برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo

اعترافات هولناک دختری که سناریوی قتل پیرمرد ثروتمند را اجرا کرد

منبع
رکنا
بروزرسانی
اعترافات هولناک دختری که سناریوی قتل پیرمرد ثروتمند را اجرا کرد
رکنا/ دختر جوان پس از کشتن پيرمرد ثروتمند، جسد او را به همراه شريک جرم خود به شمال برده و دفن کرد. مرد جوان وقتي فهميد پيرمرد وضع مالي خوبي دارد، سناريوي قتل او را طراحي کرد و به همين دليل دختر جوان را به خانه‌اش فرستاد تا بتواند نقشه را اجرا کند؛ نقشه‌اي که جنايتي هولناک را در کرج رقم زد. اين دختر با کمک پسر جوان پيرمرد را کشتند و قصد داشتند اموال او را با جعل سند تصاحب کنند. گفتگو با اين دختر متهم به قتل را بخوانيد: اعترافات هولناک دختر جوان که سناريوي قتل پيرمرد پولدار را اجرا کرد/ عشق و علاقه‌ام با مهران بود و خرجم برعهده مردان پولدار ديگر! *چندسال داري؟ ۲۷ سال *درس خوانده‌اي؟ تا سوم راهنمايي درس خواندم. بعدش ديگر ادامه ندادم. * چرا؟ پدرم که فوت شد، ديگر جا و مکان ثابتي نداشتم، خودم هم علاقه اي به درس نداشتم. *مادرت چه؟ وقتي پنج سالم بود به خاطر بيماري فوت شد. من هم به بهزيستي رفتم. *مگر پدرت زنده نبود؟ معتاد بود و نمي توانست از ما نگهداري کند. به همين خاطر به يک مرکز بهزيستي در شمال تهران رفتيم. *چند تا بچه بوديد؟ سه خواهر بوديم. يکي از خواهرهايم اين شرايط را تحمل نکرد و خيلي زود ازدواج کرد. *پدرت هم بر اثر بيماري فوت شد؟ نه. سال ۸۶ به دنبال ما در بهزيستي آمد و خواست عيد کنارش باشيم. همراه پدرم به شيراز رفتيم، سيزده بدر در حال برگشت بوديم که در جاده تصادف زنجيره اي رخ داد و فقط پدرم فوت شد. *چطور مستقل شدي؟ ۱۸ ساله بودم که با زن مطلقه اي آشنا شدم. او خانه اي مجردي در جنوب تهران داشت و به خانه او رفتيم. سيما اهل مهماني‌هاي شبانه بود و من هم همراهش به اين مهماني ها مي رفتم. در اين مهماني ها بازنان و دختران آشنا شدم و تعداد دوستانم بيشتر شد. *براي رهايي از اين وضع چرا ازدواج نکردي؟ چون دوست داشتم جواني کنم. به همين دليل وارد رابطه جدي با مردان نمي شدم. پدر و مادر نداشتم و نمي خواستم آنها اين را سرکوفت کنند و تو سرم بکوبند. از طرفي مي خواستم آزاد باشم و دوست نداشتم در خانه بشينم و کهنه بچه بشورم. *به اين وضع تاکي مي خواستي ادامه بدهي؟ اين اواخر واقعا خسته شده بودم. به اندازه کافي جواني کرده بودم و دوست داشتم خانه و زندگي داشته باشم، آشپزي کنم و شب منتظر شوهرم باشم تا به خانه بيايد و باهم شام بخوريم. *چطور با مهران آشنا شدي؟ از طريق همين رفيق بازي و مهماني ها. *ميدانستي همسر و بچه دارد؟ بله. البته يک سال بود جدا از هم زندگي مي کردند. *با اين شرايط قبول کردي با او باشي؟ دوستش داشتم، او هم مرا دوست داشت. خانواده او مي دانستند که ما به هم علاقه داريم. *مي خواستيد ازدواج کنيد؟ نه، مهران براي دوستي خوب بود اما براي ازدواج نميشد روي او حساب کرد. *همسرش هم از اين رابطه اطلاع داشت؟ بله. يک بار سراغم آمد و خواست از زندگي مهران بيرون بروم تا سر زندگي اش برگردد. من هم قبول کردم. رابطه ام را با مهران تمام کردم اما او خودکشي کرد. دوباره برگشتم چون نمي خواستم خودش را به خاطر من بکشد. * مهران مي دانست علاوه بر او با مردان ديگر هم در ارتباط هستي؟ مهران کسي نبود که خرج مرا بدهد. حتي بعضي وقتها از من پول مي گرفت. يادم هست يک بار مي خواست براي دخترش کادو بخرد، پول کادو را من به او دادم. او مرد پولکي بود و بايد با پول او را نگه مي داشتم، به همين خاطر از هر دو مشتم استفاده کردم. *يعني چه؟ مهران را در يک مشتم نگه مي داشتم و مرداني که پول خرج مي کردند را در مشت ديگرم. اين طور عشق و علاقه ام با مهران بود و خرجم برعهده مردان ديگر. *سابقه داري؟ نميدانم سابقه چيست، اما براي تصادف و دعوا به دادسرا و کلانتري رفته بودم. *الان به چه اتهامي دستگير شدي؟ با مهران مرد ۷۰ ساله اي را براي تصاحب اموالش کشتيم. *مقتول را مي شناختي؟ بله، اسمش رضا بود. حدود پنج ماه با هم دوست بوديم و به خانه اش رفت و آمد داشتم. *او همسن پدربزرگت بود. مرد تنهايي بود و دوست داشت کسي کنارش باشد. *چطور با او آشنا شدي؟ دوستي داشتم که شرايط مرا داشت. او ابتدا با رضا دوست شد، بعد از طريق او با رضا آشنا شدم. رضا به من علاقه داشت، وقتي فهميدم دوستم از پيرمرد جداشده است، من به او نزديک شدم، مهران هم وقتي متوجه وضع خوب پيرمرد شد نقشه سرقت از او را طراحي کرد. *رضا از شرايط زندگي ات اطلاع داشت؟ تا حدودي واقعيت ها را به او گفته بودم. هميشه به من مي گفت تنها هستم و پيشم بمان. *در اين پنج ماه در خانه او بودي؟ نه. آدمي نبودم که اين مدت در خانه او بمانم. *پس چطور بيرون مي آمدي؟ به دروغ گفته بودم پرستارم و شب ها شيفت دارم. شبها به اين بهانه بيرون مي آمدم. *مقتول از رابطه ات با مهران خبر داشت؟ به طور کامل نه. مهران را به عنوان دکتر معرفي کرده بودم. حتي چند بار پيرمرد تزريق داشت که مهران به خانه اش آمد و تزريق را انجام داد. *درباره نقشه قتل بگو. مهران ابتدا مي خواست خودروي گران قيمت پيرمرد را سرقت کند اما رضا قطعا متوجه مي شد که من در سرقت نقش داشته ام و رابطه اش را تمام مي کرد و ديگر پولي نمي داد. *مگر از او پول مي‌گرفتي؟ ماهي حدود چهار ميليون تومان به من خرجي مي داد. *منبع درآمدش از کجا بود؟ پولي در بانک سپرده بود و ماهي ۲۷ ميليون تومان سود مي گرفت. همين سپرده باعث شد مهران نقشه قتل را طراحي کند *چقدر بود؟ يک ميليارد و ۳۰۰ ميليون تومان. *قرار بود چطور آن را از بانک خارج کنيد؟ با جعل مدارک. *پيرمرد که خرجي ات را مي داد و مشکلي نداشتي، چرا قبول کردي در نقشه قتل شرکت کني؟ همسر مهران وقتي فهميد او با من رابطه دارد مهريه اش را اجرا گذاشت و همه اموال دوستم را تصاحب کرد. مهران هر وقت دعوا مي کرديم اين موضوع را توي سرم مي‌کوبيد. من هم براي اين که منتي روي سرم نباشد قبول کردم با او همکاري کنم تا بتواند به پول از دست رفته اش برسد. پيرمرد به من گفته بود شناسنامه ات را بياور تا اسمت را به عنوان دخترم در شناسنامه ام بياورم و همه دارايي ام بعد از مرگم به تو برسد. *خب با اين کار بدون قتل به اموال او مي رسيديد. مهران ميگفت دروغ مي گويد و اين کار را نمي کند. *شب قتل چه اتفاقي افتاد؟ مهران متادون، ترامادول، مرگ موش و مشروبات الکلي خريد، مقداري از آنها را در مشروب ريخت و خواست آن را به پيرمرد بدهم. شب به خانه اش در گوهردشت رفتم. او برايم قرمه سبزي درست کرده بود. بعد از شام، رضا که از نقشه مان خبر نداشت مشروب را خورد و حالش بد شد. گفتم الان به دکتر زنگ مي زنم که بيايد و معاينه ات کند. وقتي مهران آمد سم و ترامادول را در سرنگ ريخت و به او تزريق کرد که باعث مرگ رضا شد *بعد از مرگ رضا دچار عذاب وجدان نشدي؟ شدم. او خيلي تنها بود و دلم برايش مي‌سوخت. *بعد از قتل چه کرديد؟ جسد را در صندوق عقب ماشين گذاشتيم و راهي شمال شديم. ويلايي اجاره کرديم. در محوطه آنجا مهران چاله اي حفر کرد و جسد را آنجا دفن کرديم و بعد به تهران آمديم. سهم تو از پول‌هاي مقتول چقدر بود؟ قرار بود بعد از اين که حساب مقتول را خالي کرديم، ۳۰۰ ميليون تومان به من بدهد تا با آن خانه اي بخرم و از اجاره نشيني راحت شوم. يک ميليارد هم به مهران مي‌رسيد. *چرا مساوي تقسيم نکرديد؟ مهران قابل اعتماد نبود. اگر سهم بيشتري مي خواستم احتمال داشت که مرا دور بزند و هيچ پولي به من ندهد. حتى يک جا فکر کردم مي خواهد مرا دور بزند که به بانک رفتم تا حساب را ببندم که قول داد سهم مرا مي دهد. از طرفي هم همه کارهاي جعل را او انجام مي داد و حقش سهم بيشتري بود. *فکر نمي‌کردي سر تو را هم زير آب کند؟ به اين فکر نمي کردم. *توانستيد حساب را خالي کنيد؟ در يک قدمي آن بوديم که دستگير شديم، البته مهران با جعل سند توانست ماشين مقتول را ۵ ميليون زير قيمت بفروشد حتي مي خواست پول وديعه خانه را از صاحبخانه بگيرد. *فکر مي‌کردي دستگير شوي؟ نه. اگر مدير ساختمان دخالت نمي کرد ماجرا لو نمي رفت. * در اين مدت مهران را ديدي؟ بله، چندبار با هم رودررو شديم.
ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد
اخبار بیشتر درباره
اخبار بیشتر درباره