درامتداد روشنایی؛ عاشقانههای جعلی!
خراسان/ چند روز بعد از برگزاري مراسم عقدکنان، دوباره زنگ تلفن همراهم به صدا درآمد. پشت خط زن مطلقه اي بود که قبل از ازدواجم با او از طريق شبکه هاي اجتماعي آشنا شده بودم. «رها» از من خواست مانند هميشه مبلغي پول به حسابش بريزم. من هم که پولي نداشتم به سراغ طلاهاي نامزدم رفتم و ... جوان 22 ساله اي که به اتهام ايراد ضرب و جرح همسرش و ترک انفاق به کلانتري احضار شده بود درحالي که دفتر خاطراتي را در دست داشت به همراه مادرش وارد اتاق مددکاري اجتماعي شد و ادعا کرد همسرش به او خيانت کرده و به همين دليل با يکديگر درگير شده اند. در همين هنگام مادر پسر جوان دفترچه خاطرات را از دست پسرش گرفت و درحالي که صفحه اي از آن را به مشاور و کارشناس اجتماعي کلانتري پنجتن مشهد نشان مي داد، گفت: اين متن عاشقانه را عروسم خطاب به جواني به نام «محسن» نوشته است و به پسرم خيانت مي کند. عروس 15 ساله که تا آن زمان سکوت کرده بود ناگهان در ميان بهت و حيرت و با چشماني متعجب دفتر خاطراتش را از روي ميز برداشت و درحالي که خيره به همسرش مي نگريست، گفت: اين متن عاشقانه به خط همسرم نوشته شده است و من هيچ اطلاعي از آن ندارم. وقتي «ابراهيم» از مجازات جعل دست خط توسط مشاور کلانتري مطلع شد با بيان اين که اشتباه کردم! فقط مي خواستم از اين طريق همسرم را بترسانم که به زندگي خودش بازگردد، درباره چگونگي ماجرا گفت: حدود يک سال قبل زماني که در فضاي مجازي پرسه مي زدم با يک زن مطلقه ساکن جنوب کشور آشنا شدم. اين ارتباط اينترنتي به جايي رسيد که ديوانه وار به آن زن علاقه مند شده بودم و براي ديدارش لحظه شماري مي کردم چرا که تصوير چهره او در شبکه هاي اجتماعي بسيار زيبا بود. شب و روز فقط به رها مي انديشيدم اما او براي يک ملاقات حضوري همواره مرا سرکار مي گذاشت و مدام از من مي خواست برايش پول بفرستم. من هم دارو ندارم را به حسابش مي ريختم تا اين که يک روز سوار بر اتوبوس به جنوب کشور رفتم ولي او باز هم خودش را به من نشان نداد. حيران و سرگردان در آن شهر قدم مي زدم تا شايد اتفاقي او را در کوچه و خيابان ببينم ولي هرچه بيشتر مي گشتم هيچ اثري از او نمي يافتم. به ناچار به مشهد بازگشتم اما نمي توانستم آن زن را فراموش کنم تا اين که مادرم متوجه ماجرا شد و براي آن که مرا از اين مخمصه نجات دهد دختر 15 ساله اي را در مشهد برايم خواستگاري کرد اما سيمين دختري نوجوان بود و نمي توانست نيازهاي عاطفي مرا تامين کند به همين دليل من همواره در فکر آن زن مطلقه بودم. خلاصه مراسم عقدکنان من و سيمين برگزار شد و من به طور رسمي ازدواج کردم اما هنوز چند روز از اين ماجرا نگذشته بود که دوباره رها با من تماس گرفت و تقاضاي پول کرد. با آن که مي دانستم اوفقط از من سوء استفاده مي کند ولي باز هم حاضر بودم براي ديدارش همه اموالم را بدهم. اين بود که حلقه ازدواج و همه طلاهايي را که همسرم سر سفره عقد، کادو گرفته بود، فروختم و پولش را به حساب آن زن مطلقه واريز کردم. اين گونه بود که مشاجره اي بين من و سيمين آغاز شد و من او را به شدت کتک زدم چرا که نمي خواستم متوجه ارتباط من و رها شود! او هم بعد از اين ماجرا منزل را به حالت قهر ترک کرد و به خانه مادرش رفت ولي در خلوت خودم فهميدم که در حق همسرم ظلم کرده ام و بازيچه يک زن مطلقه قرار گرفته ام درحالي که تصوير او در شبکه هاي اجتماعي نيز تصوير واقعي اش نبود. شايان ذکر است، به دستور سروان وليان (رئيس کلانتري پنجتن) چندين جلسه مشاوره براي اين زوج جوان در کلانتري برگزار شد که در نهايت سيمين خطاي نامزدش را بخشيد و از شکايت خود صرف نظر کرد.