در امتداد تاریکی؛ زنم مرا از خانه بیرون کرد!
خراسان/ همسرم از ريز و درشت زندگي ام خبر دارد در واقع از روزي که با او ازدواج کردم چيزي براي پنهان کاري نداشتم با وجود اين او همواره مرا به خاطر شرايط اقتصادي تحقير مي کند و مدام با يکديگر مشاجره داريم. اين در حالي است که همسرم تبعه خارجي است و من براي زندگي او و خانواده اش در ايران زحمات زيادي کشيده ام تا... جوان 22 ساله در حالي که بيان مي کرد همه خواهران و برادرانم دچار معلوليت جسمي هستند و پدرم توان تامين هزينه زندگي آن ها را ندارد در برابر ادعاي همسرش مبني بر نپرداختن نفقه زندگي به کارشناس اجتماعي کلانتري سپاد مشهد گفت: در يک خانواده شش نفره روستايي به دنيا آمدم. پدرم کارگر ساده اي است که به سختي مخارج زندگي خانواده را تامين مي کند. من هم که تا مقطع ابتدايي در روستا تحصيل کرده بودم چند سال قبل براي يافتن شغل مناسب به مشهد آمدم و در حاشيه شهر ساکن شدم ولي به دليل تحصيلات پايين نتوانستم شغلي بهتر از کارگري روزمزد به دست بياورم. از سوي ديگر همواره دلم به حال خانواده ام مي سوخت چرا که آن ها با مشکلات وحشتناکي در زندگي روبه رو بودند. پدرم به خاطر برخي اعتقادات و دلايلي که از نياکانش به ارث برده بود تن به ازدواج فاميلي داد بدون آن که از مشاوره هاي ژنتيکي و پزشکي استفاده کند به همين دليل بعد از من که فرزند اول خانواده بودم چهار خواهر و برادر ديگرم دچار معلوليت هاي جسمي شدند. دو تن از خواهرانم که دچار بيماري گوژپشتي هستند خيلي از اين موضوع رنج مي برند. آن ها با اين که بسيار مهربان و باهوش هستند اما جرئت بيرون آمدن از خانه را ندارند چرا که از نگاه هاي تحقيرآميز مي ترسند. وقتي به شهرستان مي روم آن ها گريه کنان به سوي من مي آيند و از اين که پدرم با اشتباه در ازدواج موجب سياهي روزگارشان شده است و حالا حتي هزينه هاي درمان را ندارند بسيار زجر مي کشند. آن ها مي گويند نه تنها با اين شرايط نمي توانند ازدواج کنند بلکه شغلي هم ندارند تا امور خودشان را بگذرانند. برادر کوچکم که فقط شش سال دارد از ضعف بينايي شديد در رنج است و... خلاصه همه اين مشکلات موجب شد تا مادرم که هنوز به سن ميان سالي هم نرسيده است به بيماري قلبي مبتلا شود به طوري که در چند ماه گذشته پزشکان با دريچه قلب مصنوعي او را درمان کرده اند و بايد هر هفته از شهرستان براي ادامه معالجاتش به مشهد بيايد و... در اين شرايط خانوادگي من که تنها فرزند سالم خانواده بودم حدود دو سال قبل به دختري تبعه خارجي دل باختم و تصميم به ازدواج با او گرفتم. در همين مدت خيلي تلاش کردم تا همسرم و خانواده اش شرايط زندگي در ايران را داشته باشند بالاخره بعد از يک سال زندگي مشترک ما آغاز شد و با به دنيا آمدن فرزندم زندگي ام صفاي ديگري به خود گرفت. اما اختلافات من و همسرم از آن جا به طور جدي شروع شد که پدرزنم منزل کوچکي را براي زندگي مشترک به همسرم واگذار کرد و گاهي از نظر مالي نيز دستمان را مي گرفت. من هم از اين که خانواده همسرم به زندگي ما توجه مي کردند راضي بودم ولي همواره از سوي همسرم به شدت تحقير مي شدم. هر بار که خانواده اش کمکي به ما مي کردند تا مدت ها بايد زخم زبان و نيش و کنايه هاي همسرم را تحمل مي کردم. او مدعي بود وقتي پدرش خانه اي براي سکونت به ما داده است چرا پدر من کمکي به زندگي ما نمي کند؟! به او مي گفتم تو که از شرايط وحشتناک زندگي آن ها خبر داري! در واقع من بايد به نوعي به آن ها کمک کنم ولي باز هم به خاطر تو و فرزندم که در زندگي کم و کسري نداشته باشيد هميشه نزد آن ها شرمنده بوده ام و نتوانستم حتي مبلغ اندکي هم به آن ها کمک کنم. به همين دليل مدام چشم به ياري خيران دوخته ايم تا شايد با کمک پزشکان بتوانيم حداقل خواهرانم را درمان کنيم چرا که هزينه عمل جراحي هر کدام از آن ها حدود 500 ميليون تومان است و... با وجود اين همسرم همه اين مشکلات را ناديده مي گيرد تا جايي که کليد منزل را از من گرفت و در حالي مرا از خانه خودش بيرون کرد که مدعي است من نفقه و هزينه هاي زندگي را پرداخت نمي کنم با آن که من با همين کارگري او را به مسافرت کيش بردم و هر هفته در بيرون از منزل غذا مي خوريم و... شايان ذکر است به دستور سرهنگ عباس زميني (رئيس کلانتري سپاد) پرونده اين زوج جوان در دايره مددکاري اجتماعي مورد بررسي قرار گرفت تا شايد با همت خيران مشکلات خانوادگي آن ها برطرف شود.