي همسرم ارسال کرد که همين موضوع به زد و خورد و درگيري اساسي بين من و همسرم انجاميد چرا که او تصور مي کرد اين پيامک عاشقانه قرار بود براي من ارسال شود که به اشتباه براي همسرم فرستاده شده است. اين در حالي بود که من اصلا گوشي تلفن همراه ندارم. حالا هم اين شرايط به جايي رسيده است که ديگر نمي توانيم لحظه اي بدون آزار و اذيت يکديگر زندگي کنيم و روزگار به کام ما تلخ شده است و ... در خور يادآوري است، به دستور رئيس کلانتري 26 مشهد، اين زوج ميان سال براي انجام امور مشاوره اي و فراگيري مهارت هاي زندگي به مرکز مشاوره پليس خراسان رضوي معرفي شدند. ماجراي واقعي با همکاري پليس پيشگيري خراسان رضوي