شرق/ فروردين سال گذشته خبر مفقودشدن مرد جواني به نام نيما به مأموران پليس داده شد. وقتي پليس تحقيقات خود را آغاز کرد متوجه شد شب حادثه نيما و همسرش مينا با هم به درمانگاه رفته بودند و بعد از آن نيما مفقود شد.
با بازداشت مينا تحقيقات در اين خصوص آغاز شد و پرينت تماسهاي اين زن نشان داد که او با مردي به نام کامبيز رابطه دارد. مينا در نهايت لب به اعتراف گشود و گفت: عامل قتل شوهرم کامبيز است؛ او نقشه قتل را طراحي و اجرا کرد.
با توجه به اين اعتراف بود که کامبيز و همدست ديگرش به نام مهران بازداشت شدند. کامبيز گفت: من و مينا مدتها بود که با هم رابطه داشتيم. مينا به من گفته بود که شوهر ندارد. مدتها بعد فهميدم دروغ گفته است. من فکر ميکردم از شوهرش جدا شده اما يک روز متوجه شدم او متأهل است. اما خيلي دير شده بود چون من دوستش داشتم و عاشقش شده بودم و حتي تصميم داشتم با او ازدواج و بچههايش را هم بزرگ کنم. وقتي فهميدم شوهر دارد، سعي کردم او را ترک کنم اما نتوانستم.
متهم افزود: مينا به من گفت ميخواهد از دست شوهرش خلاص شود. برايم درباره اينکه شوهرش خيلي آدم بدي است گفت. من هم دلم برايش سوخت؛ خيلي ناراحت شدم. وقتي پيشنهاد داد شوهرش را بکشم من هم قبول کردم. شب حادثه شوهرش را به بهانه بيماري به درمانگاه برده بود. با من تماس گرفت و خواست آنها را در مسير بازگشت به خانه سوار کنم؛ من هم با کمک دوستم مهران مقابل درمانگاه نيما و مينا را سوار ماشين کرديم و بعد به سمت سايت زباله در خاتونآباد رفتيم و با يک کش پاها و دستهاي مقتول را بستيم و بعد هم با بقيه کش گردنش را بستم و با سنگ چندين ضربه به سرش زدم و سپس او را رها کرديم. در همه اين مدت مهران همراه من بود و کمکم ميکرد. زماني که اين موضوع اتفاق افتاد، مينا در ماشين بود. مهران نيز مورد بازجويي قرار گرفت و اتهامش را قبول کرد اما گفت که از جزئيات ماجرا خبر نداشت.
با بازداشت هر سه متهم و کشف جسد، کيفرخواست عليه آنها صادر و پرونده براي رسيدگي به شعبه 10 دادگاه کيفري استان تهران فرستاده شد.
در ابتداي جلسه محاکمه نماينده دادستان کيفرخواست عليه متهم را خواند و با توجه به اينکه اولياي دم فرزندان مقتول بودند که همگي صغير بودند. معاون قوه قضائيه از سوي آنها درخواست صدور حکم قصاص کرد.
در ادامه کامبيز در جايگاه قرار گرفت؛ او گفت: قبول دارم به خاطر عمل ما نيما کشته شد اما قرار نبود اين قتل اتفاق بيفتد و ما توافق کرده بوديم فقط مقتول را گوشمالي دهيم. مينا بارها به من گفته بود ميخواهد شوهرش را بکشد. مينا ميگفت شوهرش خيلي بداخلاق است و مدام با هم زد و خورد دارند و حتي ميگفت شوهرش دو سال خانه را ترک کرده و حالا برگشته است. وقتي از من خواست شوهرش را بکشم قبول کردم؛ البته ميخواستم فقط گوشمالياش بدهم. مقابل درمانگاه آنها را سوار کردم. نيما هيچ مقاومتي نکرد و به راحتي سوار شد. بعد که به سمت سايت رفتيم و من دست و پايش را با کش بستم کمي غر زد و فحش داد. من چند بار با سنگ به سرش زدم و قصدم اين بود که تنبيه شود اما او کشته شد.
وقتي نوبت به مهران متهم رديف دوم رسيد، او اتهام آدمربايي را قبول نکرد اما معاونت در قتل را پذيرفت و گفت: من اصلا از ماجراي آدمربايي خبر ندارم. کامبيز به من گفته بود که قصدش اين است کسي را گوشمالي دهد. من حتي نميدانستم علت اين گوشماليدادن چيست؛ ضمن اينکه نيما اصلا مقاومت نميکرد. البته من قبول دارم که همراه کامبيز براي اين کار رفتم.
در ادامه مينا اتهام معاونت در قتل را به طور کامل رد کرد و گفت: من اين اتهام را قبول ندارم و اصلا نميدانستم چه اتفاقي افتاده است. کامبيز خودش نيما را به قتل رساند. روز حادثه از من پرسيد کجا هستي، گفتم با شوهرم به درمانگاه آمدهام؛ او هم مقابل درمانگاه آمد و شوهرم را سوار کرد و بعد هم او را کشت. متهم درباره محتواي پيامکهايي که فرستاده و در آن درخواست کرده بود که کامبيز شوهرش را بکشد گفت: اين پيامکها را شوهرم و دختر خواهرشوهرم فرستادند؛ من سواد ندارم و نميدانم محتواي آنها چيست. متهم درباره علاقهاش به کامبيز گفت: من به او علاقهاي نداشتم و فقط به او پناه برده بودم. من او را دوست نداشتم؛ شوهرم با من بدرفتار بود و آنقدر اذيتم ميکرد که به يک پناهگاه نياز داشتم و کامبيز پناهگاه من بود.
در ادامه به دليل رسيدگي به اتهام زناي محصنه کامبيز و مينا جلسه دادگاه غيرعلني شد و هر دو متهم اتهام را رد کردند. با پايان جلسه دادگاه قضات براي صدور رأي دادگاه وارد شور شدند.
بازار