جنایت در پایان رقابت بر سر یک دختر
خراسان/ پسر جوان در چند قدمي محل قرار با نامزدش داخل پارک تنيس کرج دست به جنايت زد. عصر شنبه 16 شهريور امسال بود که پسر جواني به نام کامران براي رفتن به محل قرار ملاقات نامزدش در پارک تنيس کرج از خانه خارج شد و در چند قدمي محل قرار ملاقات بود که چهار جوان جلوي راهش سبز شدند. پسر جوان که اميد نام دارد با کامران شروع به صحبت کرد و بين آن ها درگيري رخ داد و در ادامه کامران که به دنبال راه فرار بود از جيبش چاقويي بيرون کشيد و يک ضربه به شکم پسر جوان زد. اميد روي زمين افتاد و کامران با ديدن اين صحنه پا به فرار گذاشت و دوستان پسر جوان دست به چاقو شدند تا مانع فرار جوان چاقوکش شوند اما کامران توانست از محل فرار کند.
مرگ اميد
اميد که غرق خون روي زمين افتاده بود به بيمارستان شهيد مدني منتقل شد اما به دليل خون ريزي زياد به کام مرگ فرو رفت و همين کافي بود تا تيمي از ماموران دايره جنايي پليس آگاهي کرج براي دستگيري عامل اين جنايت خياباني وارد عمل شوند.
کارآگاهان در گام نخست به سراغ دوستان اميد رفتند و در تحقيق از آن ها پي بردند که قاتل 22 ساله از دوستان خودشان بوده که به خاطر يک اختلاف شخصي با اميد درگير شدند.
رديابيها ادامه داشت تا اين که ماموران با اقدامات فني و پليسي پي بردند که پسر جوان پس از قتل به سمت شمال کشور فرار کرده و در يکي از روستاهاي جاده چالوس پنهان شده است.
تيم پليسي در اين مرحله عمليات دستگيري را آغاز کردند و پس از گذشت 10 ساعت از زمان قتل اميد کارآگاهان موفق شدند کامران را در مخفيگاهش دستگير کنند.
کامران سعي داشت ابتدا خود را بي گناه معرفي کند اما وقتي خود را در برابر مدارک و شواهد پليسي ديد به ناچار لب به سخن باز کرد و پرده از جنايت خياباني برداشت.
قاتل خونسرد
کامران 22 ساله که سابقه درگيري در پروندهاش ديده ميشود، جواني آرام و خونسرد است که از کودکي پس از جدايي پدر و مادرش در کنار مادربزرگش زندگي مي کند و تاکيد مي کند که عذاب وجدان را بايد کساني داشته باشند که من و اميد را به جان هم انداختند.
سابقه داري؟
بله، دو بار به خاطر درگيري زندان رفتم.
آخرين بار کي زندان بودي؟
11 اسفند سال 96.
شغل؟
آشپز فست فود بودم.
الان به چه جرمي دستگير شدي؟
قتل.
چرا؟
ريختند سرم و کتکم زدند من هم دست به چاقو شدم، مقصر خودشون بودند.
اختلاف داشتي؟
بله، يک ماه قبل داخل پارک فاتح نشسته بودم دو دختر که مرا ميشناختند از جلوي من رد شدند و سلام کردند. چند قدم جلوتر چند پسر جوان که آن ها را قبلا در پارک ديده بودم به سراغ دخترها رفتند و من ديگر کاري به آن ها نداشتم تا اين که يکي از دوستانم که با يکي از دو دختر جوان دوست بود به سراغم آمد و گفت که چرا دوستانت به دنبال دوست من راه افتاده اند که آن جا گفتم دوستان من نبودند و فلاني و دوستانش بودند که بعد از آن شنيدم پسر جوان به سراغ اميد که براي دختران ايجاد مزاحمت کرده بود رفته و درگير شدند و دو سيلي به صورت اميد زدند.
نقش تو اين وسط چه بود؟
آن ها گفته بودند که چرا من گفتم اميد بوده است، در صورتي که خود دخترها اميد را مي شناختند و گفته بودند او براي آن ها مزاحمت ايجاد کرده است.
روز جنايت چه اتفاقي افتاد؟
من صبح به پارک رفتم که فهميدم اميد چند نفر را به سراغم فرستاده است که با من درگير شوند از پارک خارج شدم، دوباره عصري به پارک رفتم و فهميدم که چند نفر به دنبالم هستند که با هم درگير شويم باز از پارک خارج شدم تا اين که غروب با نامزدم قرار داشتم و قصد عبور از پارک را داشتم که اميد و سه تن از دوستانش به سراغم آمدند و بدون هيچ حرفي مرا به باد کتک گرفتند و من هم دست به چاقو شدم.
چند ضربه زدي؟
يک ضربه به شکم اميد زدم.
آن ها هم چاقو داشتند؟
وقتي داشتم فرار مي کردم دست به چاقو شدند.
چقدر درگيري تان طول کشيد؟
شايد 30 ثانيه، من وقتي اميد را با چاقو زدم با دوستانش درگير بودم که اميد روي زمين افتاد و من فرار کردم.
هميشه چاقو همراهت است؟
چهار سال بود که دست به چاقو نشده بودم ولي هربار که پيش نامزدم مي رفتم چاقو همراهم بود.
چرا؟
چون نامزدم خوش تيپ است و اگر کسي نگاه چپ به او مي کرد و مزاحمش مي شد درگير مي شدم.
سابقه درگيري به خاطر نامزدت داري؟
نه، چون چندبار پيش آمد که نگاه هاي چپ به نامزدم کردند ولي او مانع درگيري من شد.
چاقو باعث شجاعت تو مي شود؟
نه، اگر همراهم نباشد هم دعوا مي کنم ولي اگر روز درگيري چاقو همراهم نبود من امروز اين جا نبودم.
کي متوجه شدي اميد کشته شده است؟
سه ساعت بعد از درگيري، بچه محل هاي اميد به من زنگ زدند و گفتند که اميد فوت کرده و فرار کن. دوستانش اگر اميد را به بيمارستان مي رساندند او زنده بود، چون 40 دقيقه طول کشيده تا اميد به بيمارستان منتقل شود و به خاطر خون ريزي فوت کرده است.
تو بعد از درگيري کجا رفتي؟
رفتم خانه و بعد از خانه خارج شدم و به سمت جاده چالوس رفتم.
قصد فرار داشتي؟
نمي دانستم کجا مي روم، با آژانس به يک مقصد مي رفتم و بعد دوباره با يک ماشين ديگر به جاي ديگر مي رفتم به هر جا که فکر کنيد رفتم تا اين که صبح ساعت 5 بود به خانه بازگشتم.
چرا فرار نکردي؟
من حتي پاسپورتم همراهم بود و پولش را هم داشتم که همان شب از ايران خارج شوم اما پشيمان شدم و قصد داشتم خودم را به پليس معرفي کنم ولي قبل از آن مي خواستم براي خودم لباس بخرم اما ساعت 11 صبح بود که پليس مرا دستگير کرد.
چرا لباس بخري؟
چون خانواده اي نداشتم مي خواستم براي خودم لباس بخرم که داخل زندان لباس داشته باشم.
عذاب وجدان داشتي که از ايران خارج نشدي؟
عذاب وجدان داشتم، ولي به اين فکر کردم که فرار کنم که چه اتفاقي بيفتد؟! نه مي توانستم به کسي زنگ بزنم، نه ميتوانستم به کسي بگويم چه کاره ام و اين را مي دانستم که بالاخره يک روز دستگير مي شوم و گفتم چه بهتر که زودتر خودم را تسليم کنم.
چرا خانواده نداري؟
پدر و مادرم همان زماني که کودک بودم از هم طلاق گرفتند و من در خانه مادربزرگم بزرگ شدم ، از پدرم که اصلا خبري ندارم چون پيگير من نيست و مادرم هم ازدواج کرده و خيلي کم از هم خبر داريم.
درگيري که به خاطرش زندان رفتي براي چه بود؟
مادربزرگم جگرفروشي داشت و يک شب سه پسر مست به مغازه مادربزرگم رفته بودند و بعد از اين که غذا خوردند ادعا کرده بودند که گردنمان کلفت است و پولش را نمي دهيم که در همان لحظه من به آن جا رسيدم و از آن ها خواستم پول غذايي را که خوردند پرداخت کنند که با آن ها درگير شدم، يکي از آن ها را با چاقو زدم و دو جوان ديگر فرار کردند.
چقدر پول غذا بود؟
مثلا 50 هزار تومان ولي بعد از درگيري مجبور شدم 23 ميليون تومان پول ديه بدهم.
عذاب وجدان داري؟
بله، او هم يک جوان بود و خانواده اش داغ دار شدند و من اصلا قصد کشتن نداشتم.
از زندان ترسي نداري؟
نه.
ميشه گفت چون تنها هستي و چيزي براي از دست دادن نداري، زندان برايت مهم نيست؟
شايد. ولي ناراحت باشم چه اتفاقي مي افتد.
فکر مي کني بخشيده شوي؟
اميدوارم، چون من قصد کشتن نداشتم.
ارزشش را داشت؟
براي دختري که به خاطرش دو نفر ديگر اختلاف داشتند و به من يک سر سوزن هم ربط نداشت ارزش نداشت اين اتفاقات بيفتد.
از خانواده مقتول درخواستي داري؟
پشيمانم و مي خواهم که مرا ببخشند.
در اين پرونده خانواده ات را مقصر مي داني؟
آن ها هم کمي مقصر هستند، چون اگر بالاي سرم بودند و شب ساعت 10 مي گفتند بايد خانه باشي و از من مراقبت مي کردند الان جاي من اين جا نبود.
احساس تنهايي مي کني؟
من هميشه تنها بودم و آن را لمس کردم.
تنهايي ات را با چه چيزي ميگذراندي؟
گوشي موبايل و موتور سواري.
اهل مواد مخدر نيستي؟
نه، فقط سيگار مي کشم.
آزاد شوي دوباره دست به چاقو ميشوي؟
نه، از اين شهر مي روم، چون منطقه جغرافيايي باعث شد تا نادرست تربيت شوم و اگر بمانم باز تحت تاثير افراد درگيري به وجود مي آيد.
برنامه اي براي زندگي ات داشتي؟
نه، من يک ماه سرکار مي رفتم و چهار ميليون تومان حقوق مي گرفتم بعد ديگر کار نمي کردم و تا وقتي که پول داشتم بيکار مي چرخيدم.
حرف آخر؟
من عذاب وجدان دارم و از اين اتفاق ناراحتم ولي افرادي بايد ناراحت باشندو عذاب وجدان داشته باشند که باعث شدند من و اميد به جان هم بيفتيم که جان او گرفته شد و من نيز شايد يک روز اعدام شوم، آن ها باعث اين اتفاقات هستند که آزادانه زندگي مي کنند.
به اعدام فکر مي کني؟
بله.
مي ترسي؟
نه، مهم نيست، ناراحت باشم و بترسم تا روز اعدام آرامش ندارم.
تحليل کارشناس
سايه به سايه با احساس مرگ
دکتر کاظم قجاوند جامعه شناس و استاد دانشگاه
افرادي که در جامعه با خود سلاح سرد حمل مي کنند ممکن است در دوران کودکي احساس امنيت در آن ها شکل نگرفته باشد. از ديدگاه جامعه شناختي مي توان حمل سلاح سرد را اين گونه بررسي کرد که اگر در دوران کودکي فرد احساس امنيت در او شکل نگيرد در آينده با ورود به جامعهاي بزرگ تر همه مکان هاي اجتماعي را ناامن و خطرناک مي داند . احساس امنيت در دوران کودکي توسط اعضاي خانواده از طريق دوران شيرخوارگي و در آغوش مادر به فرد منتقل ميشود محبت و توجه کافي از سنين کم احساس امنيت و تعلق را در فرد شکل مي دهد. چنان چه در دوران کودکي براي فردي اتفاقاتي از قبيل تجاوز و.... رخ دهد فرد احساس ناامني و اضطراب خواهد داشت اين افراد معمولاً با ورود به محيط هاي اجتماعي بزرگ تر بعد از خانواده مانند مدرسه، دانشگاه و محيط هاي کاري احساس ناامني و تصور مي کنند خطراتي مدام در کمين آن هاست و به دليل اضطراب کاذبي که دارند فکر مي کنند هر لحظه ممکن است مورد آزار و آسيب قرار بگيرند بنابراين تصميم مي گيرند به محض ورود به جامعه وسايلي مانند چاقو ،زنجير و پنجه بوکس را به عنوان وسايل کمکي براي دفاع از خود همراه داشته باشند تا اگر از سوي فردي مورد آزار قرار گرفتند و احساس ناامني کردند از آن استفاده کنند. حمل اين سلاح به اين افراد احساس امنيت و اعتماد مي دهد در حالي که از نگاه جامعه شناختي و روان شناختي بيانگر آن است که اين فرد مشکل شخصيتي دارد و چون مورد بي توجهي و طرد شدگي قرار داشته اکنون بدون حمل سلاح سرد به شيوه ديگري نمي تواند در جامعه اعتماد به نفس خود را حفظ کند به همين دليل ترجيح ميدهد براي کسب اعتماد به نفس و قدرت نمايي با خود سلاح سرد داشته باشد البته از نگاه ديگر ميتوان گفت در جوامعي که ابزارهاي تامين امنيت مانند پليس، فرضيه امر به معروف و نهي از منکر، نظارت اجتماعي کنترل رسمي و غيررسمي ضعيف عمل کند افراد احساس مي کنند خودشان بايد حفظ امنيت را در جامعه به عهده بگيرند و با سلاح سرد از خود دفاع کنند در حالي که در جامعه بايد به نيروهاي ناظر بر رفتارهاي اجتماعي اعتماد کرد. وقتي جامعه دچار بي تفاوتي اجتماعي مي شود و مردم مي بينند يک نفر مورد آزار و اذيت قرار گرفته و به ياري او نمي روند و کنترل هاي رسمي و غيررسمي عملکرد شان ضعيف است فرد تصميم مي گيرد به صورت شخصي از خود دفاع کند و با قانون شکنان در مواقع خطر با سلاح سرد برخورد کند در حالي که حمل سلاح سرد خود نشان دهنده يک رفتار غيرقانوني و هنجار شکنانه به شمار مي رود زيرا اين افراد در محيط هاي اجتماعي رعب و وحشت ايجاد مي کنند. برخي افراد هم در جامعه هستند که با سلاح سرد وحشت اجتماعي به وجود مي آورند و بعد از دستگيري براي آن ها مجازات هاي سطحي در نظر گرفته مي شود و بلافاصله به محيط اجتماعي بر مي گردند و حتي برخي از آن ها که با سلاح سرد قدرت نمايي مي کنند با سپردن وثيقه و ضامن دوباره در جامعه رها مي شوند در حالي که افراد قداره کش و عربده کش بايد با مجازات هاي سنگين تري روبه رو شوند تا به خود اين اجازه را ندهند که با سلاح سرد به جان مردم بيفتند و از سوي ديگر امنيت مردم به خطر نيفتد که آن ها هم ياد بگيرند با خود سلاح سرد حمل نکنند. در نظريه کنترل اين نوع رفتار مورد بررسي قرار گرفته است و بايد به اين مسئله توجه کرد که افرادي که با خود سلاح سرد حمل مي کنند چقدر در کنترل رفتار خود قوي هستند و افکار و رفتار آنها بايد بررسي شود زيرا برخي از آن ها شخصيت هيجاني دارند و به طور آني تصميم مي گيرند که از اين وسيله استفاده کنند و چون مهارت کنترل خشم خود را ندارند و نمي توانند عصبانيت هاي خود را مديريت کنند در اولين برخورد از اين سلاح استفاده مي کنند و جنايت هاي هولناکي را رقم مي زنند.